سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلام. اینجا سعی می‌کنم جدی و جذاب بنویسم.

نشانی کانال تلگرامم:

https://t.me/aphabibian

آخرین نظرات
  • ۲۱ تیر ۹۸، ۱۱:۵۲ - 00:00 :.
    :)
  • ۵ تیر ۹۸، ۲۳:۱۵ - محسن خطیبی فر
    دقیقاً.
نویسندگان

۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امیر پژمان حبیبیان» ثبت شده است

ابعاد و چگونگی کپی کاری در هنر ایران

شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۷:۴۵ ب.ظ



این مطلب سه سال پیش در همین وبلاگ منتشر شد، امروز به طور اتفاقی دوباره میشنیدمش و به نظرم رسید که این دغدغه‌ها را دوباره بازنشر کنم.



 در شماره اول از پادکست رادیو رِد، با «امیرپژمان حبیبیان» به گفت و گو نشستیم.
 

"حبیبیان" کارگردانِ مستند، تهیه کننده و فیلمبردار است. او فیلم مستندی از زندگی و آثار "محسن وزیری مقدم" از پیشگامان هنر مدرن در ایران را در کارنامه هنری خود دارد که علی رغم گذشت چندین سال امکان پخش از تلویزیون رسمی ایران را نیافته است. از دیگر آثار مستند او می توان به "روستایی که نمی خواهد شهر شود"، "حافظ و مردم" و "قاف الف" اشاره نمود.
.
*از متن گفتگو با «امیرپژمان حبیبیان» درباره ی مساله ی کپی یا سرقت آثار هنری:
- فیلمی درباره ی "حافظ" می ساختم. استادم می گفت حافظ بزرگترین دزد تاریخ ادبیات جهان است. این واقعیت دارد. بسیاری از بیت هایی که در غزلیات حافط می بینید می توانید در آثار "سعدی" هم ببینید. و یا این که حافظ خیلی از ابیات غزلیاتش را از "کمال الدین اصفهانی" گرفته یا از "خواجو" گرفته. اما چون حافظ خودش دارای اندیشه و جهان بینی است این ها را حافظانه کرده و شما دیگر نمی توانی بگویی این غزل ش مال سعدی ست. در واقع به این دیگر نمی شود گفت دزدی . این الهام گرفتن است. اما اگر به صورت مستقیم بخواهی از دستاوردهای دیگران استفاده کنی و خودت به آن چیزی نیفزایی و شاید تقلیل شان هم بدهی این می شود سرقت و دزدی.
- به هر حال این واقعیت (مساله ی سرقت آثار ادبی و هنری) هست و اگر بخواهیم آسیب شناسی کنیم بر می گردد به این که آدمها پیش زمینه ها را خوب نمی گذرانند. در نهایت کار را خوب نمی آموزند و می خواهند میان بُر بزنند. به نظر من بزرگترین آسیب همین جاست. تمایل به میان بُر زدن!
-من یک زمانی 17 سالم بود و می رفتم پیش "بهرام بیضایی". بیضایی به من گفت: "برای چی می خواهی وارد این فضا (هنر سینما) بشوی؟ برایت جذاب است یا می خواهی مشهور بشوی یا حرفی برای گفتن داری؟". گفتم: "حرفی برای گفتن دارم؟". خب! بیضایی یک خطی به من داد. ممکن بود آن موقع اصلن حرفی هم برای گفتن نداشتم اما او به من یاد داد که یعنی باید حرفی برای گفتن داشته باشی که بخواهی با این مدیوم (سینما) به مخاطب منتقلش کنی.
- خب! حالا مثلن در مبحث فیلمسازی منهای دزدی ایده ها به صورت مستقیم (که من یک طرح فیلمنامه ای دارم و آن را برای کسی تعریف می کنم و خودم امکان ساختش را ندارم و ایشان امکانش را دارد و بی گرفتن مجوز از من می رود و می سازد) یکی از اپیدمی هایی که وجود دارد بحث الگو گرفتن و بازسازی کارهای خارجی ست که معمولن هم ماجرا لو نمی رود! فیلم خارجی را می بینند و عین به عین اجرایش می کنند! این مساله توی سریال سازی بوده و تو سینما هم. بسیاری از کسانی که امروز خیلی اسم و رسم هم در سینمای ما دارند به طور مستقیم تحت تاثیر فیلم های معروف خارجی بوده اند و حتی انکار هم نکرده اند. در نهایت اتفاقی که می افتد این است که انگار یک جامعه شناس ایرانی بخواهد الان نظریه فلان جامعه شناس غربی را که برای آن جامعه وضع شده است را بردارد و مو به مو برای جامعه ی خودش با همه تفاوت هایش اجرا کند و نسخه بپیچد. این اتفاق توی سینما خیلی قشنگ می افتد! فیلمساز ایرانی ایده های انسان غربی را از سینمای آن جا بر می دارد و مساله را می خواهد با عامل سینما برای جامعه ی ایران آداپته کند و خیلی جالب است که برای این کار خیلی هم تشویق می شود و اسم و رسم پیدا می کند!
-در هنرهای تجسمی ماجرا یک مقداری بی قاعده است! همه دارند آبستره کار می کنند. و آبستره کار کردن هم مثل شعر سپید گفتن است. اگه بخواهی اُرجینال اش را بسازی بسیار کار سختی است و اگر بخواهی اَدایش را در بیاوری بسیار کار آسونی. خُب! به هر حال این روزها آدمها می روند به این سمت و جواب هم می گیرند.
-منتقد های ما یا گالری دارهای ما یا تهیه کننده های ما یا داورهای جشنواره های ما و یا هیات های انتخاب جشنوراه ها، هیچ کدامشان انقدر نمی روند سرچ کنند، ببینند.، بخوانند، پیگیر شوند که بتوانند شناسایی کنند که این خالق یک اثر هنری تحت تاثیر چه کسی بوده و آیا اصلن تاثیر خوبی گرفته یا که گرفتار مساله ی کپی شده. 
-یکی از مشکلات عمده ی ما این است! در سینمای ما واقعن در بخش داورها و هیات های انتخاب تازه به دوران رسیدگی وجود دارد. یعنی خیلی مواقع می بینی که هرچه فیلم مغلق تر و کم گو تر است بیشتر مطرح می شود و فیلم هایی که خیلی ساده خواسته اند ایده و قصه ی خودشان را بگویند و موضوع را طرح و وتبئین کنند هیچ وقت مورد توجه قرار نمی گیرند.
-متاسفانه دغدغه ای برای مساله ای که طرح کردید وجود ندارد. مسائل بزرگتری وجود دارد که با وجود آنها کسی به این اهمیت نمی دهد. رو دربایستی هایی هم وجود دارد، که در این شرایط خیلی چیزها قربانی همین رودربایستی ها می شود. وقتی که همه دارند این کار (کپی و سرقت) را می کنند دیگر به قول معروف قبح ش ریخته است. حالا چیزی که کمترین ارزش را هم برای جامعه ندارد این است که بروی بگویی کسی از هنر من دزدی کرده.
- قاعده این است که هرکاری یک اصول اخلاقی و حرفه ای دارد. در جامعه ی هنری ما اصول حرفه ای رعایت می شود اما اصوال اخلاقی رعایت نمی شود! تهیه کننده ی ما دغدغه اش این است که از چه کاری می تواند پول بیشتری در بیاورد. گالری دار ما دغدغه ش این است که کدام کار را چقدر بفروشد که ازش سود بیشتری ببرد. وقتی که این اتفاق می افتد دیگر چیز دیگه ای مهم نیست. و حتی اگر هنر فِیک و تقلبی هم باشد مهم نیست!
- به شدت بحران ایجاد شده. بحران هست. نمی شود گفت که نیست. مشکل ما بحث "اندیشه" است. حافظ از سعدی و خواجو گرفته و مال خودش کرده و نوش جانش. نوش جانش که این بیت ضعیف سعدی را گرفته و چه کرده! مساله این جاست که آماده خوری و کپی کاری بیشترین ضربه را دارد به ما می زند. بیشتر از این که درحیطه ی فرم به ما ضربه بزنه در زمینه ی اندیشه به ما ضربه می زند.
- هنرمند ما نمی رود توی اجتماع. هنرمند ما اگر خیلی خوب باشد می شود مترجم دغدغه های خارجی ها یا حتی داخلی ها...
-به نظر من بزرگترین آسیبی که هنر فیک یا کپی کاری می زند این است که هنر را از اندیشه خالی می کند. از محتوا تهی می کند.
-من مقداری که بیشتر جستجو کردم دیدم واقعیتی وجود دارد و ان این که جامعه ی غربی از ایران یا کشورهای غیرِ غربی هنر خوب نمی خواهد. هنر جنجالی می خواهد. هنری می خواهد که مخاطب اش آن را ندیده باشد. برای همین است که ناخودآکاه سوژه هایی که نگاه تند انتقادی دارند آن طرف مطرح می شوند. خب! این هم یک جور هنر فیک است!
-یکی از فیلمساهای معروف به من می گفت که رئیس یکی از فستیوال های معروف به او می گفت یکی از همکارهای شما آمده و پرسیده که: "امسال آن جا (در فستیوال سینمایی)چی مُده!؟ چه سوژه ای جواب می ده؟!" این هم یک جور کپی کاری است! این یک هنر فیک است وقتی برای بردن جایزه از جشنواره ای ساخته می شود.
-من فکر می کنم با شرایطی که وجود دارد و چیزهایی که از نسل جدید می بینیم چشم اندازی خوب و امیدوار کننده ای وجود ندارد برای حل مساله... تنها راهکاری که ما داریم این است که به قول قدیمی ها مالمان را سفت بچسبیم و همسایه را دزد نکنیم!
-مساله ی کپی رایت در ایران خیلی بحث گسترده ای است. ما تا اقتصادِ هنرمان درست نشود بحث کپی رایت هیچ مفهومی ندارد. من می خواستم مستندی بسازم برای "امام موسی صدر". بزرگترین مشکلم مشکل آرشیو بود. هیچ متولی این جا وجود ندارد. من نه استقلال مالی دارم که بتوانم بروم ازتلویزیون لبنان آرشیو بخرم و این جا هم کسایی هستند که آرشیو دارند اما در اختیار نمی گذارند. در نهایت من مجبورم که برم و دی وی دی فیلم هایی که این ور و آن ور دنیا ساخته شده اند را بر دارم و تبدیلشان کنم و از تصاویر شان استفاده کنم. تلویزیون که آرشیوش از گاو صندوق بانک مرکزی محافظت شده تر است و به هیچ عنوان راه نفوذی نیست! خب! راهی نداریم جز این که بدزیدم رَسمن. یا باید تعطیل کنیم یا باید به دزدیدنمان ادامه بدهیم. نبودن کپی رایت این جا به نفع ماست وگرنه هیچ کاری نمی تونیم بکنیم.




منبع: وبلاگ سلوک - http://solook.blog.ir/

  • امیرپژمان حبیبیان

آغاز مشکل

سه شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۳۱ ق.ظ
این متن چهار سال پیش نوشته شده است. به نظرم تاریخش و این که در واکنش به چه کسی نوشته شده مهم نیست. شما هر روز با ده‌ها مورد مواجه می‌شوید که با چنین طرز فکری، سعی می‌کنند با معیار قرار دادن غرب، داشته‌هایمان را به خاطر انطباق داشتن یا نداشتن با اصول غربی، می‌ستایند و یا تخطئه می‌کنند.

«رئیس جمهوری فرانسه افاضه کرده‌اند: اسلام با دموکراسی سازگار است.
 مشکل از زمانی شروع شد که غرب معیار سنجش همه چیز قرار گرفت. جنس خارجی، فکر خارجی، علوم انسانی خارجی، انسان خارجی همه در ضمیر ناخودآگاه ما اصیل و با ارزش قلمداد شد و روز به روز خودمان و داشته‌هایمان در نظرمان بی ارزش‌تر شد. مادی‌گرایی و اصالت لذت جایش را در ذهنمان باز کرد و استاد دانشگاهمان یا فیلمبردار برجسته‌ی سینمایمان رانندگی تاکسی در غرب را به زیستن هرچند سخت در کشورش ترجیح داد.
 در مورد جمله‌ی آقای اولاند هم باید گفت که اگر قرار بر سازگاری هم باشد دموکراسی باید سازگاریش با اسلام را ثابت کند. دموکراسی یک نظریه‌ی سیاسی است و اسلام دینی آسمانی. کلا من این اصالت دموکراسی به روایت غربی را درک نمی‌کنم. نظریه‌ای که با افراط در اصول خودش امروز به دوری باطل افتاده است. عوام تعیین کننده‌ی دولت اند و دولت هم برای انتخاب مجدد به سلیقه‌ی عوام رفتار می‌کند. و این چرخه هر دور که می‌زند دوز حماقتش افزایش پیدا می‌کند.

پانوشت: واضح است که منظور از خارج اروپا و آمریکای شمالی است.»

  • امیرپژمان حبیبیان

یادآوری بیست و پنجم- چرا دانشگاه نرفتم؟

شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۰۲ ق.ظ


چرا دانشگاه نرفتم؟
 
فکر نمی‌کنم امروز  دیگه کسی در  معرض پاسخ دادن به این سؤال قرار بگیره، چون تقریبا همه‌ی جوان‌ها دانشگاه رفته‌اند و حدقل یک لیسانس را دارند. اما من بارها به این سؤل پاسخ داده‌ام. البته روال کار همیشه به این صورت بوده که:
سؤال کننده: شما کجا خوندی؟
من: چی را کجا خوندم؟
ـ سینما را کجا خوندی؟
ـ سینما نخوندم.
ـ پس چی خوندی؟
ـ هیچی نخوندم.
ـ یعنی دانشگاه نرفتی؟
ـ نه
ـ چرا؟
این‌جا چالش اول شروع میشه. باید به طرف اثبات کنم  من از دانشگاه رفتن عاجز نبودم اما انتخاب کردم  که نرم. ولی اگر با این الفاظ بخوام بگم ، توجیه‌گرانه و ضعیف به نظر میرسه. پس از این در وارد می‌شم که:
 
ـ  من تا حالا اصلا توی کنکور شرکت نکردم.
ـ  چه جالب، چرا؟
 
با خروج کلمه‌ی چرا از دهان  مصاحب محترم، چالش دوم کلید می‌خوره. اینجا باید دلایلم را جوری بیان کنم که  دروغ نباشن، قانع‌کننده باشن و   به تریج قبای علم‌اندوزان و دانش‌اموختگان هم بر نخوره، چون طرف مقابل خودش جزو این دسته حساب میشه.(یک خاطره‌ی قدیمی:  در  یاهو مسنجر با  کسی چت می‌کردم که در دانشگاه آزاد یک شهرستان پزشکی می‌خواند.  گفتم در تمام زندگیم هیچ‌وقت  نخواستم دکتر بشم. طرف نوشت: حالا اگه می‌خواستی عرضه‌اش را داشتی؟ بعد دیگه جواب نداد و تمام تلاش‌های من هم برای توضیح بی‌نتیجه ماند.) با  در نظر گرفتن همه‌ی این جوانب ، پاسخ بعدی من این است:
 
ـ توی سینما دانشگاه  رفتن خیلی تعیین کننده نیست، فقط توقع‌ها را میبره بالا. باید از صفر شروع کنی، زمین جارو کنی، رخت بشوری، حمالی کنی تا کم‌کم بتونی رشد کنی.
 
 اینجا مطمئنم که طرف داره توی ذهنش همین‌طور پشت سر هم مثال نقض ردیف می‌کنه و به کارگردان‌هایی فکر می‌کنه که از همون اول پشت دوربین ایستادند و فیلم ساختند . اینجا برای منحرف کردن ذهنش و تغییر جنس نگاهش از  داداش ایستگاه مار و نگیر به دمت گرم چه آدم حسابی‌ای هستی تو، اون خاطره‌ی معروفم را هم چاشنی استدلال می‌کنم:
 
ـ توی پادگان آموزشی  یه روز اومدن گفتن حبیبیان کیه؟ گفتم منم. گفتن سرگرد کارت داره. تا اون روز توی گروهان با بالاتر از  گروهبان وظیفه صحبت نکرده‌بودم. البته بهتره بگم  بالاتر از گروهبان وظیفه به شکل خصوصی  بهم فحش نداده‌بود. حالا سرگرد؟غیر قابل هضم بود. ترسان و  لرزان بدو بدو  از پیست رژه خودم را به محوطه‌ی گروهان رساندم و دیدم سرگرد روی سکو ایستاده و میگه: همه‌اش تقصیر این حبیبیانه. این فلان فلان شده کجاست؟ چون کشتی بی‌لنگر در حال کژ و مژ شدن شدید، جلو رفتم  وگفتم : من حبیبیانم. به کپه‌ی بزرگ آشغالی که وسط گروهان تلنبار شده‌بود اشاره کرد و گفت: مردیکه خجالت نمیکشی این آشغالا رو ریختی اینجا؟ گفتم : نه به خدا یعنی من نریختم. گفت: غلط کردی پس این چیه؟ یکی از سرباز قدیمی‌ها جعبه‌ای را نشان داد که  رویش بزرگ نوشته بود: برسد به دست سرباز وظیفه سید امیرپژمان حبیبیان جمعی گردان امام علی ع گروهان دو  و به  وضوح روی کپه‌ی آشغال خودنمایی می‌کرد.گفتم این جعبه را من انداخته بودم توی سطل آشغال گروهان، اینجا چیکار می‌کنه؟ سرگرد گفت: از خودت بپرس. خلاصه تنبیه من این شد که با بیل آشغال‌ها را بریزم توی فرغون و ببرم توی آشغالدونی پادگان که کلی با گروهان ما فاصله داشت، خالی کنم. اولین سری را که می‌بردم به علت کمی تجربه و  سنگینی بار و دست‌فرمون بد، وسط راه فرغون برگشت. حالم بد شد و  شروع کردم فحش دادن. برگشتم و بیل را از محوطه‌ی گروهان آوردم و مشغول جمع کردن آشغال‌ها شدم. خاک بر سرت کنن عوضی، حقته، لیاقتت همینه، اگه آدم بودی الان این وضعت نبود و ... یه دفعه یکی زد به شونه‌ام و گفت : آقا چی شده؟ گفتم: هیچی. گفت: به کی داری فحش میدی؟ گفتم: فحش، من؟ گفت: حداقل توی دلت فحش بده ، داد نزن. حالا به کی فحش میدی؟ گفتم: به خودم ، اگر رفته‌بودم دانشگاه الان وضعم این نبود. گفت: ببین اینا همه‌اش تصور خودته، همه‌چیز نسبیه، اگر تو سرباز صفری و با آشغال جمع کردن بهت برمیخوره وقتی لیسانس و فوق لیسانس باشی، بهت بگن تو همینقدر بهت برمیخوره. خودتو اذیت نکن. این حرف خیلی عجیب در  روح من نشست و آرومم کرد. بعدها وقتی بین دو راهی نشستن و برای کنکور خوندن یا ورود به سینمای حرفه‌ای  ایستادم، کار کردن از صفر را انتخاب کردم، چون دانشگاه نرفته هیچ‌کس را قبول نداشتم، حالا اگر فوق لیسانس می‌گرفتم دیگه به کمتر از کارگردانی یه پروژه‌ی بزرگ رضایت نمی‌دادم.
 
طرف مقابل اینجا میگه: راست می‌گی، از این زاویه نگاه نکرده‌بودم و ماجرا تموم میشه. اما اگر عقیده‌ی خودم را بخواین ، تمام این‌ها توجیهه. قرار بود من این‌طوری زندگی کنم و به جای دانشگاه رفتن در میدان توپخانه‌ی شهرک سینمایی بنشینم و به عشق این که روزی کارگردان بزرگ فیلم‌های سینمایی خواهم شد، با افتخار  لباس سیاهی‌لشکرهای سریال ولایت عشق را بشورم و مسیر زندگی‌ام و کارم در آینده اینقدر پر پیچ و خم بشه تا به این نتیجه برسم که سینما هیچ چیز نیست، جز بازی‌ای که اینقدر سرگرمش می‌شیم که اصل زندگی را فراموش می‌کنیم. 
 
 


  • امیرپژمان حبیبیان

یک گفت‌وگوی قدیمی

شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۰۲ ب.ظ



توضیح : این گفت‌وگو در شهریورماه ۱۳۹۵ انجام شده است. فیلم هشت بهانه‌ی کوچک برای یادآوری در سی و هشتمین سالگرد ربوده شدن امام موسی صدر (نهم شهریور ۱۳۹۵) از شبکه‌ی اول سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. 

به گزارش روابط عمومی موسسه امام موسی صدر، مستند اپیزودیک «هشت بهانه کوچک برای یادآوری» به کارگردانی محمد سمیع‌پور سال گذشته با موضوع شناخت امام موسی صدر ساخته شده است. این فیلم که محصول سازمان هنری رسانه‌ای اوج و خانه مستند انقلاب اسلامی است، در سی و هشتمین سالگرد ربوده شدن امام موسی صدر از شبکه‌ اول سیما پخش شد.

به مناسبت پخش تلویزیونی این مستند با امیرپژمان حبیبیان، تهیه کننده، محمد سمیع‌پور، کارگردان و مهدی شاکری، مشاور فیلم گفت‌وگو کرده‌ایم که متن آن را در ادامه می‌خوانید.

امیر پژمان حبیبیان در این گفت‌وگو در پاسخ به سوالی درباره ایده اولیه برای ساخت این مستند گفت: «مرداد سال ۱۳۹۴ بود که فکر ساخت مستندی درباره مسئله ربودن امام موسی صدر به ذهنمان رسید تا برای نهم شهریور، سالروز ربودن امام موسی صدر پخش شود. محمد سمیع‌پور پیشنهاد ساخت این فیلم را برای پخش در صدا و سیما و یا در نهایت سایت‌های اینترنتی به من ارائه کرد.» 

وی در ادامه گفت: «موضوع ساخت فیلم را با خانم حورا صدر، مدیر مؤسسه امام موسی صدر مطرح کردیم و بلافاصله جلسات هماهنگی و پیش‌تولید شروع شد، اما پس از چند جلسه متوجه شدیم که ساختن فیلمی درباره مسئله ربودن و پیگیری پرونده بسیار سخت است، چرا که زمان و امکانات لازم را برای ساخت نداشتیم. بنابراین به این نتیجه رسیدیم که فیلمی با موضوع شناساندن هر چه بهتر شخصیت امام موسی صدر به کسانی که ایشان را نمی‌شناسند، ساخته شود. بر این اساس نسخه‌ای آماده کردیم اما روند آماده‌سازی آن طول کشید و چندان هم مورد قبول واقع نشد. پس از مدتی وقفه و در ادامه مهدی شاکری برای مشاوره به تیم ما پیوست و با نگاهی جدید ساخت نسخه دیگری را آغاز کردیم.» 

تهیه کننده «هشت بهانه کوچک برای یادآوری» ساختار این مستند را اپیزودیک خواند و گفت: «مبنای کار ما مواد آرشیوی به جا مانده از زمان حضور امام موسی صدر در لبنان بود. بر این اساس چند تصویر و فیلم و فایل صوتی را انتخاب کردیم و کار پس از مشورت‌های بسیار عوامل سازنده به هشت اپیزود تقسیم شد و هر اپیزود با یک تصویر، فیلم یا فایل صوتی داستانی از زندگی امام موسی صدر را برای مخاطبان روایت می‌کرد. در نهایت نسخه اولیه را یکی از دوستان به خانه مستند انقلاب اسلامی نشان داد و این مرکز نیز برای در اختیار گرفتن این نسخه اشتیاق نشان داد.»

وی درباره مشکلات و موانع موجود بر سر راه ساخت این فیلم عنوان کرد: «یکی از بزرگترین مشکلات ما برای ساخت این فیلم نبودن اسناد آرشیوی کامل از امام صدر در ایران بود. علیرغم تمام تلاش‌های مؤسسه برای گردآوری اسناد، متاسفانه عکس‌های با کیفیت زیادی از امام وجود ندارد. در لبنان هم دسترسی به منابع و اسناد آرشیوی درباره امام صدر سخت است. مؤسسات دیگری هم در ایران هستند که اسناد و منابعی از امام در اختیار دارند، اما آنها را در اختیار مستندسازان قرار نمی‌دهند.»

می‌خواستیم به مردم و مسئولان روش‌های فکری و عملی امام صدر را یادآوری کنیم


وی درباره هدف ساخت این مستند عنوان کرد: «پرداختن به سیره امام موسی صدر و پیگیری قضیه ربایش ایشان، از ضروری‌ترین مسائل در شرایط فعلی است. پایه مقاومت اسلامی که امروز نتایج درخشان آن را در مقابله با اسرائیل و جبهه استکبار در منطقه مشاهده می‌کنیم، به همت امام موسی صدر بنا گذاشته شد. همچنین شیوه‌ای که ایشان، شیعیان مظلوم لبنان را از حضیض به اوج رسانید از نمونه‌های درخشان مدیریت جهادی است و تحلیل این روش‌ها و پیاده‌سازی آنها در جامعه می‌تواند بسیاری از مشکلات امروز ما را حل کند. در واقع تیم سازنده این فیلم در حال یادآوری این نکته به مردم و مسئولان است که باید از روش‌های فکری و عملی امام صدر آموخت.»

حبیبیان در بخش دیگری از این گفت‌وگو به ارسال نسخه‌هایی از این فیلم به جشنواره‌های مختلف سینمایی اشاره کرد و گفت: «فیلم را به جشنواره سینما حقیقت ارائه کردیم که مورد قبول جشنواره قرار نگرفت. دلیل آن هم به ما اعلام نشد. البته با توجه به کیفیت فیلمهایی که مورد قبول واقع شدند فکر میکنم که دلایل فنی و هنری برای این عدم پذیرش در کار نبوده است. در نهایت فیلم به جشنواره عمار فرستاد شد که مورد پذیرش قرار گرفت و در بخش «مستند: بیداری اسلامی» نیز کاندید جایزه شد.»

وی افزود: «به طور کلی هر فیلمی برای دیده شدن ساخته می‌شود. مهم‌ترین هدف ما از ساخت این فیلم نیز معرفی هرچه بهتر و بیشتر شخصیت امام به مردم بود. برای ما فرقی نمی‌کرد که فیلم در کجا نمایش داده می‌شود، هر چند که جشنواره عمار برای پخش فیلم هیچ شرط و شروطی را نگذاشت و فیلم بدون هیچ حذفیاتی در این جشنواره شرکت کرد.»

حبیبیان بازخورد تماشاگران جشنواره عمار از این فیلم را مثبت ارزیابی کرد و گفت: «نمایش فیلم در جشنواره با استقبال مواجه شد، اما برای من قابل پیش‌بینی بود که به دلیل شرکت در جشنواره عمار، فیلم مورد انتقاد منتقدان قرار بگیرد. این دوستان بدون آنکه فیلم را ببینند لب به انتقاد از آن گشودند. امیدواریم خود آن را فارغ از این مسائل نقد و بررسی کنند. علاقمندم که در صورت رضایت «خانه‌ مستند انقلاب اسلامی» فیلم هشت بهانه در شبکه‌ اکران مردمی جشنواره‌ عمار هم نمایش داده شود تا تعداد بیشتری از مخاطبان با زندگی امام موسی صدر آشنا شوند.»

نیت ما شکستن سکوت رسانه‌ای درباره امام صدر بود


محمد سمیع‌پور، کارگردان «هشت بهانه کوچک برای یادآوری» نیز در این گفت‌وگو درباره چرایی پرداختن به زندگی امام موسی صدر گفت: «متاسفانه امام موسی صدر هیچگاه اولویت سیاستمدران و فرهنگیان نبوده است. بر این اساس نیت اصلی ما از ساخت فیلم این بود که سکوت رسانه‌‌ای که در سینما و تلویزیون نسبت به امام موسی صدر وجود دارد، شکسته شود.»

وی افزود: «نیت اصلی بحث پیگیری بود، اما پس از چند جلسه پژوهش و تولید به این نتیجه رسیدیم که این مسئله به حدی حاشیه‌ساز است و حرف‌های غیر مستدل در آن روایت می‌شود که ما تصمیم گرفتیم یا ورود نکنیم یا وقتی ورود می‌کنیم بتوانیم تمامی این شبهات را پاسخ بدهیم. البته دسترسی‌ ما به دیپلمات‌های ایرانی درگیر در پرونده امام نیز محدود بود. بنابراین تصمیم گرفتیم در این حوزه که اهمیتش زیاد است ورود نکنیم و شبهه‌ای بر مشکلات و شبهات موجود اضافه نکنیم. به هر حال پروژه پیگیری نیز تاکنون به نتیجه نرسیده و در دولت‌های مختلف این پرونده ناکام و ناتمام مانده است. البته اگر بتوانیم با این مستندی که ساختیم شخصیت امام را به درستی معرفی کنیم ناخودآگاه این مساله به ذهن مخاطب خطور می‌کند که پس ایشان در حال حاضر کجا هستند و چه می‌کنند؟ بنابراین خواه ناخواه مساله پیگیری نیز مطرح می‌شود.»

سمیع‌پور در بخش دیگری از این گفت‌وگو درباره موضوع فیلم عنوان کرد: «تصمیم گرفتیم که بحث مقاومت را در مستندی که می‌سازیم مطرح کنیم. موضوع مقاومت در فعالیت‌های امام در کشور ما نادیده گرفته می شود. شاید یکی از دلایل این باشد که عموم مردم بیشتر بر این باورند که مقاومت با حزب‌الله لبنان شکل گرفت، در صورتی که این جنبش «امل» بود که ابتدا رفتارهای سیاسی و نظامی خود را عیان کرد و به مبارزه با اسرائیل پرداخت.»
وی در ادامه گفت: «برای ما مهم این بود که فیلم دیده شود، چرا که نسل جوان دهه ۶۰ و ۷۰ ایرانی آن طور که باید و شاید امام صدر را نمی‌شناسند. شخصیت ایشان این پتانسیل را دارد که افراد مختلف از مذاهب، ادیان و دیدگاه‌های گوناگون را جذب کند. یعنی اگر ما بتوانیم امام صدر را آنگونه که بود نشان دهیم، این مساله می‌تواند برای کشور ما وحدت آفرین باشد.» 

سمیع‌پور با اشاره به این که افرادی که در ساخت این فیلم حضور داشتند همه از علاقه‌مندان امام موسی صدر و آشنا با اندیشه او بودند، گفت: «هدف ما تحلیل مدیاها و بهانه‌هایی بود که در هر اپیزود مطرح شده‌اند. طبیعی بود که برای برخی مصاحبه‌ها سراغ کسانی برویم که به عنوان مدرس و صدرپژوه معروف بوده و در مؤسسه امام موسی صدر تدریس کرده‌اند یا اندیشه او آشنا هستند. همچنین از آرشیو اطلاعاتی مؤسسه هم بهره‌های فراوانی بردیم.»
وی همچنین عنوان کرد: «امام موسی صدر کسی است که شیعه را در لبنان از مزدوری جناح‌های چپ و راست خارج کرده و به یک کنشگر فعال تبدیل کرد. اگر امروز برکتی از مقاومت هست ریشه‌هایش به امام بازمی‌گردد. بنابراین امام شیعه را در لبنان از فرش به عرش آورد. متاسفانه با تمام اهمیت منظومه فکری امام موسی صدر به شخصیت او برای تبلیغ و ترویج چندان توجهی نمی‌شود. درست نیست که امام صدر به صورت سیاسی برخورد کنیم. امام را نباید جناحی در نظر گرفت و جناحی معرفی کرد. امام محدود به هیچ صنف و مذهبی نیست و با شخصیتی که دارد مورد قبول همه است.»

محتوای این فیلم یادآور تصویر امام موسی صدر به عنوان «امام مقاومت» است


بخش دیگری از این گفت‌وگو به صحبت‌های مهدی شاکری، مشاور پروژه ساخت «هشت بهانه کوچک برای یادآوری» اختصاص داشت. وی درباره حضورش در این کار گفت: «پس از آنکه نسخه‌اولیه‌ای از فیلم آماده شد، من به گروه تولید پیوستم. نسخه اولیه به دلیل عجله در آماده‌سازی نسخه‌ی قابل پخش و مناسبی نبود. پس از جلسات بسیار به این نتیجه رسیدیم که در محتوا بحث مقاومت را داشته باشیم و فرم کار نیز به صورت اپیزودیک باشد. به نظر من کار در نهایت به نسبت فیلم‌هایی که متن محور یا تصویرمحور هستند، خوب شده است. ایده اصلی اپیزودیک بودن هم از سعید اشیری بود.»

شاکری درباره هدف اصلی این فیلم توضیح داد: «محتوای این فیلم یادآوری تصویر امام موسی صدر به عنوان «امام مقاومت» است. تصویری که اکنون رو به فراموشی رفته است. اگر محدودیت‌ها نبود و امکان رفتن به لبنان برای دوستان فراهم می‌شد، شاید فیلم خروجی دیگری داشت. یادم هست که در جلسات تیم سازنده به این نتیجه رسیدیم که اگر محور را تصویر متفاوت و فراموش شده‌ای از امام بگذاریم، اولویت مطرح کردن ایشان در مقام امام مقاومت است.»

وی در ادامه گفت: «تک تک زوایای زندگی اجتماعی امام موسی صدر قابلیت فیلم شدن دارد. همین مسئله اعتصاب غذای امام در مسجد الصفا و فاصله ۵ روزه آن تا انفجار عین النبیه، تصویر کاملی از ایشان را هم به عنوان مرد صلح و جنگ نشان می‌دهد و هم کاملا دراماتیک است، بنابراین می‌توان آن را به داستان یک فیلم تبدیل کرد. ماجرا به این شرح است که امام چند روز اعتصاب کرده، روزه گرفته و می‌گوید که جنگ راه حل بحران لبنان نیست. ۵ روز بعد متوجه می‌شویم که ایشان رهبر یک سازمان نظامی مخفی (همان جنبش امل) است که با یک انفجار سهوی لو می‌رود و مجبور می‌شوند هویت آن را علنی کنند.» 

شاکری در پایان پیشنهاد داد: «امروزه شاید رسانه‌های مختلفی در قالب فیلم، عکس و... بخواهند کاری درباره امام انجام دهند. بنابراین مؤسسه امام صدر در تهران می‌تواند یک بانک فیلم، عکس، صوت و مولتی مدیا تهیه کند و در اختیار فیلمسازان، رسانه‌ها و پژوهشگران قرار دهند.»

  • امیرپژمان حبیبیان

نقد و اخلاق

پنجشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۷، ۰۶:۳۶ ب.ظ

                   



به نام خدا


آقای «امید نجوان» در دو یادداشت و مابین آنها در جلسه ی نمایش فیلم «نادره کار» ادعا کرده اند صحنه های مربوط به مرحوم «دکتر سید محمد دبیرسیاقی» در این فیلم با دوربین مخفی ثبت شده اند و با این ادعا کارگردان فیلم را به نقض اصول اخلاقی سینمای مستند متهم کرده اند. من به عنوان مجری طرح فیلم نادره کار که در تمام لحظه های ساخت فیلم حضور داشته ام لازم می دانم نکاتی را جهت اطلاع آقای نجوان و مخاطبان یادداشتها و صحبتهای ایشان عرض کنم.

اولین نکته ای که باعث تعجبم شد این بود که ایشان بدون اطلاع از نحوه ی تصویربرداری و شرایط آن نبریده دوخته اند و این شایسته ی منتقدی که مطالبش در معتبرترین مجله ی سینمایی کشور چاپ میشود، نیست. به نظرم کار درست این بود که ایشان با عوامل فیلم گپی می زدند و گمانه زنی هایشان را با حرفهای آنها تطبیق میدادند و و صحت و سقم گمانشان را می سنجیدند و بعد قضاوت می کردند. متأسفانه تا آنجا که من اطلاع دارم این کار را نکرده اند. پس من اینجا مجبورم اندکی در مورد نحوه و شرایط ساخت فیلم نادره کار توضیح دهم.


آقای «منوچهر مشیری» در اسفند سال هزار و سیصد و نود و چهار به همراه آقایان «سیدرضا یکرنگیان» ناشر کتابهای دکتر دبیرسیاقی و «علی لقمانی» و «علیرضا تحویلداری» که در آن زمان قرار بود تصویربردار و تدوینگر فیلم باشند به قزوین سفر کردند و موافقت دکتر دبیرسیاقی را برای ساخت فیلم جلب کردند. به درخواست دکتر دبیرسیاقی قرار شد ساخت فیلم به بهار سال بعد موکول شود. در آن جلسه تصاویر نابی توسط آقای لقمانی از دکتر ثبت و در فیلم هم استفاده شد. 
بعد از گذشت دو تا سه ماه از سال هزار و سیصد و نود و پنج، ما به این نتیجه رسیدیم به علت شرایط جسمی دکتر دبیرسیاقی باید جلسات تصویربرداری را محدود کنیم و قرار شد برای رعایت حال ایشان فقط در جلسات چهارشنبه ها که با حضور گروهی از اهالی ادب و فرهنگ قزوین در منزل ایشان برگزار میشد حاضر شویم و به تصویربرداری از همان جلسات قناعت کنیم. این نکته توسط آقای محمدعلی حضرتیها که چون فرزندی دلسوز و معتمد تا آخرین لحظه ی عمر در کنار ایشان بودند، به آقای دکتر منتقل شد. برای به هم نریختن نظم جلسات که مورد تأکید دکتر دبیرسیاقی بود، کارگردان با تصویربردار هماهنگ کرد که حتی المقدور تصویربرداری در سکوت و بدون هیچ حرکت اضافه انجام شود.


وقتی صحبت از دوربین مخفی میشود اولین نکته ای که به ذهن متبادر میشود استفاده از دوربین‌های کوچکی چون GOPRO یا موبایل است. جهت اطلاع آقای نجوان دوربین استفاده شده در فیلم نادره کار Sony X70 است، دوربینی در اندازه ی متوسط که به هیچ عنوان امکان مخفی کردن آن در یک جلسه ی عمومی وجود ندارد. تا جایی که من یادم است قدرت بینایی دکتر دبیرسیاقی هم مناسب بود و امکان این که با استفاده از ضعف بینایی دوربین را وارد جلسه کرده باشیم وجود ندارد. در پلانهایی از فیلم دکتر مستقیم به دوربین نگاه می کنند. ایشان مقید بود که خودش از میهمانها پذیرایی کند و این نکته بر توانایی جسمی ایشان صحه میگذارد. یعنی ایشان خودش به تصویربردار ما آقای وحید گلریز با دوربین در دستش یا فرهاد نجفی فرد صدابردار با میکروفن و تفنگی اش چای تعارف می کرد.


جمله ای در سکانس اول فیلم توسط آقای حضرتیها خطاب به تصویربردار گفته میشود که باعث سوء تفاهم آقای نجوان شده است. در این صحنه تصویربردار و صدابردار در وسط خیابان ایستاده اند وخیلی آشکار کارشان را انجام میدهند. آقای مشیری زنگ در را می زنند و دکتر دبیرسیاقی بیرون می آید و به درخواست آقای مشیری برای تصویربرداری و ضبط صدا از جلسه پاسخ منفی می دهد. در آن صحنه آقای حضرتیها دیر رسیدند و دکتر دبیرسیاقی گروه ما را به جا نیاورد و به تصویربرداری اعتراض کرد. بعد از رسیدن ایشان ما وارد شدیم و بدون کمترین مشکل کارمان را انجام دادیم. آن گفتگوی مناقشه‌برانگیز «مگه قرار نبود مخفی باشه؟ از این مخفیتر نمیشه» هم جمله‌هایی بود که بین آقای حضرتیها و تصویربردار رد و بدل شد و منظور این بود که برای رعایت حساسیت‌های آقای دکتر ما باید صبر می‌کردیم تا ایشان برسند. آقای مشیری هم برای این که نشانی از سختی‌ها و پیچیدگی‌های  ساخت فیلم مستند درباره ی شخصیت‌های بزرگ ادبی و فرهنگی در فیلم  موجود باشد، این گفتگو  را در فیلم باقی گذاشت، در حالی که به سادگی در مرحله‌ی تدوین قابل حذف بود.

 

توضیح نکته ای در اینجا ضروری است. به طور کلی ساخت فیلم پرتره از هر شخصیتی، به علت ورود در جزییات زندگی افراد و همچنین وقت گیر بودن و به هم ریختن نظم زندگی و ورود یک عامل خارجی به محیط خصوصی فرد کار دشواری است. این مانع‌ها در ساخت پرتره ی مفاخر و بزرگان تشدید می شوند. وقت آنها حساب و کتاب دارد و در غالب موارد سبک زندگیشان از نظم خاصی پیروی می کند که گاهی به وسواس نزدیک می شود. بیشترشان علاقه ای به مطرح شدن ندارند. اگر کهنسالی و تبعاتش چون بیماری و کم حوصلگی هم به این عوامل اضافه شود، مساله خیلی بغرنج می شود. کار کردن با این بزرگان نیاز به تجربه ی فراوان و صبر و تحمل و سعه ی صدر فراوان‌تر دارد. آقای مشیری تا به حال بیست و یک فیلم مستند پرتره درباره‌ی هجده نفر از بزرگان علم و فرهنگ ایران ساخته است و در روند ساخت فیلم و پس از آن با خودشان و خانواده شان رابطه ی بسیار خوبی ایجاد کرده است. در این فیلم شاهد بودم که بسیاری از گره ها از طریق اعتمادی که در فیلم‌های قبلی توسط ایشان ایجاد شده بود گشوده می شدند. آقای دکتر دبیرسیاقی هم از این قاعده مستثنی نبودند. علی‌رغم موافقتشان با ساخت فیلم، تصویربرداری از ایشان سخت و مستلزم رعایت زیر و زبرهای بسیاری بود.

 

این فیلم ارزشی فراتر از یک مستند صرف دارد. آقای مشیری با عزم و تلاشی مثال زدنی تصاویری ناب از آخرین ماه های زندگی دکتر دبیرسیاقی را ثبت کرد. تصاویری که در لایه های پنهانشان مبارزه ی یک ذهن زیبا و قدرتمند و مغرور با بیماری به شکلی عزتمند مصور شده و در نهایت سندی ماندگار از این فخر فرهنگ و ادب ایران به جا مانده است. اتفاقی که متاسفانه برای اکثر بزرگان ما نیفتاده است و نسل های آینده هرگز تصویر و صدای آنها را نمی بینند و نمی شنوند. 

کاش آقای نجوان ذیل تیتر اخلاق و سینما اخلاق نقد را نقض نمی کرد و با اندکی تلاش و پیدا کردن چند شماره تلفن از عوامل فیلم یادداشتی مستند می نوشت یا اصلا نمی نوشت. باید یاد بگیریم که هر ایده ی خامی را که به ذهنمان رسید، بدون تحقیق فریاد نزنیم.

 

پانوشت: این فیلم توسط مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به شکل اینترنتی عرضه شده است.

برای تماشای فیلم روی این لینک کلیک کنید.


امیرپژمان حبیبیان
مجری طرح فیلم نادره کار

پانوشت:  این مطلب در شماره ی ۵۵۰ مجله ی فیلم به تاریخ آذر ۱۳۹۷ منتشر شده است.


  • امیرپژمان حبیبیان

سه شعر کوتاه از زمانی نزدیکتر از عهد بوق

چهارشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۱:۴۸ ق.ظ


یک:
تهی می‌شوی
از خودت
و باد در رخوت فضاهای خالی
رویاهایت را با خود می‌برد...

دو:
تمام عمر
به انتظار پایان زمان جهان می‌نشینی
و عاقبت درمی‌یابی
وقتی تو بمیری
جهان
از نو متولد می‌شود...

سه:
رویاهایم
مرا به آسمان نبرد
اسیرم کرد
و عاقبت
در دهان گشاده‌ی زمین
محوم کرد....

  • امیرپژمان حبیبیان

یادآوری بیستم- من و حافظ

پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۳۴ ب.ظ
 
 
 

 

تا دوم راهنمایی شیراز زندگی می‌کردیم و وقتی مهمان می‌آمد یکی از جاهایی که برای گشت و گذار می‌رفتیم حافظیه بود.بعدها مثل همه نامی از حافظ شنیده بودم و چندین بار هم تلاش کرده بودم که بخوانم، اما سخت بود و نمی‌توانستم.اولین بار که تحریک شدم دیوان حافظ را بخرم و با هر بدبختی که هست بخوانم، سوم راهنمایی بود. پشت جلد یکی از شماره‌های مجله‌ی رشد، این بیت خوشنویسی شده بود:

 

عاشق شو ارنه روزی کار جهان سر آید

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

 

این بیت چنان در میان جان من نشست که با اولین پولی که دستم آمد، رفتم انقلاب و دیوان حافظ را خریدم. بعد از مدتی متوجه شدم که بعضی غزل‌هایی که در این دیوان هست را دیگران به شکل دیگری می‌خوانند، تحقیق کردم و دیدم که تصحیح‌های مختلفی از دیوان حافظ هست که بعضی معتبر و بعضی معتبرتر و بقیه نامعتبرند و اینی که من خریده‌ام،  از دسته‌ی سوم است. بالاخره رفتم و گشتم و حافظ به تصحیح غنی و قزوینی را خریدم و سال‌ها در بدترین و بهترین شرایط مونسم و در اکثر سفرها همسفرم شد.

سال‌ها بعد ، قرار شد مستندی درباره‌ی یکی از مفاخر بسازم و انتخاب به عهده‌ی خودم گذاشته شد، اول نیما را انتخاب کردم، ولی جذبه‌ی حافظ آن‌قدر بود که نتوانستم مقاومت کنم و از ساخت فیلم نیما انصراف دادم و حافظ را انتخاب کردم. این سکانس آغاز آن فیلم است.

حافظ برای من بیش از یک شاعر بوده، حافظ بخشی از زندگی و سرنوشت من شده و دقیق‌تر که نگاه می‌کنم می‌بینم که او این نقش را در زندگی همه‌ی ایرانی‌های بعد از خودش ایفا کرده است.

 

  • امیرپژمان حبیبیان