سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلام. اینجا سعی می‌کنم جدی و جذاب بنویسم.

نشانی کانال تلگرامم:

https://t.me/aphabibian

آخرین نظرات
  • ۲۱ تیر ۹۸، ۱۱:۵۲ - 00:00 :.
    :)
  • ۵ تیر ۹۸، ۲۳:۱۵ - محسن خطیبی فر
    دقیقاً.
نویسندگان

 در دوران دبستان، یه شبی من مشقام تا دوازده شب طول کشید. از بس وسطش پا میشدم و خودم رو سرگرم کارهای دیگه میکردم. مامان هم به نظرم سر همین وضع مشق نوشتنم اون روز باهام قهر بود. چون از لحظه‌ای که می‌رسیدم دفتر و کتابهام رو پهن می‌کردم و می نشستم پاشون و آخر شب به زور مشقهام رو تموم می‌کردم. اون شب, آخراش اینقدر خوابم میومد که نمیتونستم چشمهام رو باز نگه دارم. دیگه تند تند و بدخط مینوشتم و هر چند خط یه خط رو هم جا مینداختم. تنها آرزوم رسیدن به رختخواب بود. مامان دور و بر من می‌چرخید و خودش رو مشغول نشون می‌داد. بالاخره مشقها تموم شد و من بستم و بدو بدو رفتم دستشویی که برم بخوابم. از دستشویی که اومدم دیدم مامان داره با دقت دفتر من رو نگاه می‌کنه. از اول ورق زد و ورق زد تا رسید به چند صفحه‌ی آخر و یک‌دفعه، صفحه‌هایی رو که بدخط نوشته بودم جمع کرد، کشید و پاره شون کرد و قشنگ ریز ریزشون کرد و ریخت زمین و گفت این وضع درس خوندن و مشق نوشتن نیست. حال من رو توی اون حالت تجسم کنید. فریاد می‌زدم، ساواکی، بی‌رحم، من خوابم می‌یاد. آخرش مجبور شدم مشقهام رو از اول بنویسم.

البته من هنوز هم آدم نشدم و همونطوری‌ام.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی