برشهایی از زندگی مردی که جای او خالیست...
به یاد خدا
یک:
در این چند روزه دچار تناقض شدهام... برشهایی از ویدیویی که تازگیها ساختهام، مدام در ذهنم تکرار میشوند و با گیجی و کمحافظگی عجیبی که دچارش شدهام ترکیب میشوند و محصولشان دچار کردن من به نوعی حالت مالیخولیایی است... پرسشی مثل یک تیتر... از انتهای کادر به سویم میآید و بزرگ و بزرگتر میشود و از سرم بیرون میرود و در یک مسیر دایرهای، دوباره مسیرش را معکوس طی میکند و باز....
صحنهی اول: مردمی فریاد میزنند: با جانمان ، با خونمان فدایت گردیم ای امام.... و روحانی بلند قامتی از میان آنها در حالی که مردان مسلحی همراهیش میکنند، به داخل مسجد میرود... این صحنه شاید بارها در جهان اتفاق شده باشد و شاید تمام عناصر لازم برای ایجاد یک فاجعه را در خود داشته باشد. یک رهبر کاریزماتیک، مذهب، مردان مسلح و مردمی که آمادهاند جان خود را فدا کنند... هنوز طالبان در افغانستان به خونریزی مشغولند و دنیا از هراس بمبگذاران انتحاری القاعده، شکل خودش را عوض کرده است.
- ۰ نظر
- ۰۸ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۰۸