سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلام. اینجا سعی می‌کنم جدی و جذاب بنویسم.

نشانی کانال تلگرامم:

https://t.me/aphabibian

آخرین نظرات
  • ۲۱ تیر ۹۸، ۱۱:۵۲ - 00:00 :.
    :)
  • ۵ تیر ۹۸، ۲۳:۱۵ - محسن خطیبی فر
    دقیقاً.
نویسندگان

۲۴۷ مطلب توسط «امیرپژمان حبیبیان» ثبت شده است

نخل درختی مقدس

چهارشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۸، ۰۷:۱۳ ب.ظ




#نخل
 گیاه عجیبی است.واحد شمارشش نفر است.ابن عربی معتقد است خداوند درخت خرما را از زیادی طینت [سرشت] آدم علیه السلام آفرید،بنابراین نخل، خواهر آدم است که در زبان شرع از او به عنوان «عمه » انسان یاد شده است.احادیث زیادی هم از ائمه ع در موردش ذکر شده.اهل سنت او را شبیه مومن میدانند.
#حامدهادیان عکس بالا را در توییتر گذاشت و نوشت:
گفت: قلب نخل اگه سه روز زیر آب بمونه میمیره
گفتم: مگه نخل قلب داره؟
گفت: آره

#سیل_خوزستان

عکس از حامد هادیان

  • امیرپژمان حبیبیان

و آفتاب که چادرشب کهنه ای است

چهارشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۸، ۱۰:۳۳ ق.ظ
یادداشتی از گذشته‌ی نزدیک:


این روزها در پی چیزهایی هستم که هرگز نداشته ام. نمیدانم که می توانم به دستاوردهایم در زندگی ببالم یا نه؟ اما از آن چه تاکنون بوده ام چندان هم ناراضی نیستم. جستجوگری ساکت که نشدن ها و نرسیدن ها زندگی را برایش جذاب و پر هیجان کرد و آن قدر نرسید که بزرگ شد و فهمید که آن مقصدها واقعی نبوده اند و این که نتوانسته پیدایشان کند شانس آورده. اما بالاخره مقصدی باید باشد، باید جایی بند کفش ها را گشود و آرام به صدای شستن ظرف شیر آب گوش داد و چشمها را بر هم گذاشت و با رضایت به راه آمده نگریست و در ذهن فریاد زد: تمام شد، رسیدم، دنبال همین‌جا می‌گشتم، همین را می‌خواستم. آن وقت دلت می خواهد آفتاب را برداری و چون چادر شب کهنه ای رویت بکشی و چرت بزنی... 
برای رسیدن،  باید عادت به نرسیدن را ترک کرد و این همان چیزی است که من می خواهم داشته باشم.  توان ترک عادت و در خلاف آمد عادت، کام طلبیدن و اطمینان از این که مقصد را درست انتخاب کرده ام یا برایم انتخاب کرده اند.
  • امیرپژمان حبیبیان

ماجرای پاسدار شدن من در اینستاگرام و تبعات آن

سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۰۰ ق.ظ


در اینستاگرام پستی گذاشتم با کپشن تعداد زیادی کامنت مخالف و موافق زیرش گذاشته شد. نکته ی جالب بی توجهی دوستان مخالف سپاه به نیات بد آمریکا و اسراییل و عدم توان تفکیک مشکلات داخلی از منافع ملی بود. دوگانه سازی ارتش و سپاه یکی دیگر از محورهای مطرح شده بود. استدلالها نه از سر تحلیل بلکه نکاتی بود که در تمام این سال‌ها با تکرار فراوان در ذهن‌ها به عنوان بدیهیات جا انداخته شده‌اند. برای من جالب است که هیچ‌کس تلاشی شخصی و فارغ از هیاهو برای کشف حقیقت نمی‌کند و روشنفکر و غیر روشنفکر خوراکی را که اتاق‌های فکر آمریکا و اسراییل برایشان تهیه شده و از طریق رسانه‌های مختلف و متعدد به آنها القا شده، حقیقت محض و اعتقاد قلبی خود می‌دانند.


مراکزی که با پروپاگاندا در تمام این سالها بر ضد سپاه فعالیت کرده‌اند و با حمایت اصلاح طلبان و رسانه هایشان دید منفی به سپاه را از سطح روشنفکران به کل قشر متوسط تسری داده‌اند، امروز به دنبال چیدن میوه های تلاششان هستند. باید مراقب بود.

منکر ضعف‌ها و مشکلات و وجود بعضی از آدم‌های مشکل‌دار و رانت‌خوا نیستم اما امروز سپاه نیرویی قوی و بالنده است که در تمام منطقه منافع قدرتهای جهانی و شرکتهای چند ملیتی نفتی را که پشت آنها پنهان شده اند، تهدید میکند. اگر سپاه نبود امروز خاورمیانه به میل اسراییل چیده شده بود.همین مساله است که کانون‌ها مخفی و آشکار قدرت در سطح بین‌الملل را با سپاه دشمن کرده و خواهان حذف و نابودی‌اش است. در نهایت علی‌رغم همه‌ی تلاش‌ها فکر می‌کنم اسراییل و آمریکا به زودی عزادار جولان آزاد شده میشوند.


پانوشت ۱: امیدوارم روزی این امکان فراهم شود که فارغ از هر تهدید خارجی بتوانیم بنشینیم و مشکلات و دغدغه‌هایمان را با یکدیگر را در فضایی آرام و بدون بغض و کینه به اشتراک بگذاریم و با هم حرف بزنیم و برایشان راه حل پیدا کنیم. امروز خطر خارجی بیخ گوش ایران نشسته است. دامن زدن به مشکلات و تفرقه‌افکنی هدف و غایت آرزوی دشمنان این آب و خاک است.

پانوشت۲ : البته از کسانی که بی‌خبر از همه جا فکر کرده بودند من به سپاه پیوسته و برای آب و نان و تامین معاش پاسدار رسمی شده ام، چیزی نمی‌گویم.

  • امیرپژمان حبیبیان

یادداشتی از گذشته ای نه چندان دور

سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۸، ۱۰:۲۳ ق.ظ

یادداشتی از گذشته ای نه چندان دور(بیست فروردین ۱۳۹۲)


چگونه درباره ی مسایل پیچیده...ساده بیندیشم؟


برای من یکی از پیچیده ترین و سختترین کارها تدوین یک فیلم مستنده. معمولا با حجم عظیمی از تصویر و صدا رو به رو میشی که باید از بینشون یه فیلم بکشی بیرون. بر خلاف فیلم داستانی در اغلب موارد فیلمنامه یا حتا طرح مشخصی هم وجود نداره.
چند سال پیش یکی از دوستانم در مسترکلاس یک تدوینگر فرانسوی شرکت کرده بود. اون آقا گفته بود که من برای خودم اصطلاحی دارم به نام "تدوین بیشرمانه" و روش کارم هم اینجوریه که راشها رو میبینم و هر چیزی رو که دوست دارم جدا میکنم و بقیه رو دور میریزم و بر اساس آنها فیلم رو تدوین میکنم. اون زمان گفتم عجب روش بیخودی...
این روزها مشغول تدوین مستندی هستم که علیرغم زحمت زیادی که سازنده اش کشیده و همچنین سوژه ی جذابش، به علت کم تجربه‌گی و رسوب فرم گزارشهای تلویزیونی، کارگردان نتونسته تکلیف خودش رو با سوژه مشخص کنه و این روزها بعد مدتها سرگردانی، به این نتیجه رسیدم که راه نجات همون"تدوین بیشرمانه" است...

  • امیرپژمان حبیبیان

آرزو

دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۲۴ ب.ظ

این دل گرفته را

این تن اسیر را

در ناتوانی مطلقش

مگذار و مگذر

راهی باز کن 

از این اتاق تنگ

به باب‌الفرات

رحمی کن

و بگذار نهایت سرگردانی‌ام

سعی ِ بین دو حرم باشد...


  • امیرپژمان حبیبیان

شهروند مطالبه‌گر

سه شنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۰۴:۴۲ ب.ظ

به هر خبری که پررنگ میشود و پیوسته به آن دامن میزنند تا موج شود بدبینم.اصلاح طلبان سالها با این سبک خبرسازی فریبمان دادند و اصولگراها هم سعی می‌کنند از روی دستشان کپی کنند.هیچکس نمیگوید شاید حق با طرف مقابل باشد.طرفداران هر طرف بدون کمترین آگاهی صف‌ می‌بندند و جان هم می‌افتند.طرفین ماجرا هم بدون این که تعهدی به روشنگری داشته باشند،می‌ایستند تا پیاده‌نظامشان به جان هم بیفتند بلکه زور یکی به دیگری چربید. بیایید برای اولین بار به جای تلاش برای راه انداختن موج و ساختن سد در برابر آن دو طرف ماجرا را از جای امنشان بیرون بیاوریم و جلوی دوربین بنشانیم و از آنها بخواهیم توضیح دهند که اصل قضیه چیست و مشکل در کجا است؟ بیایید به جای پیاده نظام شدن، باشیم.

  • امیرپژمان حبیبیان

خیال‌انگیز و جان‌پرور

شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۷، ۰۴:۵۴ ب.ظ


خیال‌انگیز و جان‌پرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که می‌دانی که زیبایی
من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق‌تر از مایی
مه روشن میان اختران پنهان نمی‌ماند
میان شاخه‌های گل مشو پنهان که پیدایی


شعر از رهی معیری
نقاشی از رنه ماگریت René Magritte

  • امیرپژمان حبیبیان

آیا ایران مال تداوم آرمان شهدا است؟

شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۷، ۰۱:۳۶ ق.ظ

تلویزیون یه کلیپ تبلیغاتی پخش کرد که روند ساخت ایران مال را با صحنه‌های دفاع مقدس و رزمندگان موازی مونتاژ کرده بود و می‌خواست القا کند که این پروژه ادامه‌ی دفاع مقدس و آرمان‌های انقلابه. پارادوکس جالبیه اون یکی رفت که فرهنگ غربی نیاد، این یکی از مصادیق بارز نفوذ فرهنگ مصرفگرا است.
من توقع دارم که این کلیپ موهن و سوء استفاده‌گر دیگه پخش نشه، امیدوارم مسئولان تلویزیون خجالت بکشند و نظام هم به این جمعبندی برسه که تا صدا و سیما انقلاب را از بین نبرده یه فکری برای در آوردنش از این وضع اسفبار انجام بده. از خون شهدا خجالت بکشیم و آرمان‌هایمان را نفروشیم.

  • امیرپژمان حبیبیان

آقای س و شکوفه هایش

پنجشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۳:۲۶ ب.ظ


آقای س مسیحی آشوری بود. چند سال با دو تا سگش کنار بلوک ما توی مینی بوس زندگی کرد. 

اوایل که اومده بود، یه حس تردیدی توی دلم نسبت بهش داشتم اما، کم‌کم رفیق شدیم و حضورش در چند قدمی خونه بهمون احساس آرامش و امنیت میداد. توی زمین خالی کنار بلوک، کلی درخت کاشت و بهشون رسید و بزرگشون کرد.

بعد از یه مدت، شهرداری و نیروی انتظامی با تلفن‌های ناشناسی که بهشون میشد، نسبت بهش حساس شدند و علیرغم تلاش ما و جر و بحث های مداوم جای مینی بوسش را تغییر داد و به انبار شهرداری که یه جای بی آب و علفه، رفت. 

ماه پیش تلفن زنگ زد. دایی ام بود. گفت س ات فوت کرد. تا یک ماه حالم بد بود. 

امروز اومدم بیرون و دیدم درخت‌هایی که کاشته به شکوفه نشسته. حس کردم س نرفته و همینجا کنار ما حضور داره. حالم خوب شد.

  • امیرپژمان حبیبیان

ماجرای روغن زیتون

سه شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۴۸ ق.ظ

ماشین جلوی زیتون فروشی ایستاد. همه پیاده شدند. منم چون همه پیاده شدند، پیاده شدم. وسوسه ی همیشگی اومد سراغم, همون حسی که همه ی چیزهای خوشمزه رو برام جذاب میکنه و باعث میشه قولی رو که به خودم  بابت پول بیهوده خرج نکردن دادم, بشکنم. رفتم داخل و یک شیشه روغن زیتون بودار خریدم. وقتی سوار شدیم به راننده گفتم: این مغازه هه روغن زیتوناش خوبه؟ گفت باید به من میگفتی تا میگفتم از اون پشت برات بیاره.
یکدفعه یادم افتاد مدتهاست که لذت خریدن یه جنس اصل رو تجربه نکردم. همیشه یه جنس بهتری توی پستو وجود داره که در آوردنش نیاز به پول و پارتی داره. حتی همون وقت هم بازم دلت میلرزه که سرم کلاه نره؟ دیگه هیچوقت نمیتونیم اطمینان داشته باشیم که این چیزی که میخوریم همون اصل جنسه. حتی اگر از پای کندو هم عسل بخریم، بازهم هراس تقلبی بودنش توی دلمونه. جنسها تقلبی شدن یا اعتماد به همدیگه از بینمون رفته؟ هر چی هست اصلا حس خوبی نیست. امیدوارم یه روز یه چیزی بخرم که با تمام وجود به اصالتش اعتقاد باشم... اونروز شاید بتونم به دیدن یه آدم اصیل هم افتخار کنم.


نوشته شده در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۹۰

  • امیرپژمان حبیبیان