سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلام. اینجا سعی می‌کنم جدی و جذاب بنویسم.

نشانی کانال تلگرامم:

https://t.me/aphabibian

آخرین نظرات
  • ۲۱ تیر ۹۸، ۱۱:۵۲ - 00:00 :.
    :)
  • ۵ تیر ۹۸، ۲۳:۱۵ - محسن خطیبی فر
    دقیقاً.

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیلم مستند» ثبت شده است

توضیح ضروری: این مطلب را دوازده سال پیش نوشته‌ام اما به دلیل درگیر شدن دوباره‌ی ذهنم درباره‌ی ایجاد جذابیت در فیلم مستند  آن را دوباره منتشر می‌کنم. تلاش می‌کنم موضوع در فیلم مستند را از منظر اندوخته‌های این سال‌ها ادامه دهم. 
فیلم مربوط را در انتهای این یادداشت می‌توانید تماشا کنید.
 
یک موضوع مناسب برای یک فیلم مستند چه خصوصیتهایی داره؟یا به عبارت دیگه یک موضوع چه ویژگیهایی باید داشته باشه که ما تشخیص بدیم برای ساخت یک فیلم مستند مناسبه؟
شاید اولین جوابی که امروز به ذهن من و شما میرسه اینه که باید جذاب باشه.آیا من حق دارم که خودم و شما رو به چالش بکشم و این سؤال کلی رو بپرسم که: جذابیت یعنی چه؟به نظرم خودم باید به این پرسش پاسخ بدم:

 


 
حالا من می خوام به این سؤال پاسخ بدم که : آیا روستای دماب برای ساخت یه فیلم مستند موضوع جذابیه؟
اینجا می خوام به گذشته برگردم، به سابقه ی آشنایی من با روستای دماب و اینکه چطور تصمیم گرفتم که در مورد این موضوع فیلم بسازم.
 
سال هزار و سیصد و هشتاد و هفت، من مشغول ساخت یه فیلم مستند در مورد حافظ بودم، که متوجه شدم یک مؤسسه ی انتشاراتی قراره نسخه ای از حافظ رو منتشر کنه که در زمان خود شاعر در قرن هشتم هجری کتابت شده، این اتفاق مهمی بود، چون تمام نسخه هایی که تا به حال پیدا شده بودند، به بعد از فوت شاعر تعلق داشتند.با انتشارات دیبایه تماس گرفتم و از مراسم رونمایی کتاب تصویر گرفتم که البته به درد فیلمم نخورد. چند ماه بعد، من در تدوین فیلمم مشکل داشتم، چون بدون طراحی قبلی فیلمبرداری کرده بودم و موضوع هم اینقدر گسترده بود که جمع کردن و خلاصه کردنش محال بود. تصمیم گرفتم با رویکردی جدید دوباره تصویربرداری کنم. یکی از موضوعهایی که به نظرم رسید، پرداختن به نسخه های به جا مانده از حافظ و اختلافهای میان آنها بود که در تصحیحهای موجود از دیوان هم تاثیر گذاشته بود. یکی از مطرحترین این اختلافها در ضبط یک بیت میان نسخه ی چاپ شده توسط انتشارات دیبایه با تمام تصحیحهای موجود به چشم می خورد. آن بیت در نسخه ی دکتر علی فردوسی( دیبایه) به این شکل بود:
 
با مدعی بگویید اسرار عشق و مستی         
تا بی خبر نمیرد در درد خودپرستی
 
که در معروفترین تصحیحها ( غنی و قزوینی و سلیم نیساری) به این شکل ضبط شده بود:
 
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی         
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی
 
این ماجرای بگویید و مگویید که به مطبوعات هم کشیده بود، به قدری جذبم کرد که تصمیم گرفتم بخش عمده ای از فیلم را به این موضوع بپردازم (که در نهایت پس از مشورت با چندنفر از جمله آقای منوچهر مشیری که در آن فیلم به عنوان مشاور بر کار نظارت داشت، به علت نداشتن جذابیت برای عموم از این کار منصرف شدم)،در قدم اول با انتشارات دیبایه تماس گرفتم و با آقای شهرداد میرزایی مدیر انتشارات قرار ملاقات گذاشتم.پس از صحبت در مورد دیوان حافظ ایشان به من گفتند که یه سری هم به سایت دماب بزن. گفتم دماب کجاست ؟ گفتند یه روستا،برای شما که مستند میسازی جالبه، من پیش خودم گفتم لابد یه روستاست که چندتا بنای تاریخی داره و یه رستورانم توش زدن و مردم واسه گردش میرن اونجا، که خب هیچ جذابیتی برام نداشت و به سایت دماب هم سر نزدم.در ملاقات بعدی آقای میرزایی از من پرسید به سایت دماب سر زدی؟ نداشتن اینترنت رو بهانه کردم و گفتم که نه و برای اینکه بی ادبی و بی توجهی نکرده باشم از ایشان پرسیدم که ماجرای این روستای دمای چیه؟ و ایشون توضیح داد که:
دماب روستایی آبا و اجدادی ماست. تا چند سال پیش کم کم به خاطر مهاجرت روستاییا به شهر داشت متروک میشد.ما یه انجمن درست کردیم به نام انجمن «دوستداران دماب» که هدفش توسعه ی روستاست. اونجا خانه ی فرهنگ و کتابخونه و مهدکودک و موزه درست کردیم و هدف کوتاه مدتمون اینه که جوونی که در دماب بزرگ میشه، اگر برای کار به شهر میره به جای عمله، بنا بشه. و هدف بزرگترمون توسعه ی فرهنگی و اقتصادی روستا بر اساس تواناییهای درونی خودشه....
 
همین چند جمله منو به قدری جذب کرد که چند روز بعد برای شرکت در یک عروسی در راه دماب بودم.
 
بخش دوم:
گذشته ی دور:
در نوجوانی ساعتها در محدوده ی خیابانهای انقلاب و ولیعصر و... قدم میزدم و خیالبافی میکردم و لذت میبردم، طوری که هنوز حاضر نیستم لحظه ای از آن دوران را با تمام واقعیتهای امروز عوض کنم.گذشته از عاشق پیشگی خاص آن دوران، خیالات دیگری هم در سرم میچرخید، مثل اینکه اگر آدم پولدار یا قدرتمندی شوم، چه کار میکنم؟ البته اگر نداشت، در آن دنیای ذهنی، آدم پولدار و قدرتمندی بودم و هر کاری میخواستم میکردم: سیاستهای فرهنگی را عوض میکردم، پول میدادم فیلمسازهای مورد علاقه ام فیلم بسازند و … یکی از خیالاتی که از کودکی در سرم میگشت، بازگرداندن روستاییان به روستاهایشان بود، من در رویا، کویر را احیا کرده بودم، کشاورزی مکانیزه ایجاد کرده بودم، در روستاها مدرسه و دانشگاه ساخته بودم و تمام این نوجوانانی را که برای کارگری، سر میدان ایستاده بودند را به سر کلاس فرستاده بودم، البته رویاهام به نسبت هر مقاله ی تازه تری که میخواندم و پیشنهادهای آن مقاله تغییر میکرد و به روزتر میشد.
 
گذشته ی نزدیک:
من مقابل آقای میرزایی نشسته ام و او از کارهایی که در یک روستا ـ دماب ـ انجام شده که جلوی مهاجرت به شهر گرفته شود و امکاناتی فراهم شود که روستاییان مهاجرت کرده هم به روستا بازگردند. از توسعه ی فرهنگی یک روستا، تاسیس خانه ی فرهنگ و کتابخانه در روستا و حرکت به سوی توسعه ی همه جانبه با تکیه بر تواناییهای درونی روستا و روستاییان....و او به من پیشنهاد میکرد که در مورد همه ی اینها یک فیلم بسازم.
با شنیدن حرفهای او در زمانی که که به علت هجوم واقعیت ، خیالپردازی را فراموش کرده بودم، ناگهان تمام رویاهای گذشته در مورد آباد کردن روستاها در ذهنم زنده شد.بدون اینکه جوانب کار را بسنجم، گفتم که من هستم و این کار را انجام میدهم.
من در طول زندگیم دوبار با آدمهایی برخورد کردم که رویایی مثل من داشتند و اون رویا رو با من به اشتراک گذاشتند، اولین بار مرحوم محمدرضا سرهنگی بود،بعد سالها دفترش را بازگشایی کرده بود و در فکر شروعی دوباره بود، به من پیشنهاد کرد که مدیرتولید دفترش باشم. در ذهنم پیشنهادش را بالا پایین میکردم و او در مورد طرحهایش و کارهای نیمه تمامی که باید انجام میشد، صحبت میکرد که ناگهان از اطلس موسیقی ایران حرف زد ـ طرحی بزرگ که باید گروههایی به سراسر ایران سفر میکردند و از استادهای موسیقی محلی و مقامی فیلم میساختند و نواهایشان را برای آیندگان ضبط میکردند ـ باز شخصیت رؤیابینم اختیارم را در دست گرفت و بدون هیچ چند و چونی به او پاسخ داد که: من هستم. و بار دوم هم که آقای شهرداد میرزایی در مورد روستای دماب این پیشنهاد را به من میداد و من باز هم بی اختیار گفتم که هستم.مورد اول که با فوت ناگهانی آقای سرهنگی شروع نشده پایان یافت و اگر عمر ایشان هم به دنیا بود، باز گمان نمیکنم که به آن گستردگی که مد نظرشان بود، امکان پذیر بود، هرچند که این جمله ی آقای سرهنگی از ذهنم بیرون نمیره:« ما ساندویچ میخوریم و فیلم میسازیم، آقای حبیبیان، قیافت مثل آدمایی نیست که میخوان پروژه های میلیاردی رو با چند هزار تومن بسازن.» و من هنوز این آدم رو تحسین میکنم.( در مورد مرحوم سرهنگی به این یادداشت مراجعه کنید.)
در مورد دوم هم ـ روستای دماب ـ اگر لطف خدا نبود و طرح را تلویزیون نمی پذیرفت، واقعانمیدانم، آیا میتوانستم کار را با روش فیلمسازی تک نفره به پایان برسانم یا نه؟
زمان حال:
من پشت کامپیوتر نشسته ام و دارم تلاش میکنم که فیلمنامه ی اجرایی دماب را بنویسم.هر چه پیش میروم، راضی نمیشوم و بارها چند صفحه نوشته ام و پاک کرده ام. با زبان بی زبانی به خودم فحش میدهم که : پسر خوب این چه موضوعی بود که انتخاب کردی، میخوای آبروت بره؟ آخه در مورد یه روستا چی میشه ساخت که جذاب باشه و به درد تلویزیون ایران هم بخوره و تو هم به اون خیالبافیهای بچه گانه ات وفادار مونده باشی؟
 

نمیخواهم درباره ی زمان آینده حرف بزنم، تلاش میکنم که این فیلم را بسازم و مطمئنم که کار خوبی خواهد شد، فقط میخواهم در مورد یک موضوع حرف بزنم، موضوعی که همه ی ما به نوعی درگیرش هستیم، اما هیچوقت در موردش حرف نمیزنیم: تقابل میان جذابیت و آرمان.
میخواهم تعریف وسیعتری از جذابیت را مد نظر قرار دهم.در این مطلب خاص منظور از موضوع جذاب برای فیلم مستند موضوعی است که به هر شکل ممکن، کسی، جایی یا نهادی حاضر به سرمایه گذاری روی آن باشد و یا در ذاتش امکان جلب اقبال عامه را داشته باشد، مثل فیلم ساختن در مورد زندگی شخصی یک هنرپیشه یا ورزشکار … یا به هر شکلی بتواند دخل و خرج کند مثل ساختن مستندهای صنعتی...
 
و تعریفم از آرمان هر آن چیزی است که ما در کودکی رویایش را میدیم یا بعد به آن معتقد یا بی اعتقاد شدیم ، تمام آن حرفهایی که در جوانی با آنها میخواستیم دنیا را تغییر دهیم.آن فیلمی که اگر غم نان نداشتیم، اگر تهیه کننده ی دردآشنا پیدا میشد،اگر خودمان از جایی توانایی تهیه سرمایه اش را داشتیم،بی درنگ همه چیز را رها میکردیم و آن را میساختیم.
 
سئوال من اینست که چرا ما مجبوریم در مورد موضوعات جذاب فیلم بسازیم؟چون مشتری دارند؟ آیا آرمانهای ما جذابیت ندارند؟ اگر جذاب نیستند چگونه ما را شیفته ی خودشان کرده اند؟کجا این دو مقوله به هم میرسند و نتیجه ی به هم رسیدنشان چگونه فیلمی میشود؟
 
در مورد فیلمی که من الان مشغولش هستم، همانطور که در قبل گفتم، این اتفاق افتاده، یعنی من موضوعی را پیدا کردم که همیشه در ذهنم به آن فکر میکردم و توانستم برایش سرمایه گذار پیدا کنم.اما........... وظیفه ی من در قبال موضوعی که تا این حد به آن اعتقاد دارم چیست؟ فقط فراهم کردن شرایطی که بیانش کنم؟یا باید به بهترین شکل بیانش کنم؟آیا نباید کاری کنم که مخاطبین بیشتری با عشق و علاقه به جستجوی دیدنش بیایند؟چگونه باید این کار را انجام دهم؟
 
بخش سوم:
در یک فیلم مستند چگونه جذابیت ایجاد میشود؟ یا به عبارت دیگر چه راهی را پیش بگیریم که بتوانیم در مورد هر موضوعی که میخواهیم فیلم بسازیم و تماشاگر هم با لذت فیلم ما را تماشا کند؟
اول باید مشخص کنیم که در مورد چه تماشاگری صحبت میکنیم؟ یک فیلم مستند در هر باره ای که باشد، برای قشری خاص که درگیر آن موضوع هستند، جالب است. اما منظور من اینجا گروه گسترده تری ازمخاطبین است، یا به عبارتی مخاطب عام. برای خودم موردهای بسیاری پیش آمده که فیلم خودم یا فیلمی را که مشغول تدوینش بوده ام  به کسانی نشان داده ام که شاید یک کتاب هم در عمرشان نخوانده اند و به هیچوجه انتظار نداشتم که حتی فیلم را تا آخر تحمل کنند، اما با کمال تعجب انتهای فیلم از من پرسیده اند که این فیلمها را کجا میفروشند؟ و نظرهای جالبی هم در مورد فیلم و برداشتشان از موضوع مطرح کرده اند. به نظر من با گسترش شگفت انگیز رسانه های تصویری، تمام مردم به نحوی با زبان تصویر آشنا شده اند و آن را با شدت و ضعف درک میکنند به نحوی که امروز دیگر شاید صحبت از مخاطب عام به شکلی که مفهومی تحقیرآمیز در آن نهفته باشد، محلی از اعراب ندارد. پس ما برای همه ی مردم فیلم میسازیم( البته به نظر من)
دوم اینکه باید مشخص کنیم که چه موضوعهای در ذات خودشان جذاب هستند: بارها شده که وقتی به کسی گفته ام که مستندساز هستم از من پرسیده که در مورد طبیعت فیلم میسازی یا حیات وحش؟ وقتی که به چرایی این مسأله فکر کردم به این نتیجه رسیدم که این فیلمها دریچه ای از ناشناخته ها را به روی مردم باز میکنند و نکته هایی را پیش رویشان میگذارند که به شگفتی وا میداردشان و از همین روست که تا اسم مستند می آید ذهنشان به سوی این فیلمها متمایل میشود. یا به عبارتی تنها فیلمهای مستندی که حوصله ی  دیدنشان را داشته اند.
 ولی آیا فقط بکر بودن موضوع ایجاد جذابیت میکند؟ نکته ی دیگری را که ما در این میان نادیده میگیریم تفاوت میان روایت در فیلم مستند و گزارش تلویزیونی است. در روایت گزارش فقط موضوع است که باید بیان شود درحالی که در روایت فیلم مستند من(یعنی فیلمساز) به علاوه ی موضوع.یعنی میتوان با ایجاد یک نظرگاه متفاوت به موضوعی که چندان هم بکر نیست، روایتی بکر و دیده نشده به مخاطب ارایه کرد که به نوعی همان شگفتی را در او برانگیزد و به ادامه ی دیدن فیلم ترغیبش کند. نظرگاهی که با غور فیلمساز در لایه های مختلف موضوع انجام می پذیرد.
سومین نکته ای که به جذابتر شدن موضوع کمک میکند، توجه به جنبه های دراماتیک موضوع و پررنگ کردن آنها در ساختار فیلم مستند است. فیلمساز میتواند از طریق بررسی چالشهایی که در درون موضوع  و یا حواشی آن وجود دارد و پررنگ کردن آنها و همچنین نشان دادن  کشاکش میان شخصیتها و پرررنگ کردن خصوصیات اخلاقی شخصیتها و تضادهای آنها فیلم به سویی ببرد که مخاطبین بیشتری را جذب کند.
 
حالا به پرسشی که در یادداشت قبلی مطرح کردیم برمیگردم. آیا آرمانها و رویاهای ما جذابیت ندارند؟ یا چرا آرمانها و رویاهای ما جذابیت ندارند که بدون دردسر بتوانیم در موردشان فیلم بسازیم؟بتوانیم برایشان تهیه کننده  و سرمایه گذارپیدا کنیم  و یا اگر خودمان هزینه ی ساخته شدنشان را فراهم کردیمو بدانیم که اینقدر مورد استقبال قرار میگیرند که سرمایه شان را به جیب ما بازگردانند تا بتوانیم رویای بعدی را بسازیم و از این مسیر اثر مثبتی هم در زندگی دیگران بگذاریم؟
 
 
 
  • سید امیر پژمان حبیبیان

چند سالی میشد که می‌خواستیم قرار بگذاریم و نمیشد. اون که همیشه سرش شلوغ بود و من هم حتی وقتی که اون وقت داشت سر بزنگاه یه ماجرایی اتفاق برام پیش میومد که نمیشد. امروز خیلی اتفاقی بهش زنگ زدم و یه قرار گذاشتیم و ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم دخالتی نکردند و لقمان خالدی اومد خونه‌ی من.
از پشت ماسک اولین چیزی که به چشمم خورد موهای جوگندمی و امانتهایی بود که دوازده سال با دقت حفظشون کرده بود تا بهم پس بده. نشستیم و گپ زدیم و کار به دیدن فیلمهای قدیمی من و آرشیوم رسید و من قصه‌ی فیلمی را که سال‌ها است در مورد داییم قراره بسازم براش تعریف کردم و یکدفعه حالت لقمان برگشت و لحن مهربانش شماتت آمیز شد و گفت این فیلم گنجی است که رهایش کردی. و اینقدر گفتو گفت تا انگیزه‌ی ساختنش را در دلم بیدار کرد. در دفاع از خودم از ترسم برای ساخت این فیلم گفتم و بار عاطفی‌ای که می‌ترسم در حین ساختنش آسیب‌پذیری‌ام در این روزهایی که ماجراهای سختی را پشت سر گذاشته‌ام بیشتر کند. در پاسخ جمله‌ای کلیدی گفت که عزمم را جزم کرد:
مزخرف‌ترین فیلم زندگی‌ات را بساز تا حالت خوب شه
ناگهان دیدم اسم فیلمم را هم پیدا کرده‌ام و دیگر از بد شدن فیلم هم نمی‌ترسم. بعد از چهارده سال ترسم برای ساختن فیلمی که روایتگر زندگی من و دایی‌ای است که در کلاس پنجم دبستان با مهاجرت ناگهانی‌اش رفت که دنیای بهتری را برای خودش و من بسازد ریخت و از همین امشب آغازش کردم.....

رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا
اى پروردگار من، مرا به راستى و نیکویى داخل کن و به راستى و نیکویى بیرون بر، و مرا از جانب خود پیروزى و یارى عطا کن.

لقمان خالدی عزیز حضورت امروز در کنار من نشانه‌ای از لطف خدا بود. ممنونم. این عکس زیبا هم نتیجه‌ی نکته‌سنجی و دید متفاوت و خاص اوست.

 

  • سید امیر پژمان حبیبیان

نمایش فیلم مستند ۶۰۰۰۰ کیلومتر از شبکه اول سیما

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۴۵ ب.ظ

 

 

نمایش فیلم مستند شصت هزار کیلومتر
کارگردان: سیدامیرپژمان حبیبیان
امروز یکشنبه هفدهم فروردین هزار و سیصد و نود و نه
 ساعت هفده و ده دقیقه از شبکه ی اول سیما

  • سید امیر پژمان حبیبیان

فیلم مستند کاروان

شنبه, ۷ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۴۱ ب.ظ

 

فیلم مستند کاروان

کارگردان: محمد سمیع پور

تصویربرداران: علی نعمت اللهی و سجاد سپهری شکیب

تدوین بابک حیدری

تهیه‌کنندگان: امیرپژمان حبیبیان و محمدعلی توکلی

 

 

 

  • سید امیر پژمان حبیبیان

آخوندی که اسطوره شد

چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۳۵ ب.ظ

نقد فیلم غریبه در میقان.

من این فیلم را حدود سه سال پیش ساختم اما  این نقد را ندیده بودم. به نکات خوبی اشاره کرده، از منتقد محترم آرش فهیم ممنونم.

 

به گزارش «عمار فیلم»، «غریبه ای در میقان» به کارگردانی امیرپژمان حبیبیان به سراغ یک شخصیت خاص رفته و با عده ای از مطلعین درباره وی به مصاحبه پرداخته و در خلال مصاحبه نیز تصاویر مرتبطی را هم نمایش داده است. اما سازنده مستند از پتانسیل بالای دراماتیک این سوژه به خوبی استفاده کرده است و همین باعث شده تا فرم و حال و هوای آن متفاوت جلوه کند. در نتیجه با وجود قالب تکراری اما با مستندی مواجه هستیم که هم خوش آهنگ است و هم روایتی پرکشمکش دارد. اتخاذ روش روایت استقرایی و اینکه اطلاعات فیلم به صورت قطره چکانی فاش می شود نیز استراتژی درستی است که هم باعث برانگیختن حس کنجکاوی مخاطب می شود و هم غافل گیری هایی را در پی دارد.

فضایی سرحال و پرطراوت بر نیمه اول این مستند جاری است. این فضاسازی توأم با طنز و صمیمیت، ناشی از استفاده به جا و به اندازه از صحبت های مردم روستا و پیوند و تدوین جاندار و پرتحرک فیلم است. خاطرات جوانان روستای میقان از روحانی مسجدشان در بیشتر مواقع، لحظاتی شیرین را ایجاد می کند. هم لحن و بیان این افراد بسیار شنیدنی است و هم خصوصیات اخلاقی روحانی مسجد روستا به قدری کم نظیر و قابل توجه است که ذهن مخاطب، معطوف و مشغول به آن می شود. طلبه جوانی به نام شیخ مجید سلمانیان از شهری دیگر عازم یک روستا می شود و در آنجا فراتر از یک مبلغ دین، نقش رهبر معنوی جوانان را برعهده می گیرد. طوری که ظرف مدتی کوتاه، مسجد روستا تبدیل به قرارگاه جوان های آن دیار می شود. ماجراهایی که موجب شد تا جوانانی که به ظاهر نسبتی با مذهب و مسجد نداشتند جذب این آخوند شوند در کنار جذابیت بسیار زیاد، می تواند الگویی برای بسیاری از فعالان این عرصه باشد.

اما وقتی به اواسط فیلم می رسیم، لحن روایت نیز متناسب با حوادثی که بعدا برای شهید مجید سلمانیان پیش آمده بود نیز کاملا تغییر شکل پیدا می کند. طوری که از میانه فیلم، ما شاهد یک تراژدی می شویم. همان طور که خصوصیات اخلاقی و سلوک روحانی این روستا با همه تفاوت دارد، سرنوشتش هم منحصر به فرد است. شهید مدافع حرم، مجید سلمانیان -قهرمان فیلم غریبه ای در میقان- شبیه به سیاوش افسانه ای است؛ وقتی از سوی برخی افراد بانفوذ در روستا هدف تهمت قرار می گیرد، تعلیق خاصی بر فیلم سایه می افکند؛ چرا یک روحانی که زمینه ساز تحول زندگی بعضی از جوانان بوده، هدف تهمت قرار می گیرد؟ در نهایت نیز راهی سوریه می شود و به دل آتشی می رود که سرانجام نام او را به عنوان شهید مدافع حرم در تاریخ ثبت می کند.

ماجرای مواجهه برخی از آقایان روستا با شیخ مجید، گره اصلی فیلم است. چیزی که به این مستند جنبه دراماتیک بخشیده و آن را به یک فیلم داستانی شباهت بخشیده است. مسئله تهمت هایی که نثار شیخ و برکناری او شد، موضوعی بود که می شد روی آن بیشتر کار کرد. هر چند که چند اشاره شده است، مثل بخشی از فیلم که گفته می شود یکی از کلان سرمایه دارهای روستا در مسجد سراغ او رفته و حرف های ناشایستی را علیه وی گفته بود. جریانی که در نهایت به خالی شدن دوباره مسجد روستا از جوانان و منحصر کردن آن به چند فرد کهنسال ختم شد. همان طور که ماجرای تبدیل مسجد به پایگاه فرهنگی برای تربیت جوانان در این مستند شبیه به برخی مساجد معروف دیگر (مثل مسجد جوادالائمه) است ماجرای خالی شدن آن نیز جنبه عمومی دارد. این مستند می توانست علاوه بر روایت زندگی این شهید، به آسیب شناسی رابطه جوانان و مسجد نیز بپردازد.

بخش مهم زندگی مجید سلمانیان، یعنی رفتن او به سوریه در این مستند با شتابزدگی صورت گرفته است. چرایی و چگونگی تبدیل شدن این طلبه جوان به یک رزمنده و رویارویی وی با داعش و شهادت در راه دفاع از حرم، موضوعاتی بسیار داغ و حائز اهمیت هستند که در این فیلم، چندان مورد مداقه و تحلیل قرار نگرفته اند. مخاطب با این سوال مواجه می شود که چه شد که این جوان موفق در امر تبلیغ دین ناگهان از همه چیز دل کند و راهی سرزمینی دیگر شد تا بجنگد. این مستند از ماجرای شهادت وی نیز به سرعت عبور کرده است. این ها همه از فرازهای مهم زندگی این قهرمان بود که می توانست به ارزش های محتوایی این مستند را افزایش دهد.

تحولات و حوادث سال های اخیر در منطقه ما فرصتی کم نظیر برای هنرمندان و به ویژه فیلمسازهاست. هجوم گروه های تکفیری و تروریستی چون داعش و تشکیل جبهه مقاومت در برابر این هجوم، موجب ظهور نسل جدیدی از قهرمان ملی در ایران شده است. شهدای مدافع حرم، فدائیان حریم انسان در برابر شیطان مجسم هستند. این یک افتخار بزرگ برای ایران است که طلایه دار دفاع از جامعه جهانی در برابر داعش، جوانانی از این کشور هستند. زندگی ک از این افراد پر از ماجراهای ناب دراماتیک است که یک نمونه از آن ها در مستند «غریبه ای در میقان» به تصویر کشیده شده است.

آرش فهیم

  • سید امیر پژمان حبیبیان

قهر کردن مامان ملک

پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۳۹ ب.ظ

 

 

امروز مشغول منظم کردن جعبه‌ی قرص‌ها بودم و قسمتهای مصرف شده‌اشان را قیچی می‌کردم. ناگهان پرت شدم به سال‌ها پیش...

 

مامان ملک: آقا پژمان، آقا پژمان، این قیچی رو بیار بده من.

 

یه قیچی کوچک دم دست بود میبردم میدادم بهش.

 

مامان ملک: این نه ننه، این جون نداره، اون قیچی بزرگه رو از آشپزخونه بیار.

 

 

بعد می نشست و قسمت‌های مصرف شده‌ی قرص ها را به دقت می‌برید. اون وقت‌ها هنوز سر پا بود و دستهاش جون داشت. از اون به بعد هر چی زمان بیشتر گذشت دست‌هاش ضعیف‌تر و بدنش نحیف‌تر شد. همون دست و بدنی که سال‌ها جور بزرگ کردن چهارتا فرزند و به عرصه رساندنشان را بدون کمک هیچ مردی کشیده‌بودند.

 

 

 

سال‌ها بعد، جای همیشگی مامان ملک روی تخت فلزی کوچکی روبه‌روی در اتاق نشیمن بود. قدرت حرکتش محدود شده بود و برای دستشویی رفتن نیاز به کمک داشت. اون روزها به همراه سحر سلحشور مشغول ساخت فیلمی درباره ی مامان ملک بودیم. در یکی از سکانس‌ها قرار بود از جایش بلند شود و روی تخت بنشیند و خاله مهری را صدا کند که بیاید دستش را بگیرد و تا دستشویی ببرد.

 

من: دوربین رفت، مامان ملک بلند شو.

 

به سختی از جایش بلند شد و روی تخت نشست، اما هر چه منتظر شدیم خاله مهری را صدا نکرد.

 

من:  چرا صداش نکردی؟ ما برای این وسایل پول میدیم اگر کمک نکنی هزینه‌امون میره بالا، نداریم بدیم.  داد بزن مهری بیا منو ببر دستشویی. بریم برداشت دوم. حرکت.

 

دوباره خودش را جا به جا کرد و روی تخت نشست.

 

مامان ملک(با اکراه): بعضیا بیان منو ببرن دستشویی.

من: چرا اسمشو صدا نمیکنی؟

مامان ملک: نمی‌خوام.

 

 خاله مهری از اون اتاق اومد و هاج و واج نگاه می‌کرد که ماجرا چیه؟ خلاصه با تلاش فراوان فهمیدیم که از خاله مهری به یک دلیل ساده ناراحت شده و بدون این که بهش بگه باهاش قهر کرده. خلاصه خاله رفت بغلش کرد و ماچش کرد و از دلش در آورد. از این اتفاق‌ها زیاد می‌افتاد، بارها با مامانم به این دلیل که رفته بود بیرون و کارش طول کشیده بود سر سنگین می‌شد، یا بامن، با نسترن، نیلوفر. نکته ی جالب این قهرها کارکرد برعکسشون بود. اینقدر بامزه قهر می‌کرد که اگر ناراحت هم بودی ناخودآگاه می‌خندیدی و آخرش خودش هم می‌خندید.

 

مامان ملک سه هفته بعد از پایان تصویربرداری به دلیل یک عارضه‌ی ساده در بیمارستان بستری شد و دیگر برنگشت و یکی از حسرت های زندگی من اینه که چرا در اون سه روز آخر به ملاقاتش نرفتم. امروز سالگرد سفرش به جهان باقیه. اگر دوست داشتید براش یه فاتحه بخونید.

 

 

  • سید امیر پژمان حبیبیان

نمایش فیلمی درباره ی امام موسی صدر از شبکه ی چهار

پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۴۸ ب.ظ


امشب ساعت ۲۳ فیلم مستند هشت بهانه‌ی کوچک برای یادآوری از شبکه‌ چهار پخش می‌شود. در این فیلم از طریق روایت قصه‌ی ۸ مدیای مربوط به امام موسی صدر شناختی اجمالی از ایشان حاصل می‌شود.

تهیه کننده و تدوین گر: امیرپژمان حبیبیان

کارگردان: محمد سمیع پور

تصیربردار:علی نعمت‌اللهی

پژوهشگر: فاطمه تسلی بخش

مشاوران پروژه: مهدی شاکری- سعید اشیری

طراح پوستر: زنده‌یاد محمد توکلی

محصول خانه‌ مستند انقلاب اسلامی


  • سید امیر پژمان حبیبیان

هنر آئینه‌گی

دوشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۱۲ ب.ظ



با کنار هم قرار گرفتن این عکس‌ها روایتی قدرتمند و موجز به وجود آمده است. توالی این فریم‌ها قصه‌ی قطعی زندگی را به مخاطب یادآوری می‌کند و آن را  ناخودآگاه آن را به ساحت زندگی او می‌کشاند و تا زمانی طولانی در ذهنش امتداد می‌یابد. قصه‌‌ی خودمان که پایانش را می‌دانیم اما شاید عامدانه فراموشش کرده‌ایم. همنشینی این دو فریم، هنرها را به هم می‌آمیزد و از عکاسی، سینما، داستان و شعر عبور می‌کند و هنری جدید به وجود می‌آورد که  شاید بشود نامش را گذاشت هنر آیینگی...

  • سید امیر پژمان حبیبیان

مستندساز و موضوع

جمعه, ۲۸ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۰۱ ق.ظ

توضیح تصویر:  مجسمه‌ی باکره‌ی سوگوار اثر میکل‌آنژ


این مطلب را  حدود هشت سال پیش در همین روزها نوشته‌ام. نگاهم به موضوع کمابیش تغییر نکرده است اما باید یک توضیح تکمیلی را به این مطلب اضافه کنم. رسیدن به نتیجه‌ی مطلوب، نیازمند تمرکز و دقت و تلاش فراروان در لحظه‌ لحظه‌ی فیلم است. هرگونه کم‌کاری و بی‌دقتی در فیلم نهایی خودش را نشان می‌دهد و حنای فیلمساز را نزد بیننده بی‌رنگ می‌کند. این یاداشت را با ویرایش دوباره این‌جا منتشر می‌کنم.


«میکلانژ همیشه از لحظه‌ی نخست سعی می‌کرد که پیکره‌های خود را نهفته در بطن سنگی که بر رویش کار می‌کرد، مجسم کند، و اعتقاد داشت که به عنوان پیکرتراش، وظیفه داردکه پوشش سنگی ٓانها را برگیرد و ٓانها را ٓازاد سازد.»
 

تاریخ هنر (ارنست گامبریج) ترجمه‌ی علی رامین
صفحه‌های ۳۰۳ـ ۳۰۴



سالهاست که این جمله‌ی معروف میکلانژ در ذهن من است و روی ناخودٓاگاهم تاثیر گذاشته است. وقتی که ذهنم با یک موضوعی درگیر میشود و تصمیم می‌گیرم که آن را در قالب یک طرح برای تبدیل به یک فیلم مستند بنویسم، در مرحله‌ی اول به نوعی درگیر خودم و دل‌مشغولی‌هایم می‌شوم.اگر بخواهم با ادبیات مذهبی در موردش حرف بزنم، باید بگویم که نفس من به نوعی می‌خواهد خودش را به موضوع تحمیل کند و این به قدری شیرین است که درموضوع غرق می‌شوم.


مرحله‌ی دوم زمانی است که کار جدی‌تر می‌شود و من به تدریج موضوع را بیشتر می شناسم و تفاوتهایش با نگاهی که می‌خواهم به آن تحمیل کنم، خودش را به رخ می‌کشد. اینجا چالشی بین من و موضوع به وجود می‌آید که در نهایت به نفع واقعیتهای عینی که در موضوع وجود دارد به پایان می‌رسد.


مرحله‌ی سوم وقتی است که می‌خواهم طرح را بنویسم. آرام آرام آن پیکره‌ای که داخل سنگ وجود دارد، خودش را خیلی محو نشون میدهد و من به خودم دلداری می‌دهم که نقطه‌ی قوت تو در کامل و درست دیدن آن پیکره‌است، پس بیشتر تلاش کن. درنهایت یک طرح اولیه شکل می‌گیرد. اینجا گاهی از خودم می‌پرسم که تفاوت من با کس دیگه‌ای که بخواهد از این موضوع فیلم بسازد در کجاست؟ 


در مرحله‌ی چهارم درگیر تولید می‌شوم و آنجا این پیکره بیشتر دیده میشود. امکانات موضوع  تواناییهای من به عنوان فیلمساز را به چالش می‌کشند. البته اینجا نقش تهیه‌کننده در به خدمت گرفتن تمامی عواملی که در شکل گیری بیان بهتر موثرند، پررنگ می‌شود. همیشه مشکلاتی هم هست که از دایره‌ی اراده و تاثیرگذاری ما خارج‌اند، قسمتهایی از موضوع در اختیارت قرار نمی‌گیرند، مانند شخصی که به هیچ عنوان حاضر به حضور در مقابل دوربین نمی‌شود یا بخشهایی از موضوع که بیانشان برای سفارش‌دهنده مطلوب نیست. یا کم بودن بودجه و...  این‌ها مثل آن قسمت از سنگی می‌مانند که میکلانژ رویش کار می‌کرد و سختی‌اش بیش از قسمتهای دیگر بود یا با یک ضربه فرو می‌ریخت و پیکره را ناقص می‌کرد. شاید میکلانژ آن سنگ را دور می‌انداخت و سنگ بهتری را برمی‌گزید اما برای یک فیلمساز این‌ کار ممکن نیست. این هم به نوعی بخشی از واقعیتی است که باید قبول کرد و با آن کنار آمد و چه بسا که این محدودیت‌ها در شکل‌گیری نهایی روایت نقش مهمی ایفا کند و به تحریک خلاقیت منجر شود.

مرحله‌ی پنجم زمان تدوین فیلم است. پیکره‌ی نهایی فیلم آنجا شکل می‌گیرد و به نوعی تعیین کننده‌ترین بخش این پنج مرحله‌ است. در زمان تدوین این امکان را داریم که با توجه به شناخت کاملتر نسبت به موضوع، نوع روایت را با توجه به تواناییهای موجود مانند راش‌های گرفته شده، منابع ٓارشیوی و از همه مهم‌تر گفتار متن تغییر دهم و به پیکره‌ی دیده شده در موضوع نزدیک‌تر کنیم. البته در این مرحله هم مانع‌های عمده‌ای وجود دارند مانند تصویرها و صداهای بد که ناشی از اشتباه فیلمبردار یا صدابردار هستند و...
 در نهایت شاید اثر نهایی آن چیزی نباشد که اول مرا به خودش جلب کرده بود. اما آمیزشی میان فیلم‌ساز و موضوع رخ داده که محصولش هم واقعیتهای موضوع را در خود دارد و هم به نوعی نشانی از فیلم‌ساز که البته شاید خیلی حضور فیلم‌ساز در آن محسوس نباشد.
 

جا دارد که همیشه این سؤال را از خود بپرسیم : اگر به جای میکلانژ کس دیگه‌ای به آن سنگ نگاه می‌کرد آیا همان پیکره را می‌دید؟

به طور قطع پاسخ منفی است. زیبایی هنر همین تعدد و تکثر نگاه‌ها به موضوع‌های یکسان است. به نظرم باید تلاش کنیم تمرکز را از تلاش برای یافتن موضوع بکر به یافتن دیدگاه و روایت بکر به موضوع تغییر دهیم.

  • سید امیر پژمان حبیبیان

یک گفت‌وگوی قدیمی

شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۰۲ ب.ظ



توضیح : این گفت‌وگو در شهریورماه ۱۳۹۵ انجام شده است. فیلم هشت بهانه‌ی کوچک برای یادآوری در سی و هشتمین سالگرد ربوده شدن امام موسی صدر (نهم شهریور ۱۳۹۵) از شبکه‌ی اول سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. 

به گزارش روابط عمومی موسسه امام موسی صدر، مستند اپیزودیک «هشت بهانه کوچک برای یادآوری» به کارگردانی محمد سمیع‌پور سال گذشته با موضوع شناخت امام موسی صدر ساخته شده است. این فیلم که محصول سازمان هنری رسانه‌ای اوج و خانه مستند انقلاب اسلامی است، در سی و هشتمین سالگرد ربوده شدن امام موسی صدر از شبکه‌ اول سیما پخش شد.

به مناسبت پخش تلویزیونی این مستند با امیرپژمان حبیبیان، تهیه کننده، محمد سمیع‌پور، کارگردان و مهدی شاکری، مشاور فیلم گفت‌وگو کرده‌ایم که متن آن را در ادامه می‌خوانید.

امیر پژمان حبیبیان در این گفت‌وگو در پاسخ به سوالی درباره ایده اولیه برای ساخت این مستند گفت: «مرداد سال ۱۳۹۴ بود که فکر ساخت مستندی درباره مسئله ربودن امام موسی صدر به ذهنمان رسید تا برای نهم شهریور، سالروز ربودن امام موسی صدر پخش شود. محمد سمیع‌پور پیشنهاد ساخت این فیلم را برای پخش در صدا و سیما و یا در نهایت سایت‌های اینترنتی به من ارائه کرد.» 

وی در ادامه گفت: «موضوع ساخت فیلم را با خانم حورا صدر، مدیر مؤسسه امام موسی صدر مطرح کردیم و بلافاصله جلسات هماهنگی و پیش‌تولید شروع شد، اما پس از چند جلسه متوجه شدیم که ساختن فیلمی درباره مسئله ربودن و پیگیری پرونده بسیار سخت است، چرا که زمان و امکانات لازم را برای ساخت نداشتیم. بنابراین به این نتیجه رسیدیم که فیلمی با موضوع شناساندن هر چه بهتر شخصیت امام موسی صدر به کسانی که ایشان را نمی‌شناسند، ساخته شود. بر این اساس نسخه‌ای آماده کردیم اما روند آماده‌سازی آن طول کشید و چندان هم مورد قبول واقع نشد. پس از مدتی وقفه و در ادامه مهدی شاکری برای مشاوره به تیم ما پیوست و با نگاهی جدید ساخت نسخه دیگری را آغاز کردیم.» 

تهیه کننده «هشت بهانه کوچک برای یادآوری» ساختار این مستند را اپیزودیک خواند و گفت: «مبنای کار ما مواد آرشیوی به جا مانده از زمان حضور امام موسی صدر در لبنان بود. بر این اساس چند تصویر و فیلم و فایل صوتی را انتخاب کردیم و کار پس از مشورت‌های بسیار عوامل سازنده به هشت اپیزود تقسیم شد و هر اپیزود با یک تصویر، فیلم یا فایل صوتی داستانی از زندگی امام موسی صدر را برای مخاطبان روایت می‌کرد. در نهایت نسخه اولیه را یکی از دوستان به خانه مستند انقلاب اسلامی نشان داد و این مرکز نیز برای در اختیار گرفتن این نسخه اشتیاق نشان داد.»

وی درباره مشکلات و موانع موجود بر سر راه ساخت این فیلم عنوان کرد: «یکی از بزرگترین مشکلات ما برای ساخت این فیلم نبودن اسناد آرشیوی کامل از امام صدر در ایران بود. علیرغم تمام تلاش‌های مؤسسه برای گردآوری اسناد، متاسفانه عکس‌های با کیفیت زیادی از امام وجود ندارد. در لبنان هم دسترسی به منابع و اسناد آرشیوی درباره امام صدر سخت است. مؤسسات دیگری هم در ایران هستند که اسناد و منابعی از امام در اختیار دارند، اما آنها را در اختیار مستندسازان قرار نمی‌دهند.»

می‌خواستیم به مردم و مسئولان روش‌های فکری و عملی امام صدر را یادآوری کنیم


وی درباره هدف ساخت این مستند عنوان کرد: «پرداختن به سیره امام موسی صدر و پیگیری قضیه ربایش ایشان، از ضروری‌ترین مسائل در شرایط فعلی است. پایه مقاومت اسلامی که امروز نتایج درخشان آن را در مقابله با اسرائیل و جبهه استکبار در منطقه مشاهده می‌کنیم، به همت امام موسی صدر بنا گذاشته شد. همچنین شیوه‌ای که ایشان، شیعیان مظلوم لبنان را از حضیض به اوج رسانید از نمونه‌های درخشان مدیریت جهادی است و تحلیل این روش‌ها و پیاده‌سازی آنها در جامعه می‌تواند بسیاری از مشکلات امروز ما را حل کند. در واقع تیم سازنده این فیلم در حال یادآوری این نکته به مردم و مسئولان است که باید از روش‌های فکری و عملی امام صدر آموخت.»

حبیبیان در بخش دیگری از این گفت‌وگو به ارسال نسخه‌هایی از این فیلم به جشنواره‌های مختلف سینمایی اشاره کرد و گفت: «فیلم را به جشنواره سینما حقیقت ارائه کردیم که مورد قبول جشنواره قرار نگرفت. دلیل آن هم به ما اعلام نشد. البته با توجه به کیفیت فیلمهایی که مورد قبول واقع شدند فکر میکنم که دلایل فنی و هنری برای این عدم پذیرش در کار نبوده است. در نهایت فیلم به جشنواره عمار فرستاد شد که مورد پذیرش قرار گرفت و در بخش «مستند: بیداری اسلامی» نیز کاندید جایزه شد.»

وی افزود: «به طور کلی هر فیلمی برای دیده شدن ساخته می‌شود. مهم‌ترین هدف ما از ساخت این فیلم نیز معرفی هرچه بهتر و بیشتر شخصیت امام به مردم بود. برای ما فرقی نمی‌کرد که فیلم در کجا نمایش داده می‌شود، هر چند که جشنواره عمار برای پخش فیلم هیچ شرط و شروطی را نگذاشت و فیلم بدون هیچ حذفیاتی در این جشنواره شرکت کرد.»

حبیبیان بازخورد تماشاگران جشنواره عمار از این فیلم را مثبت ارزیابی کرد و گفت: «نمایش فیلم در جشنواره با استقبال مواجه شد، اما برای من قابل پیش‌بینی بود که به دلیل شرکت در جشنواره عمار، فیلم مورد انتقاد منتقدان قرار بگیرد. این دوستان بدون آنکه فیلم را ببینند لب به انتقاد از آن گشودند. امیدواریم خود آن را فارغ از این مسائل نقد و بررسی کنند. علاقمندم که در صورت رضایت «خانه‌ مستند انقلاب اسلامی» فیلم هشت بهانه در شبکه‌ اکران مردمی جشنواره‌ عمار هم نمایش داده شود تا تعداد بیشتری از مخاطبان با زندگی امام موسی صدر آشنا شوند.»

نیت ما شکستن سکوت رسانه‌ای درباره امام صدر بود


محمد سمیع‌پور، کارگردان «هشت بهانه کوچک برای یادآوری» نیز در این گفت‌وگو درباره چرایی پرداختن به زندگی امام موسی صدر گفت: «متاسفانه امام موسی صدر هیچگاه اولویت سیاستمدران و فرهنگیان نبوده است. بر این اساس نیت اصلی ما از ساخت فیلم این بود که سکوت رسانه‌‌ای که در سینما و تلویزیون نسبت به امام موسی صدر وجود دارد، شکسته شود.»

وی افزود: «نیت اصلی بحث پیگیری بود، اما پس از چند جلسه پژوهش و تولید به این نتیجه رسیدیم که این مسئله به حدی حاشیه‌ساز است و حرف‌های غیر مستدل در آن روایت می‌شود که ما تصمیم گرفتیم یا ورود نکنیم یا وقتی ورود می‌کنیم بتوانیم تمامی این شبهات را پاسخ بدهیم. البته دسترسی‌ ما به دیپلمات‌های ایرانی درگیر در پرونده امام نیز محدود بود. بنابراین تصمیم گرفتیم در این حوزه که اهمیتش زیاد است ورود نکنیم و شبهه‌ای بر مشکلات و شبهات موجود اضافه نکنیم. به هر حال پروژه پیگیری نیز تاکنون به نتیجه نرسیده و در دولت‌های مختلف این پرونده ناکام و ناتمام مانده است. البته اگر بتوانیم با این مستندی که ساختیم شخصیت امام را به درستی معرفی کنیم ناخودآگاه این مساله به ذهن مخاطب خطور می‌کند که پس ایشان در حال حاضر کجا هستند و چه می‌کنند؟ بنابراین خواه ناخواه مساله پیگیری نیز مطرح می‌شود.»

سمیع‌پور در بخش دیگری از این گفت‌وگو درباره موضوع فیلم عنوان کرد: «تصمیم گرفتیم که بحث مقاومت را در مستندی که می‌سازیم مطرح کنیم. موضوع مقاومت در فعالیت‌های امام در کشور ما نادیده گرفته می شود. شاید یکی از دلایل این باشد که عموم مردم بیشتر بر این باورند که مقاومت با حزب‌الله لبنان شکل گرفت، در صورتی که این جنبش «امل» بود که ابتدا رفتارهای سیاسی و نظامی خود را عیان کرد و به مبارزه با اسرائیل پرداخت.»
وی در ادامه گفت: «برای ما مهم این بود که فیلم دیده شود، چرا که نسل جوان دهه ۶۰ و ۷۰ ایرانی آن طور که باید و شاید امام صدر را نمی‌شناسند. شخصیت ایشان این پتانسیل را دارد که افراد مختلف از مذاهب، ادیان و دیدگاه‌های گوناگون را جذب کند. یعنی اگر ما بتوانیم امام صدر را آنگونه که بود نشان دهیم، این مساله می‌تواند برای کشور ما وحدت آفرین باشد.» 

سمیع‌پور با اشاره به این که افرادی که در ساخت این فیلم حضور داشتند همه از علاقه‌مندان امام موسی صدر و آشنا با اندیشه او بودند، گفت: «هدف ما تحلیل مدیاها و بهانه‌هایی بود که در هر اپیزود مطرح شده‌اند. طبیعی بود که برای برخی مصاحبه‌ها سراغ کسانی برویم که به عنوان مدرس و صدرپژوه معروف بوده و در مؤسسه امام موسی صدر تدریس کرده‌اند یا اندیشه او آشنا هستند. همچنین از آرشیو اطلاعاتی مؤسسه هم بهره‌های فراوانی بردیم.»
وی همچنین عنوان کرد: «امام موسی صدر کسی است که شیعه را در لبنان از مزدوری جناح‌های چپ و راست خارج کرده و به یک کنشگر فعال تبدیل کرد. اگر امروز برکتی از مقاومت هست ریشه‌هایش به امام بازمی‌گردد. بنابراین امام شیعه را در لبنان از فرش به عرش آورد. متاسفانه با تمام اهمیت منظومه فکری امام موسی صدر به شخصیت او برای تبلیغ و ترویج چندان توجهی نمی‌شود. درست نیست که امام صدر به صورت سیاسی برخورد کنیم. امام را نباید جناحی در نظر گرفت و جناحی معرفی کرد. امام محدود به هیچ صنف و مذهبی نیست و با شخصیتی که دارد مورد قبول همه است.»

محتوای این فیلم یادآور تصویر امام موسی صدر به عنوان «امام مقاومت» است


بخش دیگری از این گفت‌وگو به صحبت‌های مهدی شاکری، مشاور پروژه ساخت «هشت بهانه کوچک برای یادآوری» اختصاص داشت. وی درباره حضورش در این کار گفت: «پس از آنکه نسخه‌اولیه‌ای از فیلم آماده شد، من به گروه تولید پیوستم. نسخه اولیه به دلیل عجله در آماده‌سازی نسخه‌ی قابل پخش و مناسبی نبود. پس از جلسات بسیار به این نتیجه رسیدیم که در محتوا بحث مقاومت را داشته باشیم و فرم کار نیز به صورت اپیزودیک باشد. به نظر من کار در نهایت به نسبت فیلم‌هایی که متن محور یا تصویرمحور هستند، خوب شده است. ایده اصلی اپیزودیک بودن هم از سعید اشیری بود.»

شاکری درباره هدف اصلی این فیلم توضیح داد: «محتوای این فیلم یادآوری تصویر امام موسی صدر به عنوان «امام مقاومت» است. تصویری که اکنون رو به فراموشی رفته است. اگر محدودیت‌ها نبود و امکان رفتن به لبنان برای دوستان فراهم می‌شد، شاید فیلم خروجی دیگری داشت. یادم هست که در جلسات تیم سازنده به این نتیجه رسیدیم که اگر محور را تصویر متفاوت و فراموش شده‌ای از امام بگذاریم، اولویت مطرح کردن ایشان در مقام امام مقاومت است.»

وی در ادامه گفت: «تک تک زوایای زندگی اجتماعی امام موسی صدر قابلیت فیلم شدن دارد. همین مسئله اعتصاب غذای امام در مسجد الصفا و فاصله ۵ روزه آن تا انفجار عین النبیه، تصویر کاملی از ایشان را هم به عنوان مرد صلح و جنگ نشان می‌دهد و هم کاملا دراماتیک است، بنابراین می‌توان آن را به داستان یک فیلم تبدیل کرد. ماجرا به این شرح است که امام چند روز اعتصاب کرده، روزه گرفته و می‌گوید که جنگ راه حل بحران لبنان نیست. ۵ روز بعد متوجه می‌شویم که ایشان رهبر یک سازمان نظامی مخفی (همان جنبش امل) است که با یک انفجار سهوی لو می‌رود و مجبور می‌شوند هویت آن را علنی کنند.» 

شاکری در پایان پیشنهاد داد: «امروزه شاید رسانه‌های مختلفی در قالب فیلم، عکس و... بخواهند کاری درباره امام انجام دهند. بنابراین مؤسسه امام صدر در تهران می‌تواند یک بانک فیلم، عکس، صوت و مولتی مدیا تهیه کند و در اختیار فیلمسازان، رسانه‌ها و پژوهشگران قرار دهند.»

  • سید امیر پژمان حبیبیان