کودک، سرباز و دریا و جنگی که برای صلح نیست...
بچه که بودم یه کتابی داشتم به اسم«کودک، سربازو دریا» که «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» چاپش کرده بود. قصهی پسری بود به نام «پییر» که در زمان جنگ جهانی دوم خط آهن رو در شهری از فرانسه منفجر میکنه و مجروح میشه. آخرش بعد از پیروزی در جنگ نویسنده از زبان پییر میگفت که نبرد دیگهای در راهه. نبردی برای صلح...
همهی ما آرزوی صلح داریم،البته فقط در حرف. قدیمترها فکر میکردم اکثر انسانها طرفدار حقیقت و خواهان خیراند. اما امروز فکر میکنم که همهی ما به نوعی در جهت نابودی صلح میجنگیم. یعنی در جبههی شر هستیم و این جنگ رو در روابط بین خودمون شروع کردهایم با خودخواهی ای که نگاههای متخاصم، بیاعتمادی و تزویر، حسادت و دروغ همراه خودش میاره. هر جنگی با تکبر و خودخواهی شروع میشه و ما سالهاست که این جنگ را آغاز کردهایم.
من به این امید زندهام که وقت ظهور برسه و انسانها این قابلیت را پیدا کنند که خوب و بدشون را تشخیص بدن و همگی جمع بشن و بر علیه شر، برای صلح پایدار بجنگن.