جناب مارمولک
يكشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۲۱ ب.ظ
اسمش رو میذارم : جناب مارمولک.با دیدن نور اتاق خودش رو از توری کشوند بالا و من وقتی متوجه اش شدم آخرین رویاروییم با یه آقا یا خانوم مارمولک را به یاد آوردم، اون بار خیلی راحت و با افتخار کشتمش. سالها پیش بود نمی دونم چند سال پیش.
بعد به خودم اومدم و یاد تغییراتم افتادم.فقط نگاهش کردم و از زیباییش لذت بردم و به بامزگیش لبخند زدم. ازش عکس گرفتم، هیچی نگفت، دوربین ویدیوم رو برداشتم و خواستم ازش تصویر بگیرم که انگار بگه دیگه پررو شدی، گذاشت و رفت.
و من به این فکر میکردم که: آیا کسی وجود داره که سیر تطور نگاهش به انسانها مثل سیر تطور نگاه من به حیوانات باشه؟ یعنی یک زمانی به کشتنشون افتخار کنه و بعد به این فکر بیفته که انسان چه موجود زیبا و مفیدی است.