سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلوک

در خلاف آمد عادت بطلب کام ...

سلام. اینجا سعی می‌کنم جدی و جذاب بنویسم.

نشانی کانال تلگرامم:

https://t.me/aphabibian

آخرین نظرات
  • ۲۱ تیر ۹۸، ۱۱:۵۲ - 00:00 :.
    :)
  • ۵ تیر ۹۸، ۲۳:۱۵ - محسن خطیبی فر
    دقیقاً.
نویسندگان

۱۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امیرپژمان حبیبیان» ثبت شده است

تغییر رییس بانک مرکزی و یک خاطره ‌

پنجشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۵۸ ب.ظ

این تغییر رییس بانک مرکزی که به احمقانه ترین شکل ممکن انجام شد و مرا یاد این ماجرا انداخت:
در پیش تولید یک فیلم سینمایی فیلمنامه ی کارگردان خیلی بد بود. پیشنهاد دادیم یک نویسنده ی درست و درمان بیاد کمک کنه.کارگردان گفت باشه و رفت و صبح آمد با یک فیلمنامه ی جدید و گفت این دیگه عالیه. خواندیم و دیدیم که از اولی بدتره. ‏این روند اینجوری ادامه پیدا کرد که نویسنده های نامدار را برای مذاکره می آوردیم و کارگردان باهاشون جوری حرف میزد و برخورد میکرد که خودشون منصرف بشن و فرداش با یک نسخه ی جدید می آمد که از نظر خودش بهترین بود و از نظر بقیه فرقی با قبلیها نداشت. تا بالاخره وقت گذشت و باید فیلمبرداری را شروع میکردیم تا به جشنواره برسیم و آقای کارگردان به هدفش رسید و نام خودش به عنوان فیلمنامه نویس ثبت شد. بماند که فیلم اصلا خوب نشد و هم کارگردان ضرر کرد و هم بقیه ی عوامل و تهیه کننده هم عاقبت با یک سود جزیی فیلم را واگذار کرد.
‏آقای روحانی باید حواسشان باشد که ملت را نادان فرض نکند. این حربه ی ادای تغییر را درآوردن به جای ‎#تغییرات_ملموس و واقعی قبلا امتحان شده و جواب نداده و به حکم عقل و خرد جمعی ‎#آزموده_را_آزمودن_خطاست. نتیجه ی ادامه ی این روند کشتن تنها امید مردم برای بهتر شدن اوضاع است. وقتی که در حاکمیت این اراده را نبینند به این نتیجه میرسند که لابد دولت و شخص رییس جمهور هم سودی در این نابه سامانی ها دارد و آن وقت خدا به همه ی ما رحم کند

  • امیرپژمان حبیبیان

اذان دریا

دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۰۵ ب.ظ
  • امیرپژمان حبیبیان

ورق زدن دفترهای قدیمی

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۵:۳۰ ب.ظ


ورق زدن دفترهای قدیمی... باعث میشه تو بین حسهای خوب و بد سرگردان بشی...گاهی هم خودی رو که در اونها وجود داره نمیشناسی و لازم به گفتن نیست که دشنامهایی هم بین خود الانت با خود اونوقتت رد و بدل میشه... گاهی هم فقط لبخند میزنی و میگی: یادش به خیر...چه روزگاری بود...

این یکی از تلاشهای منه برای خلق شعر در سال هفتاد و پنج.... فعالیتی که بعد کلا کنارش گذاشتم و به این نتیجه رسیدم که شعرهات باید در نوع زندگی کردنت خلق بشن... نه روی کاغذ...


کسی که تنها بود

تا سکوت تو را می خواند.

*

و مرا به استغنایی دور خوانده بودی.

*

آسمان چه باشکوه

تا انتها مرا رقم زده بود.

*

آه ای زیبایی

سکوت را به ویرانه ها ـ تو ـ هدیه کردی.

*

و اینک تا سکوت رستگاران

تا نهایت راه ـ با من ـ خواهی آمد.

*

شبی با باد سخن بگوی

تا سکوت زمزمه ات خواهد کرد.



سال ۱۳۷۵

  • امیرپژمان حبیبیان

به صورت خود خنج می‌زنیم

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۱۵ ب.ظ

این هجمه ی عجیب و غریبی  که در مورد پیام رسان های داخلی راه افتاده و به شدت ظن آدم  به برنامه ریزی شده بودنش را برمی انگیزد، نمیفهمم. این شائبه ی تحت نظر بودن دائمی و عدم امنیت را. 

با یک دو دو تا چهارتای ساده می شود فهمید که همه ی این ها بهانه هایی است تا پیام رسان داخلی راه نیفتد. ثبت اطلاعات روی سرورهای خارجی موقعیت بی نظیری را در اختیار کانون های قدرت بین الملل قرار می دهد تا اثرگذاریشان را در معادلات داخلی بیشتر کنند و در این میان از شکاف حکومت- ملت در ایران که به طور سنتی وجود دارد به بهترین وجهی بهره می برند. کسانی هم در داخل نادانسته آب به آسیاب آنها می ریزند و آتش بیار معرکه شده اند. 

وظیفه‌ی ما است که از تولید داخلی حمایت کنیم. اما از طرفی هم باید مراقب بود تجربه‌ی ایران خودرو و سایپا و حقنه‌ی محصول بی‌کیفیت به مصرف کننده‌ی داخلی تکرار نشود. حضور آگاهانه‌ی مخاطب و نگاه انتقادی رمز موفقیت ما است به شرطی که به صورت خود خنج نزنیم.

  • امیرپژمان حبیبیان

یک غریبه در عالم ناسوت

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۵۹ ب.ظ


➖ محسن وزیری مقدم را سیزده سالی است که می شناسم. ساخت فیلم مستند هراس و پرواز حدود سه سال و اندی زمان برد و بعد از آن هم درگیر ساخت فیلم مفصل تر و جامع تری از او شدم که تا امروز همچنان ادامه دارد. 

به تازگی خواندن کتاب منتشر نشده ی زندگینامه اش با عنوان یادمانده ها را به پایان برده ام. کتابی که بسیار ساده و روان است. من به تبع کنجکاوی هایم در زندگی او بارها پای بریده هایی از خاطراتش نشسته ام و این مساله برایم جالب بود که روایت ها به همان شکلی که تعریف می شوند در این کتاب ذکر شده اند.

وزیری از حدود سال هشتاد و شش مشغول نوشتن این کتاب شد و حدود سال نود و چهار کتاب یک بار چاپ شد اما او به دلیل کیفیت پایین چاپ کتاب را خمیر کرد تا بار دیگر با کیفیت مد نظرش به منتشرش کند. در این فاصله یادمانده ها بارها میان کسانی که خود را ویراستار می نامیدند و به نحوی اعتماد وزیری را جلب کرده بودند، دست به دست شد و هر بار کتاب با ویرایش ناقص به کس دیگری سپرده شد.

کتاب را که می خوانی، انگار پای صحبت پدربزرگی نشسته ای که ماجرای زندگی اش را برای نوه های اش روایت می کند. وزیری به خاطر زندگی سختی که داشته پر از گله است. در این کتاب از همه گله می کند، شاگردانش، همکارانش، گالری دارها و حتی بستگانش. در نگاه اول شاید این سؤال به ذهن بیاید که چرا این همه شکایت؟ من هم بارها به این مساله فکر کرده ام. به نظر من وزیری در این دنیا غریبه است. همه ی ما در طول زندگی امان تغییر می کنیم. ضروریات زندگی در این دنیا را می پذیریم و همرنگ جماعت می شویم. این اتفاق برای وزیری مقدم نیفتاده است. او نود و چهار سال است که در این دنیا را با چشم یک کودک نگاه می کند. قواعد بازی اش بسیار ساده و آرمان گرایانه است. با تمام وجودش اعتماد می کند و خالصانه رفاقت. برای همین است که بارها سرش کلاه می رود. او تمام استعدادش را صرف هنرش کرده است و برای آموختن رموز معامله و کاسبی و چیزهای دیگر وقت نگذاشته است. در حق کسی بی انصافی نمی کند و نمکدان شکن نیست. برای همین رفتار متعارف شاگردانش برای دیده شدن و بزرگ شدن را قدرناشناسی تعبیر می کند و می رنجد. وزیری در جهان آرمانی خودش زندگی می کند که اصول اخلاقی در آن معیارهای سخت و خدشه ناپذیری دارند و او آنها را چه در قضاوت در مورد خودش و چه درباره ی دیگران به کار می بندد.

کاش این کتاب همینطور که هست، بدون کوچکترین حذف و اضافه ای چاپ شود. بگذاریم روایت ساده اش و نتیجه گیریهای اخلاقی اش قوانین ساده و سختیگرانه ای را که در ذهن یک هنرمند متفاوت حاکم است را به مخاطب بشناساند. بگذاریم همه بدانند هنرمند بزرگ آن نیست که پیچیده و مغلق و سخت صحبت کند. وزیری سخت زندگی کرده اما آثاری سهل و ممتنع خلق کرده و حالا هم به سادگی داستان زندگی اش را برای ما روایت می کند.

وزیری را دوست دارم و خدا را شکر می کنم که امکان شناختن او را برای ام فراهم آورد.


  • امیرپژمان حبیبیان

شاهد بی شهود

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۵۲ ب.ظ



امروز داشتم فکر می کردم من که هر روز چند بار به عنوان شاهد در محضر خدا حاضر میشم و شهادت میدم که محمد فرستاده ی اوست. چقدر به جوانب این شهادت و مسئولیتی که به همراه خودش میاره آگاهی دارم؟

وقتی کسی میخواد مسلمان بشه شهادتین می گه و قدم در این راه می گذاره. بعضی در همون اول مسیر میمونن و فقط اسمشون میشه مسلمان. اما بعضی شروع به حرکت می کنند و تلاش می کنند تا انتهای این مسیر را برن و نامشان میشه شهید.

پس این مسیر در دنیای فانی با شهادت زبانی شروع میشه و با شهادت به روح و جسم و با ریخته شدن خون به پایان میرسه.

عید مبعث مبارک.


  • امیرپژمان حبیبیان

کلید بهشت

چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۴۹ ب.ظ

دلم تنگ کلماتیست که فراموششان کرده ام


مثل کسی که پشت در بهشت

کلید را

در دنیایی دیگر

جا گذاشته باشد..

  • امیرپژمان حبیبیان

بدبخت‌ترین

شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۰۷ ق.ظ


چند سال پیش بود که برای اولین بار متوجه این آیه شدم. از آنوقت بدجوری دست و دلم میلرزه. هر وقت که خیالم راحته که کارم درسته، یکدفعه این آیه در ذهنم تکرار میشه و سعی میکنم برگردم و از منظری دیگر خودم و کاری که مشغول انجامش هستم را بسنجم تا مبادا مصداق این آیه باشم.

امروز وقتی کسانی از دوستان و اطرافیانم را می‌بینم که بر یک مرام یا بر یک سبک زندگی وارداتی پای می‌فشرند یا کسانی را حق مطلق و دیگران را باطل فرض می‌کنند و یا خود و اندیشه اشان را مرکز عالم می‌پندارند، ناخواسته دعا میکنم که خودم و همه ی انسان‌هایی که روح و جسمشان را نفروخته اند از شمول این آیه خارج شویم. ان شاالله


نشانی آیه ها: قرآن کریم _ سوره ی کهف_ آیه های صد و سه و صد و چهار


  • امیرپژمان حبیبیان

زن‌های خانواده‌ی من

پنجشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۲۶ ب.ظ


بعضی آدم ها نمونه اند. سر تا پا خوبی و سادگی و مهربانی اند. اینقدر که دلت می خواد دائم نگاهشان کنی و از خودت بپرسی که من باید چکار کنم تا یه ذره بهشان شبیه تر بشم؟

زندایی منظر از آن دسته آدمها است. از زمانی که یادمه، جز مهربانی چیزی ازش ندیدم. زبانش همیشه به دعای خیر چرخیده و اینقدر انرژی مثبت داره که هر وقت میبینمش تا مدتها حالم خوبه. خصوصیت‌های خوبش به فرزندانش هم منتقل شده و یکی از یکی مهربان تر و خوش قلب ترند. امشب که برای عید دیدنی به منزلشان زفتیم، متوجه شدم که چشمهایش را عمل کرده و عینک دودی زده و چقدر هم این عینک بهش می آمد. دوست داشتید بزای سلامتی اش دعا کنید.

  • امیرپژمان حبیبیان

شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای

سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۶، ۰۲:۳۷ ب.ظ

آخرین روز کاری سال نود و شش اتفاق بی ربطی دلم را شکست. متن پراکنده ی زیر حاصل تامل در آن اتفاق است:


این یک برگه، تفاوت بین سایه و روشنی روی اون اینقدر زیاده که شاید خیلی سخت و با دقت زیاد بتونیم بفهمیم که داریم به چی نگاه می کنیم. اما برگ به ساقه متصله و ساقه به ریشه و ریشه هم از خاک مواد مغذی را میگیره  و برگ  از این طریق تغذیه میشه و تلقی اشتباه ما از ماهیت وجودی اون هم تغییری در ماهیتش ایجاد نمی کنه. 

ما هم مثل برگ میمونیم. آدمها از ما و زندگیمون تلقیهای مختلفی دارند. بعضی ما را با قسمت روشنمون می‌شناسند و بعضی با قسمت‌های تاریکمون. بعضی دوستمون دارند و بعضی نه. بعضی هم اصلا کل وجودمون را انکار می کنند.

اما هیچکدوم اینها مهم نیست اگر ما ریشه هایمان را در خاک معنویت محکم کرده باشیم و بفهمیم که در نهایت همه چیز به دست او است.

این روزها فکر می کنم که زندگی بر یک حقیقت وارونه بنا شده. منظورم این است که در نگاه ما جای اصل و بدل عوض شده. همانطور که زندگی پس از مرگ اصل است و این جهان فرع. 

باید به این فکر کنیم که اگر دستمان به جایی بند است و کسی از ما کمک می خواهد، این موهبتی از جانب خدا برای ما است که ریشه هایمان را به او نزدیکتر کنیم.

حافظ می فرماید:

شاه‌ خوبانی و منظور گدایان شده ای

قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه؟


و یادمان باشد که اگر ارتباطمان را با زمین از دست بدهیم، خشک می شویم و فرو می افتیم و دیگران از صدای خرد شدنمان شعر می‌سرایند.

سال نو مبارک..

  • امیرپژمان حبیبیان