من چند باری مرحوم حبیبالله کاسهساز را دیده بودم که دو بار آن در ذهنم پررنگ است.
الف: آقای کیانوش عیاری آمد و گفت تدوین یک فیلم بهم پیشنهاد شده. گفتم کجا کار میکنیم؟ گفت انگار خودشان در دفترشان میز دارند. بیا این شماره تلفن آقای اطیابی تهیه کننده اشه، تماس بگیر و هماهنگ کن و برو سینکش کن. دو توضیح ضروری بدهم:
اول. تدوین فیلمهایی که با نگاتیو فیلمبرداری شده بودند، روی میزهایی آنالوگی که به آنها موویلا میگویند، انجام میشد. این میزها حجم و وزن زیادی داشتند و هر دفتری توان خرید و نگهداری آنها را نداشت.
دو. کلمهی سینک sync به معنی همگام سازی است. در سینما صدا و تصویر با ابزارهای جداگانهای ضبط میشوند و برای تدوین فیلم باید تصویر و صدای مربوط به هر تصویر باید با هم همراه و همگام شوند. به این عمل سینک زدن میگویند.
سوم: نام فیلم چوری بود که در لهجهی اصفهانی به جوجه اطلاق میشود. کارگردانش هم آقای جواد اردکانی بود.
روز اول به دفتر آقای اطیابی رفتم و راشها و صداها را تحویل گرفتم و کارم را شروع کردم. میز را در اتاقی گذاشته بودند که مشرف به حیاط بود و نور زیاد نمیگذاشت تصویر مونیتور را ببینم. کار را تعطیل کردم و اطلاع دادم که انجام کار ممکن نیست. اتفاقهای بعدی به این شکل رقم خورد که من مدتی شبها به دفتر میرفتم و کار میکردم و بعد هم تدوین به مرکز سینمایی بنیاد مستضعفان در یوسفآباد منتقل شد.
حالا برگردیم به مرحوم کاسهساز. طبقهی بالای دفتر آقای اطیابی، دفتر ایشان بود. من یکی دو بار برای کاری به آنجا رفتم. نام پروژههای در دست اجرا را روی در اتاقها چسبانده بودند، چیزی که در ذهنم ماند این بود نام یکی از پروژهها توالت عمومیهای تهران بود و هیچوقت نفهمیدم این پروژه در آن دفتر چه میکرد؟ دربارهی توالتعمومیها ها فیلمی قرار بود ساخته شود؟ آیا در آن دفتر جدای از کار فیلمسازی کار خدماتی هم انجام میشد؟ آیا یک پروژهی پژوهشی بود؟ هنوز هم گاهی به این پروژهی عجیب در آن دفتر فکر میکنم.
ب: اتفاق عجیبی افتاده بود، تهیه کننده فیلمی از ابراهیم حاتمیکیا را توقیف کرده بود، در جشنواره کلی سر و صدا راه افتاد، حاتمیکیا انگار تا مرحلهی آتش زدن کپی فیلم هم پیش رفت. چند ماه بعد زنده یاد مسعود بهنام مرا صدا زد و گفت:خانم صفیاری برای اصلاح فیلم موج مرده نیاز به دستیاری دارند که بتونه با موویلا کار کنه، دوست داری بری؟ باز دو توضیح ضروری:
اول: موج مرده تا جایی که من میدانم اولین فیلم سینمایی ایرانی بود که با دوربین ویدیو تصویربرداری شد و بعد تصاویر را روی نگاتیو سی و پنج میلیمتری منتقل کردند. تصویربردارش محمدرضا سکوت بود. قرار بود خانم صفیاری اصلاحات فیلم را روی نسخهی ویدیویی اعمال کنند و من روی نسخهی پزیتیو که در عمل زحمت اجرا روی پزیتیو هم به گردن خود ایشان افتاد.
دوم: تهیهکنندهی فیلم موسسهی روایت فتح بود که به علت اختلاف نظر دربارهی مضمون، فیلم را توقیف کرده بود. شرکت سینمایی تماشا که متعلق به احمدرضا درویش و تقی علیقلیزاده و ... بود، انگار میانداری کردهبود و قرار بود که اصلاحات توافقی روایت فتح و کارگردان روی فیلم اجرا شود و آنها فیلم را اکران کنند.
بعد از اجرای اصلاحات روی پزیتیو، باید فیلم به لابراتوار میرفت و بعد از بریده شدن نگاتیو اپتیک(که کار غلطی بود) در نسخههای متوالی چاپ میشد و برای اکران به سینماها میرسید. آقای حاتمیکیا گفت که من مشغول فیلمبرداری فیلم ارتفاع پست هستم و نمیرسم که به پروسهی فنی اصلاح و چاپ کپی نظارت کنم. نگاهی به من کرد و گفت شما میتوانی انجامش دهی؟ و من شدم نمایندهی تامالاختیار حاتمیکیا در جریان اصلاحات و اکران فیلم موج مرده. ماجرای طولانی این مسئولیت را انشاالله در یادداشتی جداگانه تعریف میکنم. الان فقط به قسمت مربوط به مرحوم کاسهساز میپردازم.
نمایندهی روایت فتح مرحوم کاسهساز بود. یکی از موارد اختلافی استفاده از کلمهی دونکیشوت توسط پسر مرتضی راشد سپاهیای با دغدغههای حاج کاظم آژانس شیشهای، خطاب به پدرش بود. قرار بود دونکیشوتها حذف شوند. اما چند تایی در فیلم باقی مانده بود. نگاتیو اپتیکها را پشت مویلای خاصی که فقط در وزارت ارشاد موجود بود با نظارت کیوان جهانشاهی صداگذار فیلم، بریدم و سینک کردم. کار که تمام شد آقای کاسهساز برای بازبینی و تایید نهایی آمد. نگران آن چند دونکیشوت باقیمانده در فیلم بودم. تلاش کردم نسخهها را جوری نمایش دهم که آن قسمتها زیاد به چشم نیایند. آن بندهخدا هم گیر نداد و تایید کرد و رفت. بعد از رفتنش خیلی احساس زرنگی کردم اما بعدها به این نتیجه رسیدم که احتمالا سر آن یکی دو دونکیشوت باقیمانده توافق شده بوده. خدا رحمتشان کند.