سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلام. اینجا سعی می‌کنم جدی و جذاب بنویسم.

نشانی کانال تلگرامم:

https://t.me/aphabibian

آخرین نظرات
  • ۲۱ تیر ۹۸، ۱۱:۵۲ - 00:00 :.
    :)
  • ۵ تیر ۹۸، ۲۳:۱۵ - محسن خطیبی فر
    دقیقاً.
نویسندگان

۱۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امیرپژمان حبیبیان» ثبت شده است

یادآوری بیست و پنجم- چرا دانشگاه نرفتم؟

شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۰۲ ق.ظ


چرا دانشگاه نرفتم؟
 
فکر نمی‌کنم امروز  دیگه کسی در  معرض پاسخ دادن به این سؤال قرار بگیره، چون تقریبا همه‌ی جوان‌ها دانشگاه رفته‌اند و حدقل یک لیسانس را دارند. اما من بارها به این سؤل پاسخ داده‌ام. البته روال کار همیشه به این صورت بوده که:
سؤال کننده: شما کجا خوندی؟
من: چی را کجا خوندم؟
ـ سینما را کجا خوندی؟
ـ سینما نخوندم.
ـ پس چی خوندی؟
ـ هیچی نخوندم.
ـ یعنی دانشگاه نرفتی؟
ـ نه
ـ چرا؟
این‌جا چالش اول شروع میشه. باید به طرف اثبات کنم  من از دانشگاه رفتن عاجز نبودم اما انتخاب کردم  که نرم. ولی اگر با این الفاظ بخوام بگم ، توجیه‌گرانه و ضعیف به نظر میرسه. پس از این در وارد می‌شم که:
 
ـ  من تا حالا اصلا توی کنکور شرکت نکردم.
ـ  چه جالب، چرا؟
 
با خروج کلمه‌ی چرا از دهان  مصاحب محترم، چالش دوم کلید می‌خوره. اینجا باید دلایلم را جوری بیان کنم که  دروغ نباشن، قانع‌کننده باشن و   به تریج قبای علم‌اندوزان و دانش‌اموختگان هم بر نخوره، چون طرف مقابل خودش جزو این دسته حساب میشه.(یک خاطره‌ی قدیمی:  در  یاهو مسنجر با  کسی چت می‌کردم که در دانشگاه آزاد یک شهرستان پزشکی می‌خواند.  گفتم در تمام زندگیم هیچ‌وقت  نخواستم دکتر بشم. طرف نوشت: حالا اگه می‌خواستی عرضه‌اش را داشتی؟ بعد دیگه جواب نداد و تمام تلاش‌های من هم برای توضیح بی‌نتیجه ماند.) با  در نظر گرفتن همه‌ی این جوانب ، پاسخ بعدی من این است:
 
ـ توی سینما دانشگاه  رفتن خیلی تعیین کننده نیست، فقط توقع‌ها را میبره بالا. باید از صفر شروع کنی، زمین جارو کنی، رخت بشوری، حمالی کنی تا کم‌کم بتونی رشد کنی.
 
 اینجا مطمئنم که طرف داره توی ذهنش همین‌طور پشت سر هم مثال نقض ردیف می‌کنه و به کارگردان‌هایی فکر می‌کنه که از همون اول پشت دوربین ایستادند و فیلم ساختند . اینجا برای منحرف کردن ذهنش و تغییر جنس نگاهش از  داداش ایستگاه مار و نگیر به دمت گرم چه آدم حسابی‌ای هستی تو، اون خاطره‌ی معروفم را هم چاشنی استدلال می‌کنم:
 
ـ توی پادگان آموزشی  یه روز اومدن گفتن حبیبیان کیه؟ گفتم منم. گفتن سرگرد کارت داره. تا اون روز توی گروهان با بالاتر از  گروهبان وظیفه صحبت نکرده‌بودم. البته بهتره بگم  بالاتر از گروهبان وظیفه به شکل خصوصی  بهم فحش نداده‌بود. حالا سرگرد؟غیر قابل هضم بود. ترسان و  لرزان بدو بدو  از پیست رژه خودم را به محوطه‌ی گروهان رساندم و دیدم سرگرد روی سکو ایستاده و میگه: همه‌اش تقصیر این حبیبیانه. این فلان فلان شده کجاست؟ چون کشتی بی‌لنگر در حال کژ و مژ شدن شدید، جلو رفتم  وگفتم : من حبیبیانم. به کپه‌ی بزرگ آشغالی که وسط گروهان تلنبار شده‌بود اشاره کرد و گفت: مردیکه خجالت نمیکشی این آشغالا رو ریختی اینجا؟ گفتم : نه به خدا یعنی من نریختم. گفت: غلط کردی پس این چیه؟ یکی از سرباز قدیمی‌ها جعبه‌ای را نشان داد که  رویش بزرگ نوشته بود: برسد به دست سرباز وظیفه سید امیرپژمان حبیبیان جمعی گردان امام علی ع گروهان دو  و به  وضوح روی کپه‌ی آشغال خودنمایی می‌کرد.گفتم این جعبه را من انداخته بودم توی سطل آشغال گروهان، اینجا چیکار می‌کنه؟ سرگرد گفت: از خودت بپرس. خلاصه تنبیه من این شد که با بیل آشغال‌ها را بریزم توی فرغون و ببرم توی آشغالدونی پادگان که کلی با گروهان ما فاصله داشت، خالی کنم. اولین سری را که می‌بردم به علت کمی تجربه و  سنگینی بار و دست‌فرمون بد، وسط راه فرغون برگشت. حالم بد شد و  شروع کردم فحش دادن. برگشتم و بیل را از محوطه‌ی گروهان آوردم و مشغول جمع کردن آشغال‌ها شدم. خاک بر سرت کنن عوضی، حقته، لیاقتت همینه، اگه آدم بودی الان این وضعت نبود و ... یه دفعه یکی زد به شونه‌ام و گفت : آقا چی شده؟ گفتم: هیچی. گفت: به کی داری فحش میدی؟ گفتم: فحش، من؟ گفت: حداقل توی دلت فحش بده ، داد نزن. حالا به کی فحش میدی؟ گفتم: به خودم ، اگر رفته‌بودم دانشگاه الان وضعم این نبود. گفت: ببین اینا همه‌اش تصور خودته، همه‌چیز نسبیه، اگر تو سرباز صفری و با آشغال جمع کردن بهت برمیخوره وقتی لیسانس و فوق لیسانس باشی، بهت بگن تو همینقدر بهت برمیخوره. خودتو اذیت نکن. این حرف خیلی عجیب در  روح من نشست و آرومم کرد. بعدها وقتی بین دو راهی نشستن و برای کنکور خوندن یا ورود به سینمای حرفه‌ای  ایستادم، کار کردن از صفر را انتخاب کردم، چون دانشگاه نرفته هیچ‌کس را قبول نداشتم، حالا اگر فوق لیسانس می‌گرفتم دیگه به کمتر از کارگردانی یه پروژه‌ی بزرگ رضایت نمی‌دادم.
 
طرف مقابل اینجا میگه: راست می‌گی، از این زاویه نگاه نکرده‌بودم و ماجرا تموم میشه. اما اگر عقیده‌ی خودم را بخواین ، تمام این‌ها توجیهه. قرار بود من این‌طوری زندگی کنم و به جای دانشگاه رفتن در میدان توپخانه‌ی شهرک سینمایی بنشینم و به عشق این که روزی کارگردان بزرگ فیلم‌های سینمایی خواهم شد، با افتخار  لباس سیاهی‌لشکرهای سریال ولایت عشق را بشورم و مسیر زندگی‌ام و کارم در آینده اینقدر پر پیچ و خم بشه تا به این نتیجه برسم که سینما هیچ چیز نیست، جز بازی‌ای که اینقدر سرگرمش می‌شیم که اصل زندگی را فراموش می‌کنیم. 
 
 


  • امیرپژمان حبیبیان

تویی که ناگهان...

پنجشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۵۱ ب.ظ



قد می کشد یادت

تو را می گویم

تویی که ناگهان برد بادت



سایه ها قد می کشند

باد با ابرهای روی شانه اش 

می آید

سایه ها می میرند


باران می‌آید

ساقه‌ها قد می‌کشند

...

  • امیرپژمان حبیبیان

اگر حافظ نبود

سه شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۵۵ ق.ظ

اگر حافظ نبود ما چیکار میکردیم؟ در فیلمی که در مورد حافظ ساختم، یه قسمت از گفتار متنش قرار بود به این مضمون باشه:
انگار حافظ زندگی امروز ما رو پیش از ما زیسته و تجربه کرده و حاصلش رو برای ما به یادگار گذاشته یا شاید هم امروز هم زنده است و داره با ما نفس می کشه .
الان  به این فکر می کردم که آیا این بیتها چیزی جز شرایط امروز من است؟

ما بیغمان مست دل از دست داده ایم
همراز عشق و همنفس جام باده ایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشوده ایم
چون لاله می مبین و قدح در میانه کار
این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم...

  • امیرپژمان حبیبیان

یادآوری بیست و چهارم- کارگردان ناکام

شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۱۶ ب.ظ

 



پشت عکس نوشته‌ام : دوشنبه هفده بهمن ۱۳۶۷ و هفت و برای به رخ کشیدن خوش‌ خطی‌ام یک‌ بار هم هزار و سیصد و شصت و هفت را به حروف و با خط شکسته نوشته‌ام. اینجا مدرسه‌ی «نهال آزادی» است که دیگر وجود ندارد و نام مدیرمان هم آقای «لآلی» است.

نمایشنامه‌ای نوشته بودم با موضوع روستا در زمان شاه  و ستمهایی که خان روستا به تحریک خارجی‌ها بر مردم روا می‌داشت و  قرار شد برای دهه‌ی فجر  اجرایش کنم. برای درک موضوع نمایش همین توصیف  کافی است:

در یکی از صحنه‌ها دو آمریکایی که نقششان را «شاهنده »و «ایازیان» بازی می‌کردند اسلحه‌ای را به خان روستا که نقشش را «ایازی» بازی می‌کرد، می‌دهند تا جوانان انقلابی را  که من و «بختیاری» بودیم، بکشد. او هم اسلحه را به نفر دوم نشسته از راست که مباشرش بود می‌داد و ...

قبل از دهه‌ی فجر برای اجرای نمایش، با آقای «علی‌خانی» که مسئول امور تربیتی بود هماهنگ کردم و افتادم دنبال تهیه‌ی لوازم. خان و خارجی‌ها لباسهای  خودشان  را آوردند.  تهیه‌ی لباس  روستایی هم با تصورهای کلیشه‌ای که جامعه در ذهن ما فرو کرده‌بود، کار سختی نبود. عرقچین‌ها را از «دایی نوروز» گرفتم و  یکی را خودم سر گذاشتم و دیگری را به بختیاری دادم. جلیقه‌ی تن بختیاری را هم من جور کردم. شلوار کردی هم که داشتیم.

روز موعود بچه‌ها را برای جشن به حیاط کوچک مدرسه آوردند. این که چه مراسمی پیش و پس نمایش اجرا شد را به یاد ندارم.  وقت اجرای ما رسید. برای معرفی تمام بازیگران را  به روی صحنه فرا خواندند. با ورود من و بختیاری و تیپ مضحکمان، بچه‌ها شروع به خندیدن کردند. خنده‌اشان به ما هم سرایت کرد و چند دقیقه‌ای با هم خندیدیم و خارج شدیم .

 در  صحنه‌ی اول خان و خارجی‌ها جلسه داشتند. خیلی جدی نقششان را بازی کردند و خارج شدند. صحنه‌ی دوم ما بودیم که با مباشر خان بگومگو می‌کردیم. مدیر و ناظم بچه‌ها را در حیاط دعوا کرده‌بودند  تا نخندند و در سکوت به نمایش نگاه کنند. ما هم با هزار زحمت خودمان را کنترل کردیم و وارد شدیم.  

مباشر مشغول صحبت بود که ناگهان نگاهش با بختیاری تپلِ بامزه با آن شلوار کردی و عرقچینش تلاقی کرد  و خنده‌اش گرفت. این خنده مثل جرقه‌ای در انبار باروت بود. ناگهان حیاط مدرسه از شدت خنده منفجر شد . اتفاقی که باعث مضحک‌تر شدن فضا شده بود تلاش ما برای عادی رفتار کردن و نمایش را پیش بردن، در حالی که از خنده  روی پا بند نمی‌شدیم، بود.چند دقیقه‌ای همه می‌خندیدند و ما هم دیالوگها را تمام کردیم و با خنده بیرون رفتیم.

. صحنه‌ی سوم  هم اجرا شد و خان اسلحه را گرفت و به مباشر داد. در صحنه‌ی چهارم ما مشغول اعتراض و انقلاب بودیم که مباشر سر رسید و به ما شلیک کرد و نمایش با سرود «به لاله‌ی در خون خفته» در حالی که ما خیلی اسلوموشن در حال شهید شدن بودیم، به پایان رسید.

 آن‌روز  بچه‌ها یکی از مفرح‌ترین روزهای دهه‌ی فجرشان را گذراندند  و من اولین شکست هنری‌ام را در کارنامه ثبت کردم.

 

 


  • امیرپژمان حبیبیان

یک گفت‌وگوی قدیمی

شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۰۲ ب.ظ



توضیح : این گفت‌وگو در شهریورماه ۱۳۹۵ انجام شده است. فیلم هشت بهانه‌ی کوچک برای یادآوری در سی و هشتمین سالگرد ربوده شدن امام موسی صدر (نهم شهریور ۱۳۹۵) از شبکه‌ی اول سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. 

به گزارش روابط عمومی موسسه امام موسی صدر، مستند اپیزودیک «هشت بهانه کوچک برای یادآوری» به کارگردانی محمد سمیع‌پور سال گذشته با موضوع شناخت امام موسی صدر ساخته شده است. این فیلم که محصول سازمان هنری رسانه‌ای اوج و خانه مستند انقلاب اسلامی است، در سی و هشتمین سالگرد ربوده شدن امام موسی صدر از شبکه‌ اول سیما پخش شد.

به مناسبت پخش تلویزیونی این مستند با امیرپژمان حبیبیان، تهیه کننده، محمد سمیع‌پور، کارگردان و مهدی شاکری، مشاور فیلم گفت‌وگو کرده‌ایم که متن آن را در ادامه می‌خوانید.

امیر پژمان حبیبیان در این گفت‌وگو در پاسخ به سوالی درباره ایده اولیه برای ساخت این مستند گفت: «مرداد سال ۱۳۹۴ بود که فکر ساخت مستندی درباره مسئله ربودن امام موسی صدر به ذهنمان رسید تا برای نهم شهریور، سالروز ربودن امام موسی صدر پخش شود. محمد سمیع‌پور پیشنهاد ساخت این فیلم را برای پخش در صدا و سیما و یا در نهایت سایت‌های اینترنتی به من ارائه کرد.» 

وی در ادامه گفت: «موضوع ساخت فیلم را با خانم حورا صدر، مدیر مؤسسه امام موسی صدر مطرح کردیم و بلافاصله جلسات هماهنگی و پیش‌تولید شروع شد، اما پس از چند جلسه متوجه شدیم که ساختن فیلمی درباره مسئله ربودن و پیگیری پرونده بسیار سخت است، چرا که زمان و امکانات لازم را برای ساخت نداشتیم. بنابراین به این نتیجه رسیدیم که فیلمی با موضوع شناساندن هر چه بهتر شخصیت امام موسی صدر به کسانی که ایشان را نمی‌شناسند، ساخته شود. بر این اساس نسخه‌ای آماده کردیم اما روند آماده‌سازی آن طول کشید و چندان هم مورد قبول واقع نشد. پس از مدتی وقفه و در ادامه مهدی شاکری برای مشاوره به تیم ما پیوست و با نگاهی جدید ساخت نسخه دیگری را آغاز کردیم.» 

تهیه کننده «هشت بهانه کوچک برای یادآوری» ساختار این مستند را اپیزودیک خواند و گفت: «مبنای کار ما مواد آرشیوی به جا مانده از زمان حضور امام موسی صدر در لبنان بود. بر این اساس چند تصویر و فیلم و فایل صوتی را انتخاب کردیم و کار پس از مشورت‌های بسیار عوامل سازنده به هشت اپیزود تقسیم شد و هر اپیزود با یک تصویر، فیلم یا فایل صوتی داستانی از زندگی امام موسی صدر را برای مخاطبان روایت می‌کرد. در نهایت نسخه اولیه را یکی از دوستان به خانه مستند انقلاب اسلامی نشان داد و این مرکز نیز برای در اختیار گرفتن این نسخه اشتیاق نشان داد.»

وی درباره مشکلات و موانع موجود بر سر راه ساخت این فیلم عنوان کرد: «یکی از بزرگترین مشکلات ما برای ساخت این فیلم نبودن اسناد آرشیوی کامل از امام صدر در ایران بود. علیرغم تمام تلاش‌های مؤسسه برای گردآوری اسناد، متاسفانه عکس‌های با کیفیت زیادی از امام وجود ندارد. در لبنان هم دسترسی به منابع و اسناد آرشیوی درباره امام صدر سخت است. مؤسسات دیگری هم در ایران هستند که اسناد و منابعی از امام در اختیار دارند، اما آنها را در اختیار مستندسازان قرار نمی‌دهند.»

می‌خواستیم به مردم و مسئولان روش‌های فکری و عملی امام صدر را یادآوری کنیم


وی درباره هدف ساخت این مستند عنوان کرد: «پرداختن به سیره امام موسی صدر و پیگیری قضیه ربایش ایشان، از ضروری‌ترین مسائل در شرایط فعلی است. پایه مقاومت اسلامی که امروز نتایج درخشان آن را در مقابله با اسرائیل و جبهه استکبار در منطقه مشاهده می‌کنیم، به همت امام موسی صدر بنا گذاشته شد. همچنین شیوه‌ای که ایشان، شیعیان مظلوم لبنان را از حضیض به اوج رسانید از نمونه‌های درخشان مدیریت جهادی است و تحلیل این روش‌ها و پیاده‌سازی آنها در جامعه می‌تواند بسیاری از مشکلات امروز ما را حل کند. در واقع تیم سازنده این فیلم در حال یادآوری این نکته به مردم و مسئولان است که باید از روش‌های فکری و عملی امام صدر آموخت.»

حبیبیان در بخش دیگری از این گفت‌وگو به ارسال نسخه‌هایی از این فیلم به جشنواره‌های مختلف سینمایی اشاره کرد و گفت: «فیلم را به جشنواره سینما حقیقت ارائه کردیم که مورد قبول جشنواره قرار نگرفت. دلیل آن هم به ما اعلام نشد. البته با توجه به کیفیت فیلمهایی که مورد قبول واقع شدند فکر میکنم که دلایل فنی و هنری برای این عدم پذیرش در کار نبوده است. در نهایت فیلم به جشنواره عمار فرستاد شد که مورد پذیرش قرار گرفت و در بخش «مستند: بیداری اسلامی» نیز کاندید جایزه شد.»

وی افزود: «به طور کلی هر فیلمی برای دیده شدن ساخته می‌شود. مهم‌ترین هدف ما از ساخت این فیلم نیز معرفی هرچه بهتر و بیشتر شخصیت امام به مردم بود. برای ما فرقی نمی‌کرد که فیلم در کجا نمایش داده می‌شود، هر چند که جشنواره عمار برای پخش فیلم هیچ شرط و شروطی را نگذاشت و فیلم بدون هیچ حذفیاتی در این جشنواره شرکت کرد.»

حبیبیان بازخورد تماشاگران جشنواره عمار از این فیلم را مثبت ارزیابی کرد و گفت: «نمایش فیلم در جشنواره با استقبال مواجه شد، اما برای من قابل پیش‌بینی بود که به دلیل شرکت در جشنواره عمار، فیلم مورد انتقاد منتقدان قرار بگیرد. این دوستان بدون آنکه فیلم را ببینند لب به انتقاد از آن گشودند. امیدواریم خود آن را فارغ از این مسائل نقد و بررسی کنند. علاقمندم که در صورت رضایت «خانه‌ مستند انقلاب اسلامی» فیلم هشت بهانه در شبکه‌ اکران مردمی جشنواره‌ عمار هم نمایش داده شود تا تعداد بیشتری از مخاطبان با زندگی امام موسی صدر آشنا شوند.»

نیت ما شکستن سکوت رسانه‌ای درباره امام صدر بود


محمد سمیع‌پور، کارگردان «هشت بهانه کوچک برای یادآوری» نیز در این گفت‌وگو درباره چرایی پرداختن به زندگی امام موسی صدر گفت: «متاسفانه امام موسی صدر هیچگاه اولویت سیاستمدران و فرهنگیان نبوده است. بر این اساس نیت اصلی ما از ساخت فیلم این بود که سکوت رسانه‌‌ای که در سینما و تلویزیون نسبت به امام موسی صدر وجود دارد، شکسته شود.»

وی افزود: «نیت اصلی بحث پیگیری بود، اما پس از چند جلسه پژوهش و تولید به این نتیجه رسیدیم که این مسئله به حدی حاشیه‌ساز است و حرف‌های غیر مستدل در آن روایت می‌شود که ما تصمیم گرفتیم یا ورود نکنیم یا وقتی ورود می‌کنیم بتوانیم تمامی این شبهات را پاسخ بدهیم. البته دسترسی‌ ما به دیپلمات‌های ایرانی درگیر در پرونده امام نیز محدود بود. بنابراین تصمیم گرفتیم در این حوزه که اهمیتش زیاد است ورود نکنیم و شبهه‌ای بر مشکلات و شبهات موجود اضافه نکنیم. به هر حال پروژه پیگیری نیز تاکنون به نتیجه نرسیده و در دولت‌های مختلف این پرونده ناکام و ناتمام مانده است. البته اگر بتوانیم با این مستندی که ساختیم شخصیت امام را به درستی معرفی کنیم ناخودآگاه این مساله به ذهن مخاطب خطور می‌کند که پس ایشان در حال حاضر کجا هستند و چه می‌کنند؟ بنابراین خواه ناخواه مساله پیگیری نیز مطرح می‌شود.»

سمیع‌پور در بخش دیگری از این گفت‌وگو درباره موضوع فیلم عنوان کرد: «تصمیم گرفتیم که بحث مقاومت را در مستندی که می‌سازیم مطرح کنیم. موضوع مقاومت در فعالیت‌های امام در کشور ما نادیده گرفته می شود. شاید یکی از دلایل این باشد که عموم مردم بیشتر بر این باورند که مقاومت با حزب‌الله لبنان شکل گرفت، در صورتی که این جنبش «امل» بود که ابتدا رفتارهای سیاسی و نظامی خود را عیان کرد و به مبارزه با اسرائیل پرداخت.»
وی در ادامه گفت: «برای ما مهم این بود که فیلم دیده شود، چرا که نسل جوان دهه ۶۰ و ۷۰ ایرانی آن طور که باید و شاید امام صدر را نمی‌شناسند. شخصیت ایشان این پتانسیل را دارد که افراد مختلف از مذاهب، ادیان و دیدگاه‌های گوناگون را جذب کند. یعنی اگر ما بتوانیم امام صدر را آنگونه که بود نشان دهیم، این مساله می‌تواند برای کشور ما وحدت آفرین باشد.» 

سمیع‌پور با اشاره به این که افرادی که در ساخت این فیلم حضور داشتند همه از علاقه‌مندان امام موسی صدر و آشنا با اندیشه او بودند، گفت: «هدف ما تحلیل مدیاها و بهانه‌هایی بود که در هر اپیزود مطرح شده‌اند. طبیعی بود که برای برخی مصاحبه‌ها سراغ کسانی برویم که به عنوان مدرس و صدرپژوه معروف بوده و در مؤسسه امام موسی صدر تدریس کرده‌اند یا اندیشه او آشنا هستند. همچنین از آرشیو اطلاعاتی مؤسسه هم بهره‌های فراوانی بردیم.»
وی همچنین عنوان کرد: «امام موسی صدر کسی است که شیعه را در لبنان از مزدوری جناح‌های چپ و راست خارج کرده و به یک کنشگر فعال تبدیل کرد. اگر امروز برکتی از مقاومت هست ریشه‌هایش به امام بازمی‌گردد. بنابراین امام شیعه را در لبنان از فرش به عرش آورد. متاسفانه با تمام اهمیت منظومه فکری امام موسی صدر به شخصیت او برای تبلیغ و ترویج چندان توجهی نمی‌شود. درست نیست که امام صدر به صورت سیاسی برخورد کنیم. امام را نباید جناحی در نظر گرفت و جناحی معرفی کرد. امام محدود به هیچ صنف و مذهبی نیست و با شخصیتی که دارد مورد قبول همه است.»

محتوای این فیلم یادآور تصویر امام موسی صدر به عنوان «امام مقاومت» است


بخش دیگری از این گفت‌وگو به صحبت‌های مهدی شاکری، مشاور پروژه ساخت «هشت بهانه کوچک برای یادآوری» اختصاص داشت. وی درباره حضورش در این کار گفت: «پس از آنکه نسخه‌اولیه‌ای از فیلم آماده شد، من به گروه تولید پیوستم. نسخه اولیه به دلیل عجله در آماده‌سازی نسخه‌ی قابل پخش و مناسبی نبود. پس از جلسات بسیار به این نتیجه رسیدیم که در محتوا بحث مقاومت را داشته باشیم و فرم کار نیز به صورت اپیزودیک باشد. به نظر من کار در نهایت به نسبت فیلم‌هایی که متن محور یا تصویرمحور هستند، خوب شده است. ایده اصلی اپیزودیک بودن هم از سعید اشیری بود.»

شاکری درباره هدف اصلی این فیلم توضیح داد: «محتوای این فیلم یادآوری تصویر امام موسی صدر به عنوان «امام مقاومت» است. تصویری که اکنون رو به فراموشی رفته است. اگر محدودیت‌ها نبود و امکان رفتن به لبنان برای دوستان فراهم می‌شد، شاید فیلم خروجی دیگری داشت. یادم هست که در جلسات تیم سازنده به این نتیجه رسیدیم که اگر محور را تصویر متفاوت و فراموش شده‌ای از امام بگذاریم، اولویت مطرح کردن ایشان در مقام امام مقاومت است.»

وی در ادامه گفت: «تک تک زوایای زندگی اجتماعی امام موسی صدر قابلیت فیلم شدن دارد. همین مسئله اعتصاب غذای امام در مسجد الصفا و فاصله ۵ روزه آن تا انفجار عین النبیه، تصویر کاملی از ایشان را هم به عنوان مرد صلح و جنگ نشان می‌دهد و هم کاملا دراماتیک است، بنابراین می‌توان آن را به داستان یک فیلم تبدیل کرد. ماجرا به این شرح است که امام چند روز اعتصاب کرده، روزه گرفته و می‌گوید که جنگ راه حل بحران لبنان نیست. ۵ روز بعد متوجه می‌شویم که ایشان رهبر یک سازمان نظامی مخفی (همان جنبش امل) است که با یک انفجار سهوی لو می‌رود و مجبور می‌شوند هویت آن را علنی کنند.» 

شاکری در پایان پیشنهاد داد: «امروزه شاید رسانه‌های مختلفی در قالب فیلم، عکس و... بخواهند کاری درباره امام انجام دهند. بنابراین مؤسسه امام صدر در تهران می‌تواند یک بانک فیلم، عکس، صوت و مولتی مدیا تهیه کند و در اختیار فیلمسازان، رسانه‌ها و پژوهشگران قرار دهند.»

  • امیرپژمان حبیبیان

دامن ابری

پنجشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۳۷ ب.ظ

تو را میشناسم دامن ابری باران را تو می آوری و باد زمزمه‌ای است بر لبانت نگاهت آفتاب است که بر من می‌تابد در زیباترین ساعت روز *** دی‌ماه ۱۳۹۰

  • امیرپژمان حبیبیان

مهاجران خوش یمن احتمالا بدشانس

پنجشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۵۴ ق.ظ



اینجا ایستگاه مترو ارم سبزه. این پرنده ها غوغایی به پا کرده اند و شور و حال خوبی در مسافران ایجاد میکنند. یک زن و مرد هم نان خرد میکنند و در آب می ریزند تا پرندگان بخورند. وسط این همه حس خوب یک نگرانی هم دارم : نکند یک وقتی این آب آلوده باشد. امیدوارم که ما میزبانان خوبی باشیم و با حفظ محیط زیستمان به بقیه ی جانداران هم حق زندگی بدهیم.

  • امیرپژمان حبیبیان

پیچیدگی‌های یک مفهوم

سه شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۲۴ ب.ظ


هیچوقت نفهمیدم که: واقعیت پیچیده است یا ما پیچیدگیها را واقعیت می پنداریم؟
  • امیرپژمان حبیبیان

طنین تردید تو

يكشنبه, ۹ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۲۷ ق.ظ


بی‌حوصلگی

 تکرارِ دلتنگی‌هایِ کالِ من است
بی تو

وقتی که سکوت
تنها مخاطبِ حاضر است
و تصویر 

بی‌حاصلترین درختِ فصل

که وضوحِ بینهایتش
چشمهایم را کور می‌کند

حالا

تنها تو مانده‌ای
در این باغچه‌ی خشکِ زمستانی
که صدای پیچشِ باد در گیسوانت
در گوشِ راستِ کودکی هایم  

طعمِ اذان می‌دهد

بی‌حوصلگی

طنینِ تردیدهایِ مکررِ توست
بی من


****

دی‌ماه ۱۳۹۲

  • امیرپژمان حبیبیان

پدر قهرمانان سقط شده...

چهارشنبه, ۵ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۴۳ ب.ظ

تمام شب

تو نشسته بودی

و نگاهت زبانه می کشید

در خواب من.

دم صبح

چشمانت خاموش شدند

و اندکی بعد

من 

یخ زدم.


من پدر قهرمانان 

سقط شده ام

جنین های نارسی

که اگر زاده می شدند

به شاعران درمانده

حماسه صله میدادند..

***

اول آذر ۹۷

  • امیرپژمان حبیبیان