یادآوری پنجم
یاد آوری پنج:
دو عکس با فاصلهی زمانی بیست سال... آن یکی در هزار و سیصد و هفتاد و شش ثبت شده و این یکی در هزار و سیصد و نود وشش... سال هفتاد و شش سرباز نیروی انتظامی بودم و طرفدار خاتمی... هیچ کس خاتمی را نمی شناخت... ما من به واسطهی دوران وزارت ارشادش میشناختم و نظر خوبی رویش داشتم... طرفداران هر کس فکر میکردند اگر طرف مقابل رای بیاورد دنیا به انتها میرسد... اینوریها میگفتند که اگر ناطق بشود پیادهروها زنانه مردانه میشود... و آنطرفیها هم که اکثرشان بسیجی و منسوبین قدرت بودند ... میگفتند که بنیصدری دیگر در راه است.
من در سر صندوق رای با عوامل صندوق بحثم شد و فرمانده فرستادم جلوی در... صف رایگیری شلوغ بود... یک ساعت بعد فرمانده آمد جلوی در و گفت: حبیبیان... همه به اونی رای میدن که خودم و خودت میخوایم... خیالت راحت باشه...
زمان گذشت و ما فهمیدیم که اگر ناطق هم رییسجمهور میشد ... اتفاق خاصی نمیفتاد... با خاتمی هم کلی اتفاق افتاد اما آن اتفاقی که همه را از آن میترساندند نیفتاد... نظام قویتر شد و با ایجاد دو قطب موثر در قدرت و رقابت بین آنها به نوعی در برابر حوادث سر راه واکسینه شد... کسانی که ما همیشه از دهانشان فحش و فضاحت به نظام شنیده بودیم از لزوم مشارکت در رایگیری گفتند و خاتمی نسبت به مقام ولی فقیه چه در عمل و چه در نظر معتقد و متعهد بود.
نظر خوشی نسبت به دموکراسی ندارم ... روزی یکی از طرفداران محمود احمدینژاد ضمن بحث دلیلم را برای معتقد نبودن به دموکراسی پرسید، پاسخ دادم که دموکراسی ای که از آن احمدینژاد بیرون بیاید به هیچ دردی که نمیخورد مضر هم هست.... بله زمان گذشته بود و ما به سال سرنوشتساز هشتاد و چهار رسیده بودیم. در عمل ثابت شد جنس رای مردم به احمدینژاد، با جنس رایشان به خاتمی هیچ فرقی نداشت، آنها نه حرفهای خاتمی را شنیدهبودند و نه در حرفها و ادعاهای احمدینژاد تعمق کرده بودند. مردم دنبال کسی بودند که ضد جریان حاکم باشد... همین و بدینسان کلاه گشادی بر سر همه رفت و کشور تا انتهای دورهی احمدینژاد، بحرانهای بسیاری را تجربه کرد و خدا رحم کرد که احمدینژاد یکسال وقت کم آورد اگرنه مملکت را تا آستانهی فروپاشی پیش میبرد.
هنوز به اندازهی بیست سال پیش نگرانم... اما میدانم که هر اتفاقی بیفتد...به معنای پایان جهان نیست. چیزی که نگرانم میکند حجم عظیم تهمت و بیاخلاقی در انتخابات پیشرو است. روندی که در سال سرنوشتساز هشتاد و چهار شروع شد و تا نود و دو ادامه پیدا کرد... هنوز ما را رها نکرده است... هشت سالی که اخلاق و انسانیت در این مملکت ذبح شد ، دروغ و دزدی در زمرهی فضایل اخلاقی به حساب آمد.
- ۰ نظر
- ۱۸ تیر ۹۶ ، ۱۱:۲۰