سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلام. اینجا سعی می‌کنم جدی و جذاب بنویسم.

نشانی کانال تلگرامم:

https://t.me/aphabibian

آخرین نظرات
  • ۲۱ تیر ۹۸، ۱۱:۵۲ - 00:00 :.
    :)
  • ۵ تیر ۹۸، ۲۳:۱۵ - محسن خطیبی فر
    دقیقاً.
نویسندگان

۱۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

ویدئو آرت نگاه مسدود

يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۳۳ ب.ظ
مکان:شهر دورود

موسیقی: راخمانینف

ویدئو: سید امیرپژمان حبیبیان
  • امیرپژمان حبیبیان

رهایی

دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۴۳ ق.ظ

ابتدای سفر

انتها نزدیک بود

(اینطور می نمود)


هر چه پیشتر رفتم

مقصدم نامعلوم تر 

پاهایم قوی تر

چشمانم خسته تر

سرگشتگیم بیشتر

لبهایم تشنه تر

رویایم بزرگتر

امیدم پررنگ تر

دلم شکسته تر

صدایم بی صداتر


غروب مسافری بی رمق

کنار دریا می خواند:

 «چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود

ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد»

نگاهش کردم

و بر موج آبی خون آلود رفتم. 


و دانستم

مقصد رهایی است

از تن

از من. 


صبح بیست و سوم بهمن هزار و سیصد و نود و شش

  • امیرپژمان حبیبیان


🍀 یکی از روزهای سال هفتاد یک بود. من روزنامه ی سلام میخواندم. از مواضع تندش خوشم می آمد. خبری زده بود درباره ی قتلی که جلال الدین فارسی در هنگام شکار انجام داده بود. تا به حال اسم این فرد را نشنیده بودم اما از نحوه ی تنظیم خبر متوجه شدم که باید از مسئولان مهم باشد. چرا باید یک مسئول مهم و انقلابی به شکار  برود؟ در ذهن و قلب جوان و ایده آلیست من تعریف انقلابی و مبارز، انسانی بود که بهره ای از لذت‌های مادی بدیهی هم نداشت چه برسد به تفریح های اشرافی ای چون شکار.( آرمان رضاخانی پسر مقتول بعدها به علت همین قتل و محکوم نشدن آقای فارسی سرنوشت متلاطمی پیدا کرد و از ایران رفت.) 

سال ها گذشت و من نوجوان به جوانی با دغدغه های کمرنگ مذهبی و بیشتر عدالت خواهانه تبدیل شدم. در مسیر جستجوهایم برای یافتن الگوی مناسب، امام موسی صدر را یافتم و شیفته اش شدم. شاید مهمترین خصوصیت ایشان که مرا تحت تاثیر قرار داد، نگاه کرامت محورش به انسان فارغ از هرگونه قضاوت بر اساس نژاد و مذهب و ملیت بود. جمله های معروفش مثل «اسلام انسان انسانیت اوست» و «برای انسان گرد آمده ایم» ورد زبانم شد. این که چگونه می‌شود به عنوان یک عالم شیعه به تمام اصول و فروع مذهبت پایبند باشی و در عین حال بتوانی انسان‌هایی از ادیان و مذاهب دیگر را چنان جذب کنی که واله و شیدایت شوند. سال ها گذشته است و روز به روز ‌علاقه ی من به امام صدر زیادتر شده است و  ابعاد جدیدی از شخصیتشان را شناخته ام و لحظه لحظه با ایشان مسلمان تر و شیعه تر شده ام. به جرات میتوانم بگویم اگر ایشان نبود دغدغه های مذهبی من روز به روز کمرنگ تر میشد و شاید تا امروز به یک روشنفکر لائیک تبدیل شده بودم.

من چند بار دیگر با نام جلال الدین فارسی برخورد کرده ام. اولین بار در جریان ساخت یک فیلم درباره ی امام صدر که متوجه شدیم ایشان به هیچ عنوان مصاحبه ای با موضوع امام موسی صدر را نمی‌پذیرند. دومین بار هنگام مصاحبه با یکی از مطلعین پرونده که باذکر شواهدی از کتاب آقای فارسی  «زوایای تاریک» او را به اطلاع از چگونگی ربودن امام موسی صدر متهم می کرد. 

بار سوم هم به تحقیقاتم در مورد شهید بهشتی مربوط می‌شود و شبهه ای که پس از اطلاع از نامزدی جلال الدین فارسی از طرف حزب جمهوری برای ریاست جمهوری برایم پیش آمد که چطور شهید بهشتی با توجه به روابط نزدیک و برادرانه با امام موسی صدر به معرفی کردن دشمن آشکار ایشان به عنوان کاندیدای حزب راضی شده است؟ دکتر علیرضا بهشتی پاسخم را اینگونه داد که جلال الدین فارسی در شورای مرکزی حزب رای می آورد و شهید بهشتی بر اساس روش و منش خاص خود به رای اکثریت گردن می نهد و اما بعد ایشان را فرا می‌خواند و به او می گوید که ما شنیده ایم شما انسان خودرایی هستی و به عنوان نامزد حزب باید تعهد دهی که به سیاست‌های تصویب شده ی حزب پایبند باشی.

بار آخر هم در این روزها است که آقای فارسی در مصاحبه ای با خبرگزاری فارس حکم قتل  امام صدر را به همان دلایلی که من شیفته اش شدم صادر کرده و خیلی آشکار به اطلاع و حتی دخالت در ماجرای ربودن ایشان توسط قذافی اعتراف کرده است. 

این روزها همه خواستار احضار آقای فارسی به عنوان مطلع به دادگاه و پاسخگویی اش درباره ی ربودن امام صدر هستند. اتفاقی که اگر بیفتد بسیار مبارک است. اما اگر این اتفاق نیفتاد، حداقل بیایید دست به دست هم دهیم و به این نکته فکر کنیم که چرا باید شخصی که به اعتراف تمام کسانی که می شناسندش عصبی و خودرای است و سابقه ی قتل یک انسان بیگناه در پرونده اش است. خودبزرگ بین و کینه توز است و خود را برتر از همه می داند، باید به جای حضور در زندان و فکر کردن به اشتباهات بزرگش، تریبون وسیع و گسترده در اختیارش  باشد تا در مورد مرد مظلومی که بنیان گذار مقاومت اسلامی در لبنان است و در راه عزت شیعه در لبنان و دیگر نقاط جهان از خود گذشت، لجن پراکنی کند. مردی که در حق او و همپالکیهایش جز خوبی نکرد و آنها چه خوب در تمام این سالها به او بدی کردند.

  • امیرپژمان حبیبیان

از عرش تا زیر فرش

شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۲۴ ب.ظ




الان به یک تظاهرات عجیب برخوردم. پایین چهارراه پارک وی عده ای تجمع کرده بودند و شعار می دادند. اولین شعاری که به گوشم خورد «مرگ بر گرانی» بود. تعجب کردم سر و وضعها خیلی خوب بود و نمی خورد اینقدر گرانی بهشان فشار آورده باشه که به خاطرش بیان توی خیابان. جلوتر رفتم دیدم میگن «گرانی حیا کن، ماشین ها رو رها کن» تعجبم بیشتر شد. شعار بعدی:  «مرگ بر اطلس خودرو» به جایی که ایستاده بودند دقت کردم. مقابل اطلس خودرو بود. پلاکاردها را خواندم  «میلیاردها تومان بیعانه ی ماشین های اسپورتیج و سراتو توسط اطلس خودرو بلوکه شده» باز به شعارها دقت کردم «مرگ بر گرامی»،  «گرامی حیا کن ماشین ها رو رها کن» احتمالا گرامی صاحب اطلس خودرو است و پول این بندگان بینوای خدا را که قرار بوده شب عید اسپورتیج و سراتو سوار شوند، بلوکه کرده. این هم یک مدلشه. ظاهرا  تنوع دغدغه ها در این مملکت از عرش تا زیر فرشه.


اصل ماجرا را به نقل از سایت تابناک بخوانید.

  • امیرپژمان حبیبیان

🎬🎬🎬 هر دم از این باغ بری می‌رسد:

تلویزیون که دربست در اختیار اسپانسرها است و به نوعی آنها سیاستگذاران اصلی رسانه‌ی ملی ما شده‌اند. در سینما هم که پول و فروش حرف اول را می‌زند. حالا اگر این خبر تابناک فرهنگی درست باشد، تیر خلاص بر پیکره‌ی بیجان سینمای فرهنگی و مستقل ایران شلیک خواهد شد و پدرخوانده‌های سینمای ایران قدرتی عظیم به دست خواهند آورد. پدرخوانده‌هایی که دغدغه‌شان گنده تر شدن و پول‌دارتر شدن است، نه فرهنگ و دین و سرنوشت انسان. در این منجلاب فقر فرهنگی عمیق‌تر می‌شود و خلاها و شکا‌فها سر باز می‌کنند و جوانان و مستقلها مجبور به خودکشی می‌شوند، چه تعهد و دغدغه‌هایشان را قربانی کنند و چه جسمشان را، فرقی نمی‌کند به هر حال خودکشی اپیدمی خواهد شد. خبر را بخوانید:




انتشار خبرهایی درباره تشکیل کمپانی‌های سینمایی با تجمیع شماری از دفاتر تهیه و تولید فیلم سینمایی و ارائه امتیازات خاص به این دفاتر، با سکوت مسئولان سینمایی همراه شد و این نگرانی را به وجود آورد که تعاونی‌های سینمایی دهه شصت این بار با فرمی تازه احیاء شوند و در اتفاقی خطرناک، بخش خصوصی به دست گروه‌های خاصی بیافتد که تولید را نیز انحصاری نمایند و فعالیت در سینمای ایران برای سینماگران مستقل غیرممکن شود.


به گزارش «تابناک»؛ به تازگی برخی رسانه‌ها از پیگیری طرحی سخن به میان آورده‌اند که بر مبنای آن قرار است، دفاتر سینمایی و تهیه کنندگان با هم در قالب پنج کمپانی شریک شوند و تولیدات در قالب این کمپانی‌ها تجمیع و تولید و عرضه شود. بر اساس این مدل، شخص منتخب به عنوان مدیر کمپانی در حکم مدیرمسئول خواهد بود و با حذف پروانه ساخت، مسئولیت تولید برعهده مدیرمسئول نوشته خواهد شد اما بعید به نظر می‌رسد پروانه نمایش نیز در چنین فرآیندی حذف شود.


در همین راستا ادعا شده در راستای شکل گیری این ساختار نیز گفته شده به هر کمپانی 20 میلیارد و در مجموع 100 میلیارد تومان تسهیلات پرداخت خواهد شد که فرم پرداخت این تسهیلات مشخص نیست. این زمزمه‌ها در روزهای گذشته مطرح بود، تا اینکه در نهایت تیتر یکِ یکی از روزنامه‌های سینمایی شد. پس از این اتفاق انتظار می‌رفت شاهد واکنش مسئولان سازمان سینمایی باشیم اما تا زمان انتشار این مطلب مسئولان سینمایی دولت ترجیح داده‌اند سکوت پیشه کنند و این سکوت به منزله تایید این پروسه قلمداد شده است.


این رویه در نگاه اول از یک اتفاق مثبت حکایت می‌کند و چنین تصور می‌شد که بالاخره سینمای ایران از ساختار تهیه کنندگی خارج می‌شود و دفاتر تولید با ساخت سالیانه تعداد قابل توجهی فیلم سینمایی، قدرتمند می‌شوند و در نتیجه با عدم فروش یک اثر آسیب جدی نمی‌بینند، چرا که مجموعه‌ای از آثار را اکران می‌کنند که می‌توانند هزینه‌های دیگر آثار را پوشش دهد و در عین حال منتظر بازگشت هزینه‌های یک فیلم برای تولید آثار تازه هستند. در واقع چنین تصور می‌شود که نظام استودیویی آمریکا که اکنون کمپانی‌های میجر بخش اصلی‌اش را در اختیار دارند، در ایران نیز در حال پیاده سازی است.


کمپانی‌های فیلم «اصلی / Major» مشتمل بر استودیوهای اصلی هالیوود هستند که تولید و توزیع شمار قابل توجهی از فیلم‌ها را در آمریکای شمالی ‌و سهم قابل ملاحظه‌ای از باکس آفیس را در اختیار دارند. این کمپانی‌ها در دوران طلایی سینمای کلاسیک آمریکا به سه کمپانی فاکس فیلم اینترتیمنت (کمپانی فاکسِ قرن بیستم)، برادران وارنر (تایم وارنر)، و پارامونت موشن پیکچرز استودیو (ویاکام) تقسیم می‌شد.


با این حال در این سال‌ها به این سه کمپانی، دو کمپانی ان بی‌سی یونیورسال (کامکست) و کلمبیا تریستار موشن پیکچرز گروپ (سونی) نیز افزوده شده و در مرحله بعد، والت دیزنی نیز به عنوان یکی از کمپانی‌های اصلی به شمار می‌رود؛ مجموعه کمپانی‌هایی که 80 تا 85 درصد کل گردش مالی سینما را در آمریکا و کانادا‌ دارند و بسیاری از کمپانی‌های مطرح نیز عملاً زیرمجموعه این کمپانی‌های اصلی هستند؛ هرچند همین کمپانی‌ها نیز‌ متشکل از هشت کمپانی هستند و به «Big Eight» شهرت دارند.


با این حال نگاه دقیق‌تر نشان می‌دهد که با تشکیل چنین کمپانی‌هایی در ایران شرایط می‌تواند پیچیده‌تر از قبل شود. از منظر خصوصی سازی نباید فراموش کرد که تمامی تجربه‌های صنفی و خصوصی در سینمای ایران شکست خورده و آخرینِ آنها، شورای صنفی نمایش است که تصمیماتش هر روز اعتراض سینماگران را در پی دارد اما کار خود را می‌کند و عملاً اعتراض منتقدان تاثیر چندانی در روند فعالیت این شورا ندارد.


بنابراین نگرانی جدی وجود دارد که با تشکیل این کمپانی‌ها، سینما میان اشخاصی تقسیم شود که عناصر تشکیل دهنده این کمپانی‌ها هستند و سینمای مستقل و فیلمساز مستقل در ایران معنای خود را به کلی از دست دهد. این طرح در عین حال برای آنهایی که دهه شصت را به خاطر دارند، یادآور شرکت‌های تعاونی است که توسط مدیران وقت تامین مالی می‌شدند و فیلمسازی می‌کردند و روزی که تزریق منابع دولتی به آنها قطع شد، از صحنه سینما حذف شدند و اکنون اثری از آنها و بسیاری از فیلمسازانِ فعال در آن شرکت‌ها نیست.

به تعبیر ساده‌تر این طرح نه تنها می‌تواند سینما را در دست عده‌ای خاص منحصر نماید، بلکه می‌تواند بخش خصوصیِ سینمای ایران که به شکل طبیعی و بدون مهندسی مدیران دولتی در حال توسعه است را تضعیف نماید. البته هنوز برای رد این طرح توسط مدیران سینماییِ دولت دیر نشده و امیدواریم اساساً وقوع چنین طرحی شایعه خوانده شود و سازمان سینمایی دامن خود را از چنین طرح‌هایی پاک کند.

  • امیرپژمان حبیبیان

بی‌خواب‌ترین تمام جهان

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۵۳ ب.ظ

خوابهایم را ذخیره می کنم

شاید... دیگر باز نگردند

و من

باور کنم... که تو دیگر چهره ای نداری 

که مرا به نگاه ناخرسندی میهمان کند...


یادهایت 

آه... سالها...

میخهایی که بر روحم فرو کردی...

و در خواب... هر بار...

یکی را بیرون می کشی...

تا درد تازه شود...


من بی خواب ترینٍ تمام جهانم

با زخمهایی که هیچوقت سر به هم نمی آورند...


شبی که سینه سپر کردم...

باد از زخمهایم گذشت 

و خون آلود تا آغاز بیداری رفت...

و من هنوز نفهمیده ام که...

زخمهایم روزنه هایی از من به جهانند

یا مسیرهایی برای نفوذ جهان در من...


خوابهایم را ذخیره می کنم...

هر چند جای چهره ات در آنها خالی است...

اگر شبی باز آمدی...

یادت باشد

که پرسشی دارم...

رفتن ناگهانت لالم می کند....



هفدهم دیماه ۱۳۹۰

  • امیرپژمان حبیبیان

امام موسی صدر و توصیف دلتنگی

چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۲۱ ب.ظ

سکانس آخر فیلم هشت بهانه‌ی کوچک برای یادآوری
نامه‌ی امام موسی صدر به دوستی و توصیف دلتنگی




  • امیرپژمان حبیبیان


  • امیرپژمان حبیبیان

مرگ و زندگی

دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۴۹ ب.ظ

امام صادق (ع) : 


یَعیشُ النّاسُ بِاِحْسانِهِمْ اَکْثَرَ مِمّا یَعیشونَ بِاَعْمارِهِمْ وَ یَموتون بِذُنوبِهِمْ اَکْثَرَ مِمّا یَموتونَ بِآجالِهِمْ؛

مردم، بیشتر از آن‏که با عمر خود زندگى کنند، با احسان و نیکوکارى خود زندگى مى‏ کنند و بیشتر از آن‏که با اجل خود بمیرند، بر اثر گناهان خود مى‏ میرند.

  • امیرپژمان حبیبیان

توپ چهل تیکه

دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۰۵ ق.ظ


بچگیهام فوتبالم خوب نبود. از یه بچه‌ی ساکت و بی‌عرضه که افتخارش کتابهای غیر درسی خوندن بود, بیشتر از این نمیشد انتظار داشت.رو به روی خونه‌امون یه پارک بود که روی چمنش دوتا تاب تک با بدنه‌ی مثلثی شکل مقابل هم اما با زاویه‌ای مخالف هم قرار گرفته بودند و مکان مناسبی برای فوتبال بچه‌های چندتا بلوک اطراف پارک شده بود. من معمولن می‌رفتم و بعد از این‌که بچه‌ها بازیم نمی‌دادند و با یه ته بغضی به خونه برمیگشتم و مادرم متوجه می‌شد. بعضی وقتها چادرش رو سر می‌کرد و میرفت با اونها دعوا می‌کرد و بهشون می‌گفت که من رو هم بازی بدن.
این ماجرا ادامه داشت. تا داییم برای من یه توپ چهل تیکه خرید. از اون به بعد به خاطر توپم بچه‌ها بازیم می‌دادند و بعد به بهانه‌های مختلف بیرونم میگذاشتند و فقط یه جوری نگهم می‌داشتند که نرم و توپ رو هم با خودم ببرم. یک روز مادرم داشت از نزدیکیهای پارک رد می‌شد، من ایستاده بودم و داشتم فوتبال بچه ها رو نگاه می‌کردم. یه نگاه چپ چپ از نوع خاک بر سرت کنن به من کرد و به بچه ها گفت: توپ پژمان رو بدین میخوایم بریم خونه..پسر همسایه مون جواب داد: الان وسط مسابقه‌ایم... شما برید...بازیمون تموم شد...من خودم توپ رو میارم.
الان که فکر میکنم دلم برای مادرم میسوزه.نمیدونست از بی‌عرضگی  پسر خودش باید عصبانی باشه یا پررویی پسرهای همسایه.

  • امیرپژمان حبیبیان