سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلام. اینجا سعی می‌کنم جدی و جذاب بنویسم.

نشانی کانال تلگرامم:

https://t.me/aphabibian

آخرین نظرات
  • ۲۱ تیر ۹۸، ۱۱:۵۲ - 00:00 :.
    :)
  • ۵ تیر ۹۸، ۲۳:۱۵ - محسن خطیبی فر
    دقیقاً.

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

زمان محال

جمعه, ۵ بهمن ۱۳۹۷، ۰۸:۵۱ ق.ظ

من هنوز دلتنگ شبهای نیامده‌ای‌ام که تو آمده بودی
و من باور کرده بودم
آمدن را
تو را
و شب را...

  • سید امیر پژمان حبیبیان

ما برف شدیم

پنجشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۰۵ ب.ظ

سالها گذشت

و ما برف شدیم 

 نشسته‌

در انتظار آفتاب ناگهانی که محومان کند.

  • سید امیر پژمان حبیبیان

تویی که ناگهان...

پنجشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۵۱ ب.ظ



قد می کشد یادت

تو را می گویم

تویی که ناگهان برد بادت



سایه ها قد می کشند

باد با ابرهای روی شانه اش 

می آید

سایه ها می میرند


باران می‌آید

ساقه‌ها قد می‌کشند

...

  • سید امیر پژمان حبیبیان

دامن ابری

پنجشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۳۷ ب.ظ

تو را میشناسم دامن ابری باران را تو می آوری و باد زمزمه‌ای است بر لبانت نگاهت آفتاب است که بر من می‌تابد در زیباترین ساعت روز *** دی‌ماه ۱۳۹۰

  • سید امیر پژمان حبیبیان

طنین تردید تو

يكشنبه, ۹ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۲۷ ق.ظ


بی‌حوصلگی

 تکرارِ دلتنگی‌هایِ کالِ من است
بی تو

وقتی که سکوت
تنها مخاطبِ حاضر است
و تصویر 

بی‌حاصلترین درختِ فصل

که وضوحِ بینهایتش
چشمهایم را کور می‌کند

حالا

تنها تو مانده‌ای
در این باغچه‌ی خشکِ زمستانی
که صدای پیچشِ باد در گیسوانت
در گوشِ راستِ کودکی هایم  

طعمِ اذان می‌دهد

بی‌حوصلگی

طنینِ تردیدهایِ مکررِ توست
بی من


****

دی‌ماه ۱۳۹۲

  • سید امیر پژمان حبیبیان

پدر قهرمانان سقط شده...

چهارشنبه, ۵ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۴۳ ب.ظ

تمام شب

تو نشسته بودی

و نگاهت زبانه می کشید

در خواب من.

دم صبح

چشمانت خاموش شدند

و اندکی بعد

من 

یخ زدم.


من پدر قهرمانان 

سقط شده ام

جنین های نارسی

که اگر زاده می شدند

به شاعران درمانده

حماسه صله میدادند..

***

اول آذر ۹۷

  • سید امیر پژمان حبیبیان

این صبح ابری

يكشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۰۵ ق.ظ

‏بیا بنشینیم

در سکوت

و با دهان بسته

بی صدا

فریاد بزنیم


صبح

به یاد دیروز

بیدار می شویم

و شب

برای فردا

به خواب میرویم.

امروز را گم کرده ایم


بیا در این صبح ابری

با دهان بسته

بنشینیم

و با چشمان باز

اولین قطره ی باران

را صدا کنیم


از خاک برآمدیم

و باران

دانه های روحمان را

سبز میکند.

  • سید امیر پژمان حبیبیان

معجزه

يكشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۰۴ ق.ظ

‏سال ها گذشت

و من

در انتظار

خاکستر شدم.


دیگر راز معجزه را نمیخواهم. 

زمان سبک سریهای جوانی گذشته است.

 فرصتی برای تردید نیست

من به معجزه ایمان دارم

 از عجز تو را میخوانم.

 و می خواهم

می خواهم...

  • سید امیر پژمان حبیبیان

ورق زدن دفترهای قدیمی

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۵:۳۰ ب.ظ


ورق زدن دفترهای قدیمی... باعث میشه تو بین حسهای خوب و بد سرگردان بشی...گاهی هم خودی رو که در اونها وجود داره نمیشناسی و لازم به گفتن نیست که دشنامهایی هم بین خود الانت با خود اونوقتت رد و بدل میشه... گاهی هم فقط لبخند میزنی و میگی: یادش به خیر...چه روزگاری بود...

این یکی از تلاشهای منه برای خلق شعر در سال هفتاد و پنج.... فعالیتی که بعد کلا کنارش گذاشتم و به این نتیجه رسیدم که شعرهات باید در نوع زندگی کردنت خلق بشن... نه روی کاغذ...


کسی که تنها بود

تا سکوت تو را می خواند.

*

و مرا به استغنایی دور خوانده بودی.

*

آسمان چه باشکوه

تا انتها مرا رقم زده بود.

*

آه ای زیبایی

سکوت را به ویرانه ها ـ تو ـ هدیه کردی.

*

و اینک تا سکوت رستگاران

تا نهایت راه ـ با من ـ خواهی آمد.

*

شبی با باد سخن بگوی

تا سکوت زمزمه ات خواهد کرد.



سال ۱۳۷۵

  • سید امیر پژمان حبیبیان

کلید بهشت

چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۴۹ ب.ظ

دلم تنگ کلماتیست که فراموششان کرده ام


مثل کسی که پشت در بهشت

کلید را

در دنیایی دیگر

جا گذاشته باشد..

  • سید امیر پژمان حبیبیان