سفرنامهی اربعین- قسمت چهارم
اعضای کاروان بوشهری ها تلاش میکنند یک نفر را راضی کنند که پیشنماز شود. او قبول نمیکند. میگویند تو نماز خودت را بخوان ما بدون این که بفهمی به تو اقتدا میکنیم و او استنکاف میکند.
#سفر_اربعین
کاروان بوشهری ها زیارت عاشورا هم خواندند. امیرمهدی گرسنه اش شده.
#سفر_اربعین
هوا خیلی لطیف است. باران نم نم میبارد.
#سفر_اربعین
صبحانه تخم مرغ با باقالی و نان جوشیده شده میدادند. ما تخم مرغ خالی گرفتیم. خیلی چسبید. راه افتادیم. نم نم باران می آید. اصلا خیس نمیشوی ولی میفهمی باران می آید.
#سفر_اربعین
همچنان معتقدم که جمعیت امسال دو برابر پارسال است. بعضی را با ویلچر میبرند. یک روحانی را دیدم که با همسر و سه فرزندش آمده بود. دو فرزندش روی کالسکه بودند. تنوع تیپها بیشتر شده. عده ای با کامیونت آمدند. جوانهای عراقی هستند. یکیشان از پشت ماشین پایین پرید و از میز یک موکب دو لیوان آب معدنی برداشت و دوید تا به ماشین در حال حرکت برسد. نفهمیدم رسید یا نه؟ چون ماشین رفته بود.
#سفر_اربعین
هوا بهاری است، پیاده روی حال میدهد.
#سفر_اربعین
از این طرف که میرویم عمود 196 جاده ی اصلی بیرون می آییم.
#سفرـاربعین
به یک زیارت گاه رسیدیم، متعلق است به سید مهدی السید هادی که انسانی صاحب کرامت بوده. من یک فاتحه خواندم و آمدم کنار، مادر خانمم گفت من برم زیارت کنم. مدتی طولانی ایستادم نیامد، عاقبت رفتم از داخل صدایش کردم. به سختی دل کند.
#سفر_اربعین
به یک دوراهی رسیدیم. از یک طرف به عمود 195 میرسد و از یک جاده ی فرعی به عمود 256، تصمیم گرفتیم به سوی 195 برویم تا زودتر در جاده ی اصلی بیفتیم.
#سفر_اربعین
مردی که حدود پنجاه سال دارد و روی ویلچر است از من خواست که لیوان چایش را بگیرم و روی زمین بگذارم تا خنک شود و بعد به دستش بدهم. حس کردم جانباز است.
#سفر_اربعین
به جاده ی اصلی رسیدیم. الان عمود 200 هستیم.
#سفر_اربعین
یک روحانی پشت چرخ خیاطی نشسته بود و لباس تعمیر میکرد.
#سفر_اربعین
همچنان بنر عکس شهدای جنگ با داعش و تکفیری ها روی عمودها نصب است.
#سفر_اربعین
دوربین گردنم است و فیلم نمیگیرم. همه درخواست دارند که در فیلم باشند. میگویم من فیلمبرندارم. تمرین فیلم نگرفتن میکنم.
#سفر_اربعین
در صف ایستاده ام تا ماهی سرخ کرده بگیرم. صف زنانه کوتاهتر بود، مادر خانمم زودتر گرفت. الان گفتند تمام شد.
#سفر_اربعین
ماهی را با مادر خانم نصف نصف خوردیم. رفتم ظرفش را تحویل دهم فکر کردند غذا میخواهم. بعضی مواقع برخورد جوانهای عراقی نامناسب میشود.
#سفر_اربعین
نکته ی جا افتاده: در محل تقاطع جاده ی فرعی با اصلی یک دستشویی کانتینری خلوت بود. دویدم و رفتم. وقتی خارج شدم حسابی شلوغ شده بود.
#سفر_اربعین
در چادری پاها را ماساژ میدهند و پماد میمالند. حس کردم کف پاهایم در آستانه ی تاول زدن باشد. نشسته ام تا پیشگیری کنم.
#سفر_اربعین
کف پایم را ضدعفونی کرد و پماد مالید و گفت جوراب را بپوش. در انتها گفت التماس دعا نزد امام حسین.
#سفر_اربعین
دو سال پیش من این سفر را کامل تصویر گرفتم. فکر میکنم الان جز افزایش جمعیت زوار اتفاق جدیدی نیفتاده. مسأله نفوذ به باطن این پدیده است. این مسأله نیاز به تأمل و تدبر دارد. باید از ثبت ظاهر فاصله گرفت و به باطن رسید و این آسان نیست.
#سفر_اربعین
به نظرم راه نفوذ به باطن این پدیده تأمل در جزئیات ریز ماجرا است. مثل پیرمردی که یک عطر کوچک در دست گرفته و با اصرار اندکی از آن را به کف دست زائران میمالد. کودکی که بسته ای دستمال دست گرفته و آن را میان زوار پخش میکند تا عرقشان را خشک کنند.
#سفر_اربعین
پدیده ی اربعین تلاشی دسته جمعی برای تصویر کردن جامعه ی آرمانی است که در مذهب ما قرار است با ظهور امام غائب (عج) ایجاد شود.
#سفر_اربعین
بارها به ایرانیهایی برخورده ام که از برخورد خوب و خالصانه ی عراقیها اظهار تعجب میکنند و به صراحت می گویند ما توان انجام کارهایی که اینها انجام میدهند را نداریم.
#سفر_اربعین
هوا خیلی گرم شده. بعد از نماز مادر خانمم به قسمت زنانه ی یک حسینیه رفت تا نیم ساعت استراحت کند و من چند تا عمود جلو رفتم تا با سکون و سکوت بیشتر به میزبانان و میهمانان نگاه کنم.
#سفر_اربعین
یکی از دوستان مطالب زیر را در مورد هدف و مفهوم پدیده ی اربعین برایم فرستادند:
باطن این زیارت، اظهار ارادت به سیدالشهداست، هر کس به طوری، بی تکلف... باطنش همان مرد کوری است که دستمال به دست زوار می دهد... زائرش با پای پیاده می اید... ولو هواپیما و اتوبوس و ماشین هست... مشی علی الاقدام است... تفسیرش در یک کلام «آمدم» است. و برای مقیم، از زائرت پذیرایی کردم در حد توان و بیش از ان، بی تکلف. جادادم، غذا دادم، تروخشکش کردم.
یعنی اربعین موعد و میقات امام حسین وزائرینش است. وفای به عهد و تواصی و بالا نگه داشتن پرچم حسین در هر حال است... مقیم ومجاور خودش را در نقش میزبان در کنار امام می بیند، و زائر به عنوان میهمان.
روح اربعین زیارت اربعین است، دستگیری امام از زائرش در حیرانی و ضلالت و رهنمایی ونجات و استنقاذ است.
روح مشایه، همان شعری است که امام حسین به ان عالم نجفی الهام کرد و ملاباسم کربلایی خواند.
خطر در کمین این مراسم این است که چند سال دیگر همین فرایند موکب سازی به هتل سازی برسد. یعنی از نجف تا کربلا، سرتاسر،هتل... راحت تر می شود، ولی دیگر زیارت پیاده نیست، «مشایه» نیست.
#سفر_اربعین
عمود 274؛ پدر و مادر جوانی دو دختر کوچکشان را در کالسکه گذاشته اند و میروند.
#سفر_اربعین
نباید به عمودها نگاه کرد. باید سر به زیر رفت. بعد از مدتی که سرت را بالا میکنی، میبینی کلی راه آمده ای.
#سفر_اربعین
عمود 307؛ موکب ها در حال پر شدن هستند. ملت زود تعطیل میکنند و ما را هم مجبور میکنند تعطیل کنیم.
#سفر_اربعین
عمود 327. هنوز تعطیل نکرده ایم. احتمالا به موکب های آن سوی جاده برویم.
#سفر_اربعین
تعطیل کردیم. به این سوی جاده آمدیم و از بین چند موکب به دلم افتاد کهنه ترینشان را انتخاب کنم. مادر خانمم اختیار انتخاب را به من داد. خیلی با احترام رفتار میکنند. شرمنده میشم. هنوز هیچ مسافری اینجا نیامده. به تجربه میدانم که بیشتر ایرانی ها موکب های شیک آن سو را انتخاب میکنند و این سو بیشتر پذیرای ملیتهای دیگر مثل عراقی و... است.
#سفر_اربعین
رفتم بیرون دیدم مسئول موکب مشغول شستن دستشویی است.
#سفر_اربعین
عمود 344 هستیم. به پسر کوچکی گفتم مادر خانمم را صدا کند، ببینم کم و کسری نداشته باشد. آمد و گفت وقتی میبیند همه مشغول پیاده روی هستند و ما ایستاده ایم، ناراحت میشود. من نگران این هستم که فردا عضلاتمان بگیرد و نتوانیم خوب راه برویم. دو سال قبل روز اول با فشار رفتیم و روز دوم من و همسرم مثلا ده قدم لنگ لنگان میرفتیم و می افتادیم و دوباره به همین شکل.
#سفر_اربعین
هر زائری که میرسد. موکب بان پسرهای کوچکش را میفرستد تا در یک سینی، لیوان آب معدنی تعارف کنند و بالش پشت زائران بگذارند. فرهنگ اربعین نسل به نسل به این شکل منتقل شده و میشود.
#سفر_اربعین
اپلیکیشنی در گوشی ام هست که تعداد قدمها را میشمرد و بر حسب کیلومتر اعلام میکند. طبق برآورد آن امروز 19.37 کیلومتر راه رفته ایم.
#سفر_اربعین
هفت نفر کرمانشاهی به موکب آمده اند.
#سفر_اربعین
پسر کوچک موکب بان الان یک سینی پر از استکان های چای عراقی آورد. نگران بودم سینی را برگرداند. ولی خیلی ماهرانه به همه تعارف کرد و رفت به بیرونیها هم تعارف کند.
#سفر_اربعین
کرمانشاهی ها به پسرک میگویند برو بگوچای شفاف ایرانی میخواهیم. اسب پیشکشی و دندان و...
#سفر_اربعین
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگوی. الان به عباس همان پسر کوچک موکب بان، یک نعلبکی مغز گردو دادند.
#سفر_اربعین
دو نفر عرب اهواز، سه نفر از اهالی فیروز آباد فارس و چهار نفر از کرمان به موکب آمده اند. کم کم دیگر جا پیدا نمیشود.
#سفر_اربعین
برق موکب رفته. هنوز هوا گرگ و میش است. امیدوارم تا شب بیاید.
#سفر_اربعین
و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة ...
و حسین (ع) خونش را در راه تو ای خداوند بذل و بخشش کرد، تا بندگانت را از نادانی نجات دهد و از سرگردانی وگمراهی برهاند.
بخشی از زیارت اربعین
#سفر_اربعین
برق آمده. تا الله اکبر اذان را گفتند موکب بان آمد و فریاد زد الصلوة، الصلوة... آنچنان تحکمی در صدایش بود که همه دویدیم و وضو گرفتیم. سید عربی از زوار ایران امام جماعت شد. آدم سر و زبان داری است. دائم از ما صلوات میگیرد. تا نماز را خواندیم و آمدیم داخل دیدیم سفره پهن است و غذا را چیده اند و همه در حال خوردن اند . غذا املت بود با سالاد و سبزی که تشکیل شده بود از تره، برگ کرفس و ترب. فکر کنم باید زود بخوابیم.
#سفر_اربعین
چراغها را خاموش کرده و همه خوابیده اند. سیم سیار و سه راهی من مملو از شارژر است. به یکی ار کرمانشاهی ها قول دادم مراقب گوشیش باشم تا شارژ شود. خودشان میخواهند ساعت دو و سه شب راه بیفتند برای همین زود خوابید. الان زوار خوزستانی پسر کوچک موکب بان را به حرف گرفته اند و سر به سرش میگذارند. صدای همه در آمده که آقا میخواهیم بخوابیم. به بچه میگویند برو بذار بخوابیم. نگاه میکند و میگوید: چای؟ چای؟ منظورش این است که چای بیارم براتون؟
#سفر_اربعین
ادامه دارد...
- ۹۶/۰۹/۲۱