مغزها را باید شست...
در مورد #تجاوز، مهمترین نکتهای که در این ماجراها به چشم مییاد، ضعف شخصیت و امکان تحت تاثیر قرار دادن قربانیان توسط متجاوزه. ریشه ی این مساله را باید در خانواده جستجو کرد. وقتی که دختر جوان ما که تازه وارد جامعه شده، در خانواده خودش، جایگاهش، سبک زندگیش و الگوی مناسب را پیدا نکرده، چون کشتی بی لنگری در دریای طوفانی جامعه به دام کسی میافتد که توان اعمال هژمونی به واسطهی جایگاه، امکانات یا شخصیتش را بر او دارد. من بارها کسانی را دیدهام- چه مرد و چه زن- که در مقابل شخصیتی معروف یا پولدار یا به قول عموم باکلاس دست و پا گم کرده و برای جلب رضایتش هر چه از دستشان برآمده، انجام دادهاند. این یک معضل فرهنگی است. جامعهی ما به افراد این امکان را میدهد که به واسطهی شرایطشان دچار این توهم شوند که همه باید برای جلب رضایتشان بکوشند. کارگردانهای معروفی را دیدهام که وقتی دست رد به سینهشان خورده فریاد زدهاند :
«به من، به من میگه نه» یا «همین که گذاشتم بیای سر فیلم من، از سرتم زیاده» یا پزشکانی که دائم تکرار میکردهاند: «من پزشکم میفهمی پزشک» و از این نمونهها بسیار است. نکتهی دردناک این است که همین خانواده و جامعهای که فرزندانش را بدون این که به تفکر و فردیت مسلح کرده باشد رها کرده،وقتی برایشان مشکلی پیش میآید خودش تبدیل به اولین میرغضب آنها میشود و قضاوتشان میکند که نباید میکردی،نباید میرفتی. در این ماجراها تک تک ما مقصریم. به جای قضاوت بیایید فکر کنیم. حواسمان باشد که اگر این متجاوزان مجازان شدند ماجرا را تمام شده ندانیم.
ما نیاز به ارزیابی و بازیابی این چشمهی زلالی داریم که نفهمیده با فاضلاب آلودهاش کردهایم. مغزها را باید شست.