شکستگی روح
- ۰ نظر
- ۰۴ تیر ۰۰ ، ۱۲:۰۰
فقط دلی مانده...
که دل دل می کند...
بماند
یا
بمیرد؟
و هنوز که هنوز
تمام زندگیم رویای کوچکی بود
که شبی در هجوم واقعیت محو شد
و هنوز که هنوز
مانده ام که کدامم؟
رویای واقعیت
یا واقعیت رویا...؟
این دل گرفته را
این تن اسیر را
در ناتوانی مطلقش
مگذار و مگذر
راهی باز کن
از این اتاق تنگ
به بابالفرات
رحمی کن
و بگذار نهایت سرگردانیام
سعی ِ بین دو حرم باشد...
سالها گذشت
و ما برف شدیم
نشسته
در انتظار آفتاب ناگهانی که محومان کند.