بوهای قدیمی
هفت سال پیش این مطلب را در فیسبوک نوشتم. امروز در بخش خاطرات فیسبوک بهم یادآوری شد. با خودم فکر کردم اون خونهای هم که اون زمان توش زندگی میکردم جزو خاطرات شده و به همین «ترکیب حسرت و خاطره» پیوسته. زندگی زود میگذره. یازده سال پیش وقتی به اون خونه اثاثکشیدم، با خودم فکر کردم: شاید این آخرین خونهام باشه. اما خاطرات اونجا تبدیل به نوستالژی شد و من این روزها به نسبت اون روزها بیشتر احساس جوانی میکنم. زندگی ساده و عجیب و غریبه.
«بوهای قدیمی، این ترکیب برام یادآور حسرت و خاطره است. اون وقتا که خونه ی هرکس یه بوی خاصی میداد و ترکیب این بو با نور و رنگ خونه، شناسنامه ای برای اون خونه و برای ساکنینش در ذهنت صادر میکرد.
خیلی از اون صاحبخونه ها دیگه نیستند.خیلی از اون خونه ها خراب یا فروخته شدند. اما گاهی در گذر از یک جایی، یکی از اون بوهای قدیمی به مشامم میخوره و هزاران تصویر و خاطره به همراهش زنده میشه...
این روزا نمیدونم حس بویایی ما ضعیف شده یا دیگه آدمها و خونه هاشون رنگ و بو ندارن؟»