سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلام. اینجا سعی می‌کنم جدی و جذاب بنویسم.

نشانی کانال تلگرامم:

https://t.me/aphabibian

آخرین نظرات
  • ۲۱ تیر ۹۸، ۱۱:۵۲ - 00:00 :.
    :)
  • ۵ تیر ۹۸، ۲۳:۱۵ - محسن خطیبی فر
    دقیقاً.

من و سوژه فیلم مستند

سه شنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۴۶ ب.ظ

بخش اول

 

میکلانژ همیشه از لحظه‌ی نخست سعی می‌کرد که پیکره‌های خود را نهفته در بطن سنگی که بر رویش کار می‌کرد، مجسم کند، و اعتقاد داشت که به عنوان پیکرتراش، وظیفه داردکه پوشش سنگی ٓانها را برگیرد و ٓانها را ٓازاد سازد
 

تاریخ هنر )ارنست گامبریج( ترجمه‌ی علی رامین
صفحه‌های ۳۰۳ـ ۳۰۴

 

 

سالهاست که این جمله‌ی معروف میکلانژ در ذهن منه و انگار یه جوری روی ناخودٓاگاهم تاثیر گذاشته، وقتی که ذهنم با یک موضوعی درگیر میشه و تصمیم می‌گیرم که اون رو در قالب یک طرح برای تبدیل به یک فیلم مستند در بیارم، در مرحله‌ی اول به نوعی درگیر خودم می‌شم و دلمشغولیام.اگر بخوام با ادبیات مذهبی در موردش حرف بزمن باید بگم که نفس من به نوعی می‌خواد خودش رو به موضوع تحمیل کنه و این به قدری شیرینه که غرق درموضوع می‌شم

 

مرحله‌ی دوم زمانیه که کار جدیتر می‌شه و شناخت من به تدریج از موضوع بیشتر می‌شه و تفاوتهای اون با نگاهی که من میخوام بهش تحمیل کنم، خودشو به رخ می‌کشه. اینجا چالشی بین من و موضوع به وجود می‌یاد که در نهایت به نفع واقعیتهای عینی که در موضوع وجود داره، تمام میشه

 

مرحله‌ی سوم وقتی که می‌خوام طرح رو بنویسم، کم‌کم اون پیکره‌ای که داخل سنگ وجود داره خودشو خیلی محو نشون میده و من به خودم دلداری می‌دم که توانایی تو در کامل دیدن و درست دیدن اون پیکره‌است، پس بیشتر تلاش کن و درنهایت یه طرح اولیه شکل می‌گیره. اینجا گاهی از خودم می‌پرسم که تفاوت من با کس دیگه‌ای که بخواد این موضوع رو فیلم کنه، در کجاست؟ 

 

در مرحله‌ی چهارم من درگیر تولید می‌شم و اونجا این پیکره بیشتر دیده میشه، امکانات موضوع، تواناییهای من به عنوان فیلمساز و البته تهیه‌کننده در به خدمت گرفتن تمامی عواملی که در شکل گیری بیان بهتر موثرند، قسمتهایی از موضوع که یا در اختیار قرار نمی‌گیرند) مثل اینکه شخصی به هیچ عنوان حاضر به حضور در مقابل دوربین نشه( یا بخشهایی از موضوع که بیانشون برای سفارش‌دهنده مطلوب نیست)مثل اینکه فیلم رو برای تلویزیون ایران بسازی و انتقادهایی رو مطرح کنی که سیاستهای رسمی رو نشانه رفته باشه( و کم بودن بودجه و... مثل اون قسمتی از سنگی که میکلانژ روش کار می‌کرد میمانند که سختیش بیش از قسمتهای دیگه بود و یا با یک ضربه فرو می‌ریخت.پس اینهم به نوعی بخشی از واقعیتیه که من باید قبول کنم در شکل‌گیری نهایی روایتم نقش مهمی داره و به نوعی باهاش کنار بیام

مرحله‌ی پنجم زمان تدوین فیلمه که پیکره‌ی نهایی فیلم اونجا شکل می‌گیره و به نوعی تعیین کننده‌ترین بخش این پنج مرحله‌است. در زمان تدوین من این امکان رو دارم که با توجه به شناخت کاملترم نسبت به موضوع، نوع روایتم رو با توجه به تواناییهای موجودم)راشهای گرفته شده(، منابع ٓارشیوی که در ارتباط با موضوع وجود دارند و از همه مهمتر گفتار متن تغییر بدم و به پیکره‌ی دیده شده در سنگ نزدیکتر کنم. البته در این مرحله هم مانعهای عمده‌ای وجود دارند مثل تصویرها و صداهای بد که ناشی از اشتباه فیلمبردار یا صدابردارند و.....
و در نهایت شاید اثر نهایی اون چیزی نباشه که اول منو به خودش جلب کرده بود. اما ٓامیزشی میان من و موضوع انجام گرفته که محصولش هم واقعیتهای موضوع رو در خودش داره و هم به نوعی نشانی از من که البته شاید خیلی من رو به رخ بیننده نکشه
 

اگر به جای میکلانژ کس دیگه‌ای به اون سنگ نگاه می‌کرد ٓایا همون پیکره رو می‌دید؟

 

 

بخش دوم

موضوع:
دماب روستایی کویری در محدوده‌ی میان گلپایگان ونجف آباد در استان اصفهان است که مانند بسیاری روستاهای دیگر در گذشته‌ای نه چندان دور در حال ویرانی بود و مردمش تحقق آرزویشان را در مهاجرت به شهر میجستند . امروز دماب به خاطر تلاش عده‌ای از جوانان دیروز و امروزش در حال توسعه و آبادانی است.


ایده:
دماب از نظر من روستایی چند شخصیتی است : روستایی معمولی با زبان، لهجه و معماری خاص خود است اما در مردمش که دقیق میشوی، تناقض هایی را میانشان میبینی. آنجا فرهیختگی و عوامزدگی در کنار هم زندگی میکنند و با هم کنار آمده‌اند. قشری فرهیخته که تحصیل کرده و آینده نگر است در تلاش ایجاد تغییری متناسب با داشته های روستاست و می خواهد که دماب یک روستای توسعه یافته باشد و قشری دیگر در فکر تبدیل روستا به شهری کوچک است. این فیلم چالش میان این دو نگاه در عرصه های مختلف و تلاش قشر فرهیخته برای توسعه همراه با بازیابی هویت و فرهنگ روستا را روایت میکند.

 


معرفی طرح:
اولین بار که به دماب سفر کردم به نظرم یک ٓارمان شهر نیمه کاره ٓامد. دماب برایم نمونه‌ی کوچک شده‌ای از ایران بود. روستای کوچکی که مشغول شناخت گذشته و تاریخش بود و با تحلیل آنها میخواست که بزرگ و توانمند شود. روش توسعه‌اش مبتنی بر تواناییهای بومی و خصوصیات تاریخی و فرهنگی و جغرافیاییش بود و رویایش نه گسترش طولی و عرضی و ارتفاعی بلکه ارتقاء فرهنگی بود و تلاش میکرد که اقتصادش را بر پایه ی همین توانمندی ها شکل دهد.
دماب هرچند که هنوز راه درازی تا رسیدن به یک نمونه‌ی کامل توسعه‌ی روستایی در ایران دارد، اما تفکری که این شکل توسعه را پی ریزی کرده، الگویی پیش چشم همه از جمله مسؤلان گذاشته، که می تواند در برنامه ریزی توسعه‌ی روستایی مد نظر قرار گیرد.
پیشنهاد اولیه برای این فیلم 9 قسمت 25 الی 30 دقیقهای بود که در نهایت تبدیل به یک قسمت 52 دقیقهای شد.
در فیلم به غیر از تصاویر مستقیم که توسط گروه تصویربرداری می شود از منابع آرشیوی گذشته‌ی دماب: عکس، فیلم افتتاح طرح های عمرانی و صداهای ضبط شده‌ی ریش سفیدان در گذشته‌ی دماب استفاده میشود.

فیلم بیشتر مبتنی بر پژوهش میدانی است و یک کتاب پژوهشی مکتوب که چند محقق دمابی در مورد مردم شناسی و تاریخ و فرهنگ مردم ٓان روستا تالیف کرده‌اند.عکس ها و فیلم ها و صداهای ضبط شده از گذشته تا کنون نیز دیگر منابع پژوهشی ما هستند.
هدف این فیلم مخاطب قرار دادن مسؤلان، روستاییان شهرنشین و همچنین شهرنشینان در جهت آگاه کردن آنها از اهمیت وجود روستا به عنوان روستا و توجه دادن همه به اهمیت توسعه‌ی روستاها در توسعه‌ی کلی کشور میباشد.

 

 

بخش سوم

وقتی وارد دماب شدم، سیل اطلاعات در مورد روستا به سمتم هجوم آورد.علاوه بر چیزهایی که خودم میدیدم، به هرکس بر میخوردم و متوجه میشد که فیلمسازم، سعی میکرد که هر چی میدونه و هر چی رو فکر میکنه در مورد روستا اهمیت داره رو به من منتقل کنه.اونقدر که گیج شده بودم و هر لحظه ذهنم به یک سو متمایل میشد، تا جایی که اون دلیلی رو که انگیزه‌ ی اولیه رو برای درگیر شدن با این موضوع در من ایجاد کرده بود، تقریبا فراموش کردم و غرق گشت و گذار در میان بناهای تاریخی و صحراها و خوردن غذاهای چوپانی و شرکت در یک عروسی که ترکیبی از رسم و رسوم قدیم و جدید بود و تصویربرداری از آنها شدم.

بعد از گذشت مدتها و بعد از چند سفر به بهانه های مختلف به دماب، روزی که خواستم طرح نهاییم رو آماده کنم، متوجه شدم که سر در گمم، انگیزه ی اولیه را دوباره در ته ذهنم یافته بودم، اما تحقیقاتم و نوع اطلاعاتی که جمع کرده بودم، در راستای موضوع نبود و تازه این دردسر اول بود.

باز به دماب سفر کردم و تحقیقاتم را سمت و سو دادم و شخصیتهایم را انتخاب کردم و حرفهایشان را شنیدم و در نهایت طرحی شکل گرفت که قرار بود چهار روایت از چهار نفر در دماب باشد:

 

۱دهیار دماب که دختر جوانی است و بسیار فعال و چندبار هم از طرف نهادهای مختلف تشویق شده.

۲یکی از اعضای انجمن دوستداران دماب که از برنامه های انجمن برای توسعه ی روستا بگوید.

۳کسی که قبلا رییس شورا بوده و بیشتر از منافع روستا ، منافع خودش را در نظر دارد.

۴دو مسافر که به روستا سفر میکنند و به عنوان گردشگر، یک روز زندگی روستایی را تجربه میکنند.

 

طرح را بر اساس این افراد نوشتم و ارائه دادم که مورد قبول واقع شد.

 

مدتی بعد که مشغول نوشتن طرح اجرایی شدم، تردیدهای جدیدی باز فکرم را به خودش مشغول کرد.

 

  • سید امیر پژمان حبیبیان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی