پیچیدگیهای یک مفهوم
- ۱ نظر
- ۱۱ دی ۹۷ ، ۲۱:۲۴
مسجد طلاچیان در یکی از کوچه های سهروردی جنوبی، اینقدر متواضع میان خانه ها جا گرفته، که به سختی پیدایش می کنی. مسجد نقلی ای که پر از حس خوب است. وارد که شدیم، چند نفر از اهل سنت مشغول نماز بودند و یکی دو پیرمرد گوشه ای نشسته بودند. اتفاق خوشایند رفت و آمد مداوم نمازگزاران سنی بود که چند بار تکرار شد.
بیحوصلگی
تکرارِ دلتنگیهایِ کالِ من است
بی تو
وقتی که سکوت
تنها مخاطبِ حاضر است
و تصویر
بیحاصلترین درختِ فصل
که وضوحِ بینهایتش
چشمهایم را کور میکند
حالا
تنها تو ماندهای
در این باغچهی خشکِ زمستانی
که صدای پیچشِ باد در گیسوانت
در گوشِ راستِ کودکی هایم
طعمِ اذان میدهد
بیحوصلگی
طنینِ تردیدهایِ مکررِ توست
بی من
****
دیماه ۱۳۹۲
تمام شب
تو نشسته بودی
و نگاهت زبانه می کشید
در خواب من.
دم صبح
چشمانت خاموش شدند
و اندکی بعد
من
یخ زدم.
من پدر قهرمانان
سقط شده ام
جنین های نارسی
که اگر زاده می شدند
به شاعران درمانده
حماسه صله میدادند..
***
اول آذر ۹۷
هفت سال پیش این مطلب را در فیسبوک نوشتم. امروز در بخش خاطرات فیسبوک بهم یادآوری شد. با خودم فکر کردم اون خونهای هم که اون زمان توش زندگی میکردم جزو خاطرات شده و به همین «ترکیب حسرت و خاطره» پیوسته. زندگی زود میگذره. یازده سال پیش وقتی به اون خونه اثاثکشیدم، با خودم فکر کردم: شاید این آخرین خونهام باشه. اما خاطرات اونجا تبدیل به نوستالژی شد و من این روزها به نسبت اون روزها بیشتر احساس جوانی میکنم. زندگی ساده و عجیب و غریبه.
«بوهای قدیمی، این ترکیب برام یادآور حسرت و خاطره است. اون وقتا که خونه ی هرکس یه بوی خاصی میداد و ترکیب این بو با نور و رنگ خونه، شناسنامه ای برای اون خونه و برای ساکنینش در ذهنت صادر میکرد.
خیلی از اون صاحبخونه ها دیگه نیستند.خیلی از اون خونه ها خراب یا فروخته شدند. اما گاهی در گذر از یک جایی، یکی از اون بوهای قدیمی به مشامم میخوره و هزاران تصویر و خاطره به همراهش زنده میشه...
این روزا نمیدونم حس بویایی ما ضعیف شده یا دیگه آدمها و خونه هاشون رنگ و بو ندارن؟»
به نام خدا
آقای «امید نجوان» در دو یادداشت و مابین آنها در جلسه ی نمایش فیلم «نادره کار» ادعا کرده اند صحنه های مربوط به مرحوم «دکتر سید محمد دبیرسیاقی» در این فیلم با دوربین مخفی ثبت شده اند و با این ادعا کارگردان فیلم را به نقض اصول اخلاقی سینمای مستند متهم کرده اند. من به عنوان مجری طرح فیلم نادره کار که در تمام لحظه های ساخت فیلم حضور داشته ام لازم می دانم نکاتی را جهت اطلاع آقای نجوان و مخاطبان یادداشتها و صحبتهای ایشان عرض کنم.
اولین نکته ای که باعث تعجبم شد این بود که ایشان بدون اطلاع از نحوه ی تصویربرداری و شرایط آن نبریده دوخته اند و این شایسته ی منتقدی که مطالبش در معتبرترین مجله ی سینمایی کشور چاپ میشود، نیست. به نظرم کار درست این بود که ایشان با عوامل فیلم گپی می زدند و گمانه زنی هایشان را با حرفهای آنها تطبیق میدادند و و صحت و سقم گمانشان را می سنجیدند و بعد قضاوت می کردند. متأسفانه تا آنجا که من اطلاع دارم این کار را نکرده اند. پس من اینجا مجبورم اندکی در مورد نحوه و شرایط ساخت فیلم نادره کار توضیح دهم.
توضیح نکته ای در اینجا ضروری است. به طور کلی ساخت فیلم پرتره از هر شخصیتی، به علت ورود در جزییات زندگی افراد و همچنین وقت گیر بودن و به هم ریختن نظم زندگی و ورود یک عامل خارجی به محیط خصوصی فرد کار دشواری است. این مانعها در ساخت پرتره ی مفاخر و بزرگان تشدید می شوند. وقت آنها حساب و کتاب دارد و در غالب موارد سبک زندگیشان از نظم خاصی پیروی می کند که گاهی به وسواس نزدیک می شود. بیشترشان علاقه ای به مطرح شدن ندارند. اگر کهنسالی و تبعاتش چون بیماری و کم حوصلگی هم به این عوامل اضافه شود، مساله خیلی بغرنج می شود. کار کردن با این بزرگان نیاز به تجربه ی فراوان و صبر و تحمل و سعه ی صدر فراوانتر دارد. آقای مشیری تا به حال بیست و یک فیلم مستند پرتره دربارهی هجده نفر از بزرگان علم و فرهنگ ایران ساخته است و در روند ساخت فیلم و پس از آن با خودشان و خانواده شان رابطه ی بسیار خوبی ایجاد کرده است. در این فیلم شاهد بودم که بسیاری از گره ها از طریق اعتمادی که در فیلمهای قبلی توسط ایشان ایجاد شده بود گشوده می شدند. آقای دکتر دبیرسیاقی هم از این قاعده مستثنی نبودند. علیرغم موافقتشان با ساخت فیلم، تصویربرداری از ایشان سخت و مستلزم رعایت زیر و زبرهای بسیاری بود.
پانوشت: این فیلم توسط مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به شکل اینترنتی عرضه شده است.
برای تماشای فیلم روی این لینک کلیک کنید.
پانوشت: این مطلب در شماره ی ۵۵۰ مجله ی فیلم به تاریخ آذر ۱۳۹۷ منتشر شده است.
دیروز در جشنواره ی #سینما_حقیقت فیلم #آن_زمستان را دیدم. فیلمی گرم و دلنشین که با هوشمندی در دام کلیشه های ساخت فیلم #پرتره نیفتاده بود و با ظرافت آیت الله مصباح یزدی را به بیننده معرفی میکرد.
همین که آیت الله مصباح یزدی، بر خلاف بسیاری از علما و بزرگان از مقابل دوربین نشستن و سرک کشیدن دوربین به خلوتشان احتراز نکردهاند که هیچ، کمال همکاری را هم با گروه سازنده انجام دادهاند، از نظر من ِ مستندساز بسیار قابل ستایش است.
موتور فیلم شخصیت جذاب و بذلهگو و خندان آقای مصباح است. در اینجا تصویری از ایشان میبینیم که انتظار نداریم. در تبلیغات رسانههای مخالف ایشان همیشه عصبانی و بداخلاق تعریف میشدند. این تناقض میان تصور ذهنی حاصل از پروپاگاندا و واقعیتی که در فیلم مقابلت نهاده میشود، یکی از عوامل جذابیت فیلم برای تماشاگر است.
برای من تلقی ایشان از انتخابات خیلی جالب بود که انتخابات امتحانی الهی برای جامعه است و ما وظیفه داریم حق را به جامعه عرضه کنیم اما باید مردم هر که را انتخاب کردند، بپذیریم.(نقل به مضمون امیدوارم درست متوجه شدهباشم.)
برای همهی دسا اندرکاران فیلم آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم بتوانند این مسیر را ادامه دهند. من هفتاد و پنج دقیقه ی دلنشین را با دیدن این فیلم سپری کردم.
بیا بنشینیم
در سکوت
و با دهان بسته
بی صدا
فریاد بزنیم
صبح
به یاد دیروز
بیدار می شویم
و شب
برای فردا
به خواب میرویم.
امروز را گم کرده ایم
بیا در این صبح ابری
با دهان بسته
بنشینیم
و با چشمان باز
اولین قطره ی باران
را صدا کنیم
از خاک برآمدیم
و باران
دانه های روحمان را
سبز میکند.
سال ها گذشت
و من
در انتظار
خاکستر شدم.
دیگر راز معجزه را نمیخواهم.
زمان سبک سریهای جوانی گذشته است.
فرصتی برای تردید نیست
من به معجزه ایمان دارم
از عجز تو را میخوانم.
و می خواهم
می خواهم...