چرا مهاجرت نمیکنم؟
این روزها در توئیتر بحث مهاجرت از ایران و باید و نباید و دلایلش خیلی داغه. پاسخ من به این بحث اینه:
«هیچ وقت به رفتن از ایران فکر نکردم. هر چقدر هم اینجا مشکل باشه یا دیگران برامون مشکل درست بکنن، می ایستیم و تلاش میکنیم و ان شاالله آروم آروم درستش میکنیم.»
اولش خواستم بنویسم که وطن مثل مادر آدم میمونه، من وقتی که مادرم بیمار بشه رهاش نمیکنم برم یه مادر دیگه پیدا کنم. وطن و مادر در دستهی موجودات و مفاهیمی دستهبندی میشوند که واحدند، دومی ندارند.
دیدم بحث برانگیز میشه حرف و حوصله و وقت نداشتم.
پ.ن:
۱- به جهت پیشگیری از کنایهها:
احتمالا به ذهنتان میرسد تو همچین مالی هم نیستی که مثل برخی نوابغ در کشورهای دیگر برات سر و دست بشکونن. اول ببین اصلا راهت میدن؟ پاسخ من اینه که حرف شما صحیح، اما پنجاه درصد اولیه منم که باید اول به مهاجرت فکر کنم و بعد برم دنبالش ببینم چه جوری میشه رفت. اون پنجاه درصد اول حتی به صورت بالقوه هم وجود نداره. بنابراین اگر بد هم هستم از قدیم گفتن مال بد بیخ ریش صاحبش.
۲- کسی را به خاطر مهاجرت یا علاقه به مهاجرت شماتت نمیکنم. همهی ما مختاریم برای زندگیمون تصمیم بگیریم و پای درست و غلط و نام و ننگش هم بایستیم.
۳- خدا آخر عاقبت همهما را به خیر کنه. امیدوارم پیش از آن که روزی مجبور به ترک ایران بشم، عمرم تموم بشه.