سنگ مزار سید
- ۱ نظر
- ۲۴ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۴۹
یه جوری نگاهم می کرد انگار که میفهمه درونم چه خبره؟ به چی فکر میکنم و می خوام چیکار کنم.
هنوز که هنوزه آدمی مثل اون را در سینما ملاقات نکردم.
بدون این که من حرفی بزنم بهم امکان داد یک فیلم کوتاه سی و پنج میلی متری بسازم و در جواب من که بهش گفتم: ببخشید که فیلم بعد ساخته شدن، فایده ی مادی ای نداشت، گفت: من منتظرم تو فیلمساز بزرگی بشی و بیان دنبال کارهای قبلیت، اونوقت این فیلم را میفروشم و پولدار میشم. همین جوری بود، کاری می کرد که لطفش مثل یک نوازش دلگرم کنه، نه این که مثل بعضی ها اون را خاری بکنه توی چشمت.
مثل یک پدر دوستش داشتم، هر چند که این چند سال آخر عمرش اینقدر به هم ریخته بودم که سر بهش نزدم. شاید در ناخودآگاهم می خواستم همون فیلمساز بزرگ بشم و بعد برم پیشش و بگم میخوام فیلمم را بیارم اینجا صداگذاری
اما اجل مهلت نداد. فکر می کردم همیشه توی استودیو بهمن نشسته و داره سیگار میکشه و فیلم میکس کنه و من میتونم در بزنم و برم پیشش بشینم و بهم بگه: پژمان چه خبر و من بگم سلامتی، آقای بهنام.
دوست داشتید برای هر دو نفر که از بزرگان صدای سینمای ایران بودند و امروز همسایه اند، فاتحه ای بخوانید.
خانم لیلا حاتمی امروز در جشنواره ی برلین گفته اند:
«دوست دارم از این موقعیت استفاده کنم تا خشم و اندوه عمیقم را ابراز کنم برای رفتاری که اخیرا با معترضان در ایران انجام شد. باعث خجالت است که در کشور من مردم تنها به قیمت جانشان می توانند اعتراض کنند. این برای اولین بار است که موضع سیاسی ام را با شما در میان می گذارم.»
من نمیدانم ایشان در مورد اعتراضات دی ماه صحبت می کنند یا در مورد مسائلی که در برخورد با درویشان پیش آمد؟
در مورد اول در بسیاری موارد تا آنجا که ممکن بود نیروی انتظامی دخالت نکرد و با این روش انتقادات بسیاری را هم به جان خرید و در بیشتر مواردی هم که معترضین کشته شدند به دلیل حمله به مراکز نظامی بود و به نظرم اگر در سوئیس هم کسانی به مراکز نظامی حمله کنند با آنها به نرمی برخورد نخواهد شد. در باب این موضوع زیاد حرف دارم که ان شاالله در آینده به آن بیشتر خواهم پرداخت.
اگر هم به ماجرای درویشان اشاره دارند که بنا به گفته ی بسیاری حداقل در درگیری اخیر آنها هم کم خشن نبوده اند و تعداد شهدای نیروی انتظامی گواه این امر است.
اما حرف من اثبات مواضع بالا نیست. من می خواهم خشم و اندوه عمیق خودم را از هنرمندی ابراز کنم که در مملکت خودش ساکت است و مواضع سیاسی اش را برای اولین بار در یک کشور بیگانه ابراز می کند. مواضعی که اگر در ایران بیان شده بود، علی رغم اختلاف نظری که با ایشان دارم به نظرم ارزشمند و قابل احترام بود اما الان تنها کارکردش توجه بیشتر رسانه ها در جشنواره ی برلین به خانم حاتمی و فیلم آقای حقیقی است و به رسانه های مغرض غربی برای پروپاگاندا و ایجاد تصویری غیر واقعی از ایران در اذهان جهانیان خوراک می دهد.
ابتدای سفر
انتها نزدیک بود
(اینطور می نمود)
هر چه پیشتر رفتم
مقصدم نامعلوم تر
پاهایم قوی تر
چشمانم خسته تر
سرگشتگیم بیشتر
لبهایم تشنه تر
رویایم بزرگتر
امیدم پررنگ تر
دلم شکسته تر
صدایم بی صداتر
غروب مسافری بی رمق
کنار دریا می خواند:
«چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد»
نگاهش کردم
و بر موج آبی خون آلود رفتم.
و دانستم
مقصد رهایی است
از تن
از من.
صبح بیست و سوم بهمن هزار و سیصد و نود و شش
الان به یک تظاهرات عجیب برخوردم. پایین چهارراه پارک وی عده ای تجمع کرده بودند و شعار می دادند. اولین شعاری که به گوشم خورد «مرگ بر گرانی» بود. تعجب کردم سر و وضعها خیلی خوب بود و نمی خورد اینقدر گرانی بهشان فشار آورده باشه که به خاطرش بیان توی خیابان. جلوتر رفتم دیدم میگن «گرانی حیا کن، ماشین ها رو رها کن» تعجبم بیشتر شد. شعار بعدی: «مرگ بر اطلس خودرو» به جایی که ایستاده بودند دقت کردم. مقابل اطلس خودرو بود. پلاکاردها را خواندم «میلیاردها تومان بیعانه ی ماشین های اسپورتیج و سراتو توسط اطلس خودرو بلوکه شده» باز به شعارها دقت کردم «مرگ بر گرامی»، «گرامی حیا کن ماشین ها رو رها کن» احتمالا گرامی صاحب اطلس خودرو است و پول این بندگان بینوای خدا را که قرار بوده شب عید اسپورتیج و سراتو سوار شوند، بلوکه کرده. این هم یک مدلشه. ظاهرا تنوع دغدغه ها در این مملکت از عرش تا زیر فرشه.
🎬🎬🎬 هر دم از این باغ بری میرسد:
تلویزیون که دربست در اختیار اسپانسرها است و به نوعی آنها سیاستگذاران اصلی رسانهی ملی ما شدهاند. در سینما هم که پول و فروش حرف اول را میزند. حالا اگر این خبر تابناک فرهنگی درست باشد، تیر خلاص بر پیکرهی بیجان سینمای فرهنگی و مستقل ایران شلیک خواهد شد و پدرخواندههای سینمای ایران قدرتی عظیم به دست خواهند آورد. پدرخواندههایی که دغدغهشان گنده تر شدن و پولدارتر شدن است، نه فرهنگ و دین و سرنوشت انسان. در این منجلاب فقر فرهنگی عمیقتر میشود و خلاها و شکافها سر باز میکنند و جوانان و مستقلها مجبور به خودکشی میشوند، چه تعهد و دغدغههایشان را قربانی کنند و چه جسمشان را، فرقی نمیکند به هر حال خودکشی اپیدمی خواهد شد. خبر را بخوانید:
انتشار خبرهایی درباره تشکیل کمپانیهای سینمایی با تجمیع شماری از دفاتر تهیه و تولید فیلم سینمایی و ارائه امتیازات خاص به این دفاتر، با سکوت مسئولان سینمایی همراه شد و این نگرانی را به وجود آورد که تعاونیهای سینمایی دهه شصت این بار با فرمی تازه احیاء شوند و در اتفاقی خطرناک، بخش خصوصی به دست گروههای خاصی بیافتد که تولید را نیز انحصاری نمایند و فعالیت در سینمای ایران برای سینماگران مستقل غیرممکن شود.
به گزارش «تابناک»؛ به تازگی برخی رسانهها از پیگیری طرحی سخن به میان آوردهاند که بر مبنای آن قرار است، دفاتر سینمایی و تهیه کنندگان با هم در قالب پنج کمپانی شریک شوند و تولیدات در قالب این کمپانیها تجمیع و تولید و عرضه شود. بر اساس این مدل، شخص منتخب به عنوان مدیر کمپانی در حکم مدیرمسئول خواهد بود و با حذف پروانه ساخت، مسئولیت تولید برعهده مدیرمسئول نوشته خواهد شد اما بعید به نظر میرسد پروانه نمایش نیز در چنین فرآیندی حذف شود.
در همین راستا ادعا شده در راستای شکل گیری این ساختار نیز گفته شده به هر کمپانی 20 میلیارد و در مجموع 100 میلیارد تومان تسهیلات پرداخت خواهد شد که فرم پرداخت این تسهیلات مشخص نیست. این زمزمهها در روزهای گذشته مطرح بود، تا اینکه در نهایت تیتر یکِ یکی از روزنامههای سینمایی شد. پس از این اتفاق انتظار میرفت شاهد واکنش مسئولان سازمان سینمایی باشیم اما تا زمان انتشار این مطلب مسئولان سینمایی دولت ترجیح دادهاند سکوت پیشه کنند و این سکوت به منزله تایید این پروسه قلمداد شده است.
این رویه در نگاه اول از یک اتفاق مثبت حکایت میکند و چنین تصور میشد که بالاخره سینمای ایران از ساختار تهیه کنندگی خارج میشود و دفاتر تولید با ساخت سالیانه تعداد قابل توجهی فیلم سینمایی، قدرتمند میشوند و در نتیجه با عدم فروش یک اثر آسیب جدی نمیبینند، چرا که مجموعهای از آثار را اکران میکنند که میتوانند هزینههای دیگر آثار را پوشش دهد و در عین حال منتظر بازگشت هزینههای یک فیلم برای تولید آثار تازه هستند. در واقع چنین تصور میشود که نظام استودیویی آمریکا که اکنون کمپانیهای میجر بخش اصلیاش را در اختیار دارند، در ایران نیز در حال پیاده سازی است.
کمپانیهای فیلم «اصلی / Major» مشتمل بر استودیوهای اصلی هالیوود هستند که تولید و توزیع شمار قابل توجهی از فیلمها را در آمریکای شمالی و سهم قابل ملاحظهای از باکس آفیس را در اختیار دارند. این کمپانیها در دوران طلایی سینمای کلاسیک آمریکا به سه کمپانی فاکس فیلم اینترتیمنت (کمپانی فاکسِ قرن بیستم)، برادران وارنر (تایم وارنر)، و پارامونت موشن پیکچرز استودیو (ویاکام) تقسیم میشد.
با این حال در این سالها به این سه کمپانی، دو کمپانی ان بیسی یونیورسال (کامکست) و کلمبیا تریستار موشن پیکچرز گروپ (سونی) نیز افزوده شده و در مرحله بعد، والت دیزنی نیز به عنوان یکی از کمپانیهای اصلی به شمار میرود؛ مجموعه کمپانیهایی که 80 تا 85 درصد کل گردش مالی سینما را در آمریکا و کانادا دارند و بسیاری از کمپانیهای مطرح نیز عملاً زیرمجموعه این کمپانیهای اصلی هستند؛ هرچند همین کمپانیها نیز متشکل از هشت کمپانی هستند و به «Big Eight» شهرت دارند.
با این حال نگاه دقیقتر نشان میدهد که با تشکیل چنین کمپانیهایی در ایران شرایط میتواند پیچیدهتر از قبل شود. از منظر خصوصی سازی نباید فراموش کرد که تمامی تجربههای صنفی و خصوصی در سینمای ایران شکست خورده و آخرینِ آنها، شورای صنفی نمایش است که تصمیماتش هر روز اعتراض سینماگران را در پی دارد اما کار خود را میکند و عملاً اعتراض منتقدان تاثیر چندانی در روند فعالیت این شورا ندارد.
بنابراین نگرانی جدی وجود دارد که با تشکیل این کمپانیها، سینما میان اشخاصی تقسیم شود که عناصر تشکیل دهنده این کمپانیها هستند و سینمای مستقل و فیلمساز مستقل در ایران معنای خود را به کلی از دست دهد. این طرح در عین حال برای آنهایی که دهه شصت را به خاطر دارند، یادآور شرکتهای تعاونی است که توسط مدیران وقت تامین مالی میشدند و فیلمسازی میکردند و روزی که تزریق منابع دولتی به آنها قطع شد، از صحنه سینما حذف شدند و اکنون اثری از آنها و بسیاری از فیلمسازانِ فعال در آن شرکتها نیست.
به تعبیر سادهتر این طرح نه تنها میتواند سینما را در دست عدهای خاص منحصر نماید، بلکه میتواند بخش خصوصیِ سینمای ایران که به شکل طبیعی و بدون مهندسی مدیران دولتی در حال توسعه است را تضعیف نماید. البته هنوز برای رد این طرح توسط مدیران سینماییِ دولت دیر نشده و امیدواریم اساساً وقوع چنین طرحی شایعه خوانده شود و سازمان سینمایی دامن خود را از چنین طرحهایی پاک کند.
خوابهایم را ذخیره می کنم
شاید... دیگر باز نگردند
و من
باور کنم... که تو دیگر چهره ای نداری
که مرا به نگاه ناخرسندی میهمان کند...
یادهایت
آه... سالها...
میخهایی که بر روحم فرو کردی...
و در خواب... هر بار...
یکی را بیرون می کشی...
تا درد تازه شود...
من بی خواب ترینٍ تمام جهانم
با زخمهایی که هیچوقت سر به هم نمی آورند...
شبی که سینه سپر کردم...
باد از زخمهایم گذشت
و خون آلود تا آغاز بیداری رفت...
و من هنوز نفهمیده ام که...
زخمهایم روزنه هایی از من به جهانند
یا مسیرهایی برای نفوذ جهان در من...
خوابهایم را ذخیره می کنم...
هر چند جای چهره ات در آنها خالی است...
اگر شبی باز آمدی...
یادت باشد
که پرسشی دارم...
رفتن ناگهانت لالم می کند....
هفدهم دیماه ۱۳۹۰
بچگیهام فوتبالم خوب نبود. از یه بچهی ساکت و بیعرضه که افتخارش کتابهای غیر درسی خوندن بود, بیشتر از این نمیشد انتظار داشت.رو به روی خونهامون یه پارک بود که روی چمنش دوتا تاب تک با بدنهی مثلثی شکل مقابل هم اما با زاویهای مخالف هم قرار گرفته بودند و مکان مناسبی برای فوتبال بچههای چندتا بلوک اطراف پارک شده بود. من معمولن میرفتم و بعد از اینکه بچهها بازیم نمیدادند و با یه ته بغضی به خونه برمیگشتم و مادرم متوجه میشد. بعضی وقتها چادرش رو سر میکرد و میرفت با اونها دعوا میکرد و بهشون میگفت که من رو هم بازی بدن.
این ماجرا ادامه داشت. تا داییم برای من یه توپ چهل تیکه خرید. از اون به بعد به خاطر توپم بچهها بازیم میدادند و بعد به بهانههای مختلف بیرونم میگذاشتند و فقط یه جوری نگهم میداشتند که نرم و توپ رو هم با خودم ببرم. یک روز مادرم داشت از نزدیکیهای پارک رد میشد، من ایستاده بودم و داشتم فوتبال بچه ها رو نگاه میکردم. یه نگاه چپ چپ از نوع خاک بر سرت کنن به من کرد و به بچه ها گفت: توپ پژمان رو بدین میخوایم بریم خونه..پسر همسایه مون جواب داد: الان وسط مسابقهایم... شما برید...بازیمون تموم شد...من خودم توپ رو میارم.
الان که فکر میکنم دلم برای مادرم میسوزه.نمیدونست از بیعرضگی پسر خودش باید عصبانی باشه یا پررویی پسرهای همسایه.
این👆👆👆 کاکتوس سال ها است که با ما زندگی می کند. تا مدتی پیش سرحال و قبراق بود. حال و روز امروزش را هم می بینید. هر وقت نگاهش می کنم عذاب وجدان میگیرم، چون به خاطر نادانی من به این روز افتاد. البته نیتم خیر بود. فکر می کردم با بزرگتر کردن گلدانش ریشه هایش نفس می کشند و رشد گیاه بهتر می شود. بعدها فهمیدم که گلدان کاکتوس باید اندازه ی ریشه اش باشد. دیروز جایش را عوض کردم و به گلدان کوچک تری منتقلش کردم. امیدوارم افاقه کند.
چند روز است که چرایی اتفاقات و شلوغی های اخیر مشغولیت ذهنی ام شده است. فکر کردم شاید یکی از دلایلش این باشد : خیلی از اتفاق هایی که در جامعه می افتد حاصل ترکیب نیت خیر و ندانستن است. بسیاری از بزرگان علی رغم خوش نیتی و خیرخواهی، حواسشان نیست که باغبان گلستانی بس متنوع اند که هر نوع گل آن نیاز به رسیدگی ای خاص و متفاوت از دیگران دارد. اگر به همه به یک چشم نگاه کنیم باعث رشد بیش از حد نوعی و پژمردگی انواع دیگر می شویم و چنین گلستانی هرگز زیبا که نیست هیچ، اصلا دیگر گلستان نیست.