سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلام. اینجا سعی می‌کنم جدی و جذاب بنویسم.

نشانی کانال تلگرامم:

https://t.me/aphabibian

آخرین نظرات
  • ۲۱ تیر ۹۸، ۱۱:۵۲ - 00:00 :.
    :)
  • ۵ تیر ۹۸، ۲۳:۱۵ - محسن خطیبی فر
    دقیقاً.
نویسندگان

۱۷ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

مرگ یکبار و شیون هم یکبار

يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۴۶ ق.ظ

🍀 انفجار اطلاعات! نمی دانم چرا من از این تعبیر آنچنان که باید نمی ترسم و حتی چه بسا مثل کسی که دیگر صبرش تمام شده است از فکر اینکه جهان به سرنوشت محتوم این عصر نزدیک تر می شود خوشحال می شوم. نیچه خطاب به فیلسوفان می گوید: « خانه هایتان را در دامنه های کوه آتشفشان بنا کنید » و من همه کسانی را که در جست و جوی حقیقتند مخاطب این سخن می یابم. «گریختن » مطلوب طبع کسانی است که فقط به عافیت می اندیشند و اگر نه، مرگ یک بار، زاری هم یک بار.🍀


🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱


سید مرتضی آوینی...مقاله ی انفجار اطلاعات

  • امیرپژمان حبیبیان

پیش‌نوشت: 

یکی از مهمترین قصه‌هایی که در زندگی من نقش بازی کرده، قصه‌ی خضر و موسی است. همیشه برای درک شکست‌هایی در زندگی که از دست من خارج بوده، در درون خودم به این قصه استناد کرده‌ام و بارها با شوق برای دیگرانی که شاید در شرایط خوب نبوده‌اند تعریفش کرده‌ام ، باشد که به این درک برسند که «نشدن» مادر «شدن» است. 

این مطلب را پنج سال پیش در فیس‌بوک نوشتم و در ادامه آقای محسن هجری نویسنده‌ی کودک و نوجوان و پژوهشگر نظرات خودشان را در زیر مطلب نوشتند و سپس آقای دولتیاری هم نکاتی را یادآور شدند. دیدم بد نیست که کل این مطالب یک‌کاسه در اینجا بازنشر شوند:


نوشته‌ی من در فیس‌بوک: 


همیشه، به قصه‌ی خضر و موسی*  فکر می‌کنم. به منطق وارونه‌ای که بر قصه حاکمه. کشتی‌ای که باید سوراخ بشه تا سالم بمونه. قتلی که سبب خیر و ادامه‌ی زندگیه و دیواری که باید سر پا بمونه تا حق به حقدار برسه و جالبتر از همه پیامبر عجولی که در مسیر تکاملش... هنوز این وارونگی رو درک نمی‌کنه.

این منطق وارونه را همه‌ی ما باید درک کنیم. چون نشانه‌ی نگاه کردن خدا به مسیر زندگی ماست. بر هر نشدنی، منطق وارونه ای حاکمه. هر افتادنی و هر شکستی نشانه‌ای از یک حکمت برتره...



* برای خواندن اصل داستان رجوع شود به: قرآن...سوره‌ی الکهف آیه‌ی ۶۰ تا ۸۲


کامنت‌ها:


محسن هجری:

 قصه ی شگفتی که بسیاری آن را وارونه تعبیرکرده اند و تصور کرده اند که این قصه سرسپردگی به مراد را تجویز و تبلیغ می کند. درحالی که وقتی موسی به خضر می گوید که من می خواهم از تو پیروی کنم ؛ خضر پاسخ می دهد : چگونه می توانی از چیزی که به آن آگاهی نداری پیروی کنی؟ موسی اصرار می کند که می توانم و خضر می گوید نمی توانی! موسی قول میدهد که سرسپرده باشد اما هربار قولش را می شکند و از خضر می پرسد چرا این کار  را کردی؟ و خضر نیز درپاسخ می گوید : دیدی که نمی توانی سرسپرده باشی و بعد ازسه بار به موسی می گوید به سراغ کارت برو و دست از این رویه بردار.

این قصه به روشنی براین نکته تاکید می کند که پیروی اگر بدون آگاهی باشد دوام نمی آورد حتی اگر موسی باشی و مرادت خضر !

درحالی که بسیاری از اهل تصوف ازاین قصه رابطه ی مرید ومرادی را استنباط کرده اند، یعنی همان چیزی که خضر معتقد بود بدون آگاهی دوام نمی آورد.


امیرپژمان حبیبیان: 

عجله‌ی موسی از سر ناآگاهیشه و همیشه از خودم پرسیدم که رعایت منطق داستانی باعث میشه که خضر حکمت ماجرا رو به موسی نگوید و یا موسی نیازمند آموختن درسی تازه است؟


محسن هجری: 

من به عجله تعبیر نمی کنم به روح پرسشگری تعبیر می کنم ، یکی از مفسران می گوید اگر هزار بار هم ازاین جنس اتفاق ها می افتاد بازهم موسی می پرسید چرا؟

و باید هم پرسید، درواقع اصرار نخستین موسی درست نیست که می گوید می توان بدون آگاهی تبعیت کرد.


امیرپژمان حبیبیان: 

در قرآن حضرت موسی بیش از هر پیامبر دیگه ای شخصیت پردازی شده و در مجموع این شخصیت بسیار جذاب دراومده و مهمترین نکته ای که من در شخصیت ایشون دیدم یه جور زمینی بودنه و چیزی که این رو تشدید میکنه شک و پرسشگری ایست که در وجودشه . تا آنجا که من یادمه تنها در ماجرای سامری ما قاطعیت از ایشون میبینیم. با شما موافقم. موسی نمیتونه سر حرف خودش بایسته چون با ذات بشر متناقضه،  پرسیدن در ذات موسی است و حتی خدا رو هم از پرسیدن مستثنی نمیکنه چه برسه به خضر که یک انسانه.


مسعود دولتیاری: 

داستان حضرت موسی و کارهایی که انجام داد در متون عرفانی و همچنین قرآن تمثیل عقل گرفته شده ظاهرا در بین تمامی پیامبران هیچ کس به اندازه حضرت موسی ظاهر بین و خرد نگر و حتی اعصاب خورد نبوده.یک دلیل مهم این مساله مشکل تکلم حضرت موسی بوده که زبان ایشان در کودکی میسوزد به نحوی که قادر به ادای صحیح کلمات نبوده و بیشتر مورد تمسخر دیگران قرار میگرفته ! آیه وحلل عقده من لسانی اشاره به همین امر دارد و همچنین دلیل همراهی هارون با وی همین امر بوده . زندگی حضرت موسی پر است از اشتباهاتی که ماحصل خرد نگری و عدم درک مفهوم  پله و مرتبه عشق میباشد.


امیرپژمان حبیبیان:  

اتفاقا به همین دلیل من فکر میکنم حضرت موسی بیشترین شباهت رو به انسان امروزی داره.

  • امیرپژمان حبیبیان

چراغ راهنمایی سر خیابان آسمان قرمز است

پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ق.ظ


همیشه فکر می‌کردم باب رسیدن به خدا بسته نمی‌شود. اما این روزها در تجربه‌‌ای نفس‌گیر متوجه شده‌ام که آسمان هم چراغ قرمز دارد و گاهی هر چه صبر می‌کنی تایمرش صفر نمی‌شود. فرقش این است که این چراغ در بیرون نیست. در درون خود ما است. عملکرد ما است که چراغ را قرمز و سبز می‌کند. گاهی باید آنقدر پشت چراغ  صبر کنی که آثار یک عملکرد نادرست از درونت پاک شود و بتوانی حرکت کنی. تازه آن‌وقت ممکن است بنزینت تمام شده باشد و سر چهارراه مانع دیگران هم بشوی. باید مراقب بود و ماشین روح را درست راند.

  • امیرپژمان حبیبیان

تنهایی و انفعال درد مشترک

پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۴۴ ق.ظ

چهار سال پیش چنین روزی در فیس‌بوک نوشتم:

این روزها با هر کس که صحبت می‌کنی به نوعی از یک درد مشترک رنج می‌برد: تنهایی.به نظرم تنهایی در جامعه‌ی ما همه‌گیر شده.دامنه‌اش هم فراتر از با کسی بودن, ازدواج کردن, دوست و رفیق به تعداد زیاد داشتن یا نداشتنه.به نظرم جامعه‌ی ما از سه بحران عمده رنج می‌برد: اول مساله‌ی قضاوت. ما برای فهم هم وقت و انرژی کافی نمیگذاریم و در نتیجه قضاوتمان از یکدیگر ناقص و یکطرفه است و این به عدم اعتماد منجر میشود. بحران دوم خودخواهی مفرطیست که دچارش هستیم. در نهایت هر رابطه فقط خودمان را می‌بینیم و به طرف یا طرفهای مقابلمان و تاثیری که رفتار ما در آنها می‌گذارد، فکر نمی‌کنیم. مصرف‌گرایی به نحو عجیبی در جامعه‌ی ما رسوخ کرده تا جایی که روح انسانها را هم جزو لوازم مصرفی به حساب میاوریم. و مساله‌ی سوم، فراموش کردن مسئولیت‌پذیری نسبت به خود و روابطمان است. شاید این نکته بتواند در زیر مجموعه‌ی خودخواهی طبقه‌بندی شود، اما به نظر من فراتر از آن است. میتوان خودخواه نبود اما به دلیل تنبلی و ترس، نه نسبت به خود و نه دیگران مسئولیتی قبول نکرد و به انفعال در روابط اجتماعی تن داد.

  • امیرپژمان حبیبیان

خلاصه ها(چند شعر کوتاه از عهد بوق)

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۱ ب.ظ

این کارهای کوتاه در ۱۳۸۳ سروده شده‌اند. روزگاری که خوب بود و نبود. امروز پیدایشان کردم و فکر کردم بد نیست اینجا بازنشر شوند.


-۱-


شاید شبی

با دریا نشستم

و تو را باز آفریدم.

 

-۲-


گاهی فکر میکنم

چرا باد هرجا بخواهد میوزد؟

چرا من تا تو نمیوزم؟


-۳- 

من تمام میشوم

بالها سکوت میکنند

خدا سفره آسمان را جمع میکند.


-۴-

 شب می آید و روز هم

عاقبت سکوت ما را در بر میگیرد.

باد می آید

ما میوزیم و محو میشویم.


-۵-

 گاهی صدایت را که گم میکنم

باد را به آغوش میکشم

شاید

لحظه ای میان برگها ـ تو را زمزمه کرد.


-۶-

 

 گاه باید نشست و نگاه کرد

تو نمیدانی چه بر صحنه میگذرد.


-۷-

 

تمام شب را گریه میکردم.

تمام شب انتظاری بیهوده بود.

کسی را که یافته ای

باد میبرد

وتو عاقبت

آسمان را میبخشی.



۱۳۸۳

  • امیرپژمان حبیبیان

گذشته های گذشته

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۲:۳۷ ب.ظ


سالها از روزی که این عکس را گرفتم گذشته است. ماه رمضانی بود که با حمید درخشنده و دوستان ساوه ای به باغی رفتیم و من با دوربین حمید و صادق رستگار تمرین عکاسی کردم.

  • امیرپژمان حبیبیان

پیش درآمد تعزیه و مداحی

شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۱۴ ق.ظ
این قطعه در در دستگاه ماهور و توسط غلامرضا فرجپوری خوانده شده است.
 کاش مداح های امروز به سنت های پیشینیان نیم نگاهی می انداختند و آمیزش زیبای شعر و شور و شعور و سوگ را از آنان می آموختند. شعر این قطعه را گوش کنید، در کمال سادگی شما را با چرایی قیام امام حسین ع روبه رو می کند.
  • امیرپژمان حبیبیان