نمایش فیلم مستند «هراس و پرواز» از شبکهی مستند
- ۰ نظر
- ۰۳ مهر ۹۷ ، ۱۱:۳۳
به مناسبت چاپ کتاب زندگینامهی محسن وزیری مقدم «یادماندهها» یادداشتی را که چندی پیش در همین وبلاگ گذاشته بودم، بازنشر میکنم:
محسن وزیری مقدم را سیزده سالی است که می شناسم. ساخت فیلم مستند هراس و پرواز حدود سه سال و اندی زمان برد و بعد از آن هم درگیر ساخت فیلم مفصل تر و جامع تری از او شدم که تا امروز همچنان ادامه دارد.
به تازگی خواندن کتاب منتشر نشده ی زندگینامه اش با عنوان یادمانده ها را به پایان برده ام. کتابی که بسیار ساده و روان است. من به تبع کنجکاوی هایم در زندگی او بارها پای بریده هایی از خاطراتش نشسته ام و این مساله برایم جالب بود که روایت ها به همان شکلی که تعریف می شوند در این کتاب ذکر شده اند.
وزیری از حدود سال هشتاد و شش مشغول نوشتن این کتاب شد و حدود سال نود و چهار کتاب یک بار چاپ شد اما او به دلیل کیفیت پایین چاپ کتاب را خمیر کرد تا بار دیگر با کیفیت مد نظرش به منتشرش کند. در این فاصله یادمانده ها بارها میان کسانی که خود را ویراستار می نامیدند و به نحوی اعتماد وزیری را جلب کرده بودند، دست به دست شد و هر بار کتاب با ویرایش ناقص به کس دیگری سپرده شد.
کتاب را که می خوانی، انگار پای صحبت پدربزرگی نشسته ای که ماجرای زندگی اش را برای نوه های اش روایت می کند. وزیری به خاطر زندگی سختی که داشته پر از گله است. در این کتاب از همه گله می کند، شاگردانش، همکارانش، گالری دارها و حتی بستگانش. در نگاه اول شاید این سؤال به ذهن بیاید که چرا این همه شکایت؟ من هم بارها به این مساله فکر کرده ام. به نظر من وزیری در این دنیا غریبه است. همه ی ما در طول زندگی امان تغییر می کنیم. ضروریات زندگی در این دنیا را می پذیریم و همرنگ جماعت می شویم. این اتفاق برای وزیری مقدم نیفتاده است. او نود و چهار سال است که در این دنیا را با چشم یک کودک نگاه می کند. قواعد بازی اش بسیار ساده و آرمان گرایانه است. با تمام وجودش اعتماد می کند و خالصانه رفاقت. برای همین است که بارها سرش کلاه می رود. او تمام استعدادش را صرف هنرش کرده است و برای آموختن رموز معامله و کاسبی و چیزهای دیگر وقت نگذاشته است. در حق کسی بی انصافی نمی کند و نمکدان شکن نیست. برای همین رفتار متعارف شاگردانش برای دیده شدن و بزرگ شدن را قدرناشناسی تعبیر می کند و می رنجد. وزیری در جهان آرمانی خودش زندگی می کند که اصول اخلاقی در آن معیارهای سخت و خدشه ناپذیری دارند و او آنها را چه در قضاوت در مورد خودش و چه درباره ی دیگران به کار می بندد.
کاش این کتاب همینطور که هست، بدون کوچکترین حذف و اضافه ای چاپ شود. بگذاریم روایت ساده اش و نتیجه گیریهای اخلاقی اش قوانین ساده و سختیگرانه ای را که در ذهن یک هنرمند متفاوت حاکم است را به مخاطب بشناساند. بگذاریم همه بدانند هنرمند بزرگ آن نیست که پیچیده و مغلق و سخت صحبت کند. وزیری سخت زندگی کرده اما آثاری سهل و ممتنع خلق کرده و حالا هم به سادگی داستان زندگی اش را برای ما روایت می کند.
وزیری را دوست دارم و خدا را شکر می کنم که امکان شناختن او را برای ام فراهم آورد.
امروز نهم شهریوره. روز ربوده شدن امام_موسی_صدر توسط قذافی.این پرونده نخستین آزمون انقلاب اسلامی ایران برای پایبندی به اصول انقلاب بود که متاسفانه نمره ی خوبی در آن کسب نشد.
این نگاه ترجیح مصلحت به حقیقت کم کم آنقدر گسترده شد که امروز تمام مملکت ما را در چنبره ی خویش گرفته است. در ابتدای انقلاب و آغاز جنگ به علت انزوای بین المللی مسئولان ترجیح دادند که به خاطر داشتن روابط با لیبی مساله ی امام_موسی_صدر پیگیری نشود. چرا که متهم اصلی این پرونده شخص قذافی بود و لیبی هم به تعبیر یک سفیر سابق در لیبی مزرعه ی شخصی او حساب میشد. البته نفوذ رفقای قذافی و دشمنان امام_موسی_صدر در انقلاب و سم پاشی آنان بر ضد ایشان هم در این مساله ی عدم پیگیری و هم در ایجاد زمینه ی نفوذ برای لیبی در ایران مؤثر بود. جلال_الدین_فارسی، محمد_غرضی و مرحوم محمد_منتظری از آن جمله اند.
تنها کسی که محکم پای پیگیری امام_موسی_صدر ایستاد، امام_خمینی بود. مخالفت ایشان باعث شد تا سفر قذافی به ایران لغو شود.اما رفقای قذافی به نحوی امام را هم دور زدند و بعضی تحلیلها حکایت از تلاش ناموفق او برای مهره چینی در حکومت و دست داشتن در بعضی اتفاقات ناخوشایند انقلاب میکند. اگر بخواهیم مشکلات امروزمان را ریشه یابی کنیم. بهتر است به اول انقلاب برگردیم و برای نخستین عدول از اصول انقلاب که چشم بستن بر سرنوشت امام_موسی_صدر برای ارتباط با یک طاغوت به ظاهر انقلابی بود به درگاه خداوند توبه کنیم و تصمیم بگیریم هیچگاه مصلحت را بر حقیقت ترجیح ندهیم.
به مناسبت روز بزرگداشت حافظ در برنامه ی هزار و یک شب شبکه چهار سیما بخش هایی از فیلم «حافظ مردم» پخش شد و در مورد فیلم و چگونگی ساخته شدن و چرایی آن با آقای «رشید کاکاوند» گپ زدم.
متاسفانه بخش انتهایی این مصاحبه موجود نیست.
تاریخ این مصاحبه مهرماه ۱۳۹۱ است.
در این فیلم مستند هشت داستان کوتاه از زندگی امام موسی صدر روایت می شود.
تهیه کننده: امیرپژمان حبیبیان
نویسنده و کارگردان: محمد سمیع پور
تصویربردار: علی نعمت اللهی
تدوینگر: امیرپژمان حبیبیان
پژوهشگر: فاطمه تسلی بخش و محمد سمیع پور
مشاوران پروژه: مهدی شاکری و سعید اشیری
محصول خانه ی مستند انقلاب اسلامی
این تغییر رییس بانک مرکزی که به احمقانه ترین شکل ممکن انجام شد و مرا یاد این ماجرا انداخت:
در پیش تولید یک فیلم سینمایی فیلمنامه ی کارگردان خیلی بد بود. پیشنهاد دادیم یک نویسنده ی درست و درمان بیاد کمک کنه.کارگردان گفت باشه و رفت و صبح آمد با یک فیلمنامه ی جدید و گفت این دیگه عالیه. خواندیم و دیدیم که از اولی بدتره. این روند اینجوری ادامه پیدا کرد که نویسنده های نامدار را برای مذاکره می آوردیم و کارگردان باهاشون جوری حرف میزد و برخورد میکرد که خودشون منصرف بشن و فرداش با یک نسخه ی جدید می آمد که از نظر خودش بهترین بود و از نظر بقیه فرقی با قبلیها نداشت. تا بالاخره وقت گذشت و باید فیلمبرداری را شروع میکردیم تا به جشنواره برسیم و آقای کارگردان به هدفش رسید و نام خودش به عنوان فیلمنامه نویس ثبت شد. بماند که فیلم اصلا خوب نشد و هم کارگردان ضرر کرد و هم بقیه ی عوامل و تهیه کننده هم عاقبت با یک سود جزیی فیلم را واگذار کرد.
آقای روحانی باید حواسشان باشد که ملت را نادان فرض نکند. این حربه ی ادای تغییر را درآوردن به جای #تغییرات_ملموس و واقعی قبلا امتحان شده و جواب نداده و به حکم عقل و خرد جمعی #آزموده_را_آزمودن_خطاست. نتیجه ی ادامه ی این روند کشتن تنها امید مردم برای بهتر شدن اوضاع است. وقتی که در حاکمیت این اراده را نبینند به این نتیجه میرسند که لابد دولت و شخص رییس جمهور هم سودی در این نابه سامانی ها دارد و آن وقت خدا به همه ی ما رحم کند
ویدیویی دیدم از مشاور ترامپ که به منافقین(مجاهدین) لقب همکار میداد و آنها را امید آینده میدانست. یاد روزنامه ی مجاهد در سال شصت افتادم که بهشتی را متخصص زد و بند با آمریکا معرفی میکرد.
آنچنان حق به جانب مینوشتند که سخت بود فکر کنی ماجرا چیزی جز روایت آنها است. اما چرخش روزگار پرده ها را بالا میزند و از یکی جمله ی به آمریکا بگویید از ما عصبانی باش و از عصبانیت بمیر میماند و از یکی سر خم کردن جلوی صدام و خنده های ذوق زده پای صحبتهای مشاور ترامپ.
خدا عاقبت همه ی ما را ختم به خیر کند.