یادآوری ششم
یادآوری ششم
تقدیم به پژمان صبور... این توصیف را ابراهیم بخشی دستیار صدابردار فیلم سفره ی ایرانی به کارگردانی کیانوش عیاری در کیش پشت این عکس که ناگهانی از من گرفت نوشته.
آیا من اون روزها صبور بودم؟ بله ...بودم... برنامه ریزی برای فیلمی که فیلمنامه نداشت و سر صحنه نوشته می شد و شکل می گرفت...طنز تلخی است البته این سمت هوشمندانه به یک جوان کم تجربه و جویای نام که فکر می کرد مشغول انجام مهمترین کار دنیاست تفویض شده بود تا گروه هر چه فریاد از بی نظمی و طول کشیدن کار و نبود پول و امکانات دارند بر سر او بکشند. ماجرای من در کیش اینگونه بود: فیلمبردار نمیدانم به چه دلیلی از من بدش می آمد...البته می دانم و شاید در عکس نوشتی دیگر بیان کردم. سر صحنه می گفتم آماده برای فیلمبرداری...فیلمبردار به اطراف نگاه میکرد و به دستیارش می گفت:چراغا داغ کردن خاموششان کن... من متوجه میشدم و از صحنه خارج میشدم و چراغها روشن میشد و پلان را می گرفتند. مدیر تدارکات همیشه نبود و عصبی بودن و فریادهای آقای عیاری هم که گفتن ندارد.آنجا فقط دو نفر کمک حال بودند... داود طامهری دستیار تولید و عبدالله حسینی راننده ی آقا عیاری.
پیدا کردن بازیگر محلی با بودجه ی کم هم خودش ماجرایی بود...پیش از ما محسن مخملباف آنجا فیلم روزی که زن شدم را تهیه کرده بود و حسابی به همه پول داده بود... همزمان هم پروژه ی دختری به نام تندر فیلمبرداری می شد که آنها هم وضع مالیشان خوب بود و کلی هم ستاره داشتند و خب طبیعی بود که همه ترجیح می دادند برای آنها کار کنند. کیسه بوکس گروه بودم و طرفه آن که از این اتفاق استقبال هم میکردم.
کیش آخرین مرحله ی این پروژه ی هشت ماهه بود ... بعد از آن مونتاژ فیلم حدود یک سال و نیم طول کشید و من در نقش دستیار تدوین آنجا هم حضور داشتم. آقای عیاری تکلیفش با فیلم مشخص نبود... قصه درنیامده بود و پایان بندی هم مشکل داشت...اگر امروز هم از آقای عیاری درباره ی این پروژه سوال کنید میگوید: میخوام سکانس آخر را دوباره فیلمبرداری کنم و بعدش اکرانش کنم.
البته فیلم فقط یکبار در جشنواره ی فجر و یک جشنواره ی خارجی نمایش داده شد و بایگانی شد و این امید من که بعد از نمایش این فیلم در وضعیت حرفه ای من تغییر مثبتی ایجاد میشود ...نقش بر آب شد.
- ۹۶/۰۴/۱۸